فیلم «بنبست» ساخته پروز صیاد ۲۳ ژوییه ۲۰۲۳ در جشنواره فرهنگیهنری تیرگان تورنتو با حضور خود او و مری آپیک به نمایش درآمد. البته به دلیل کمبود وقت، جلسه پرسش و پاسخ با صیاد و آپیک به گردانگی عارف محمدی خیلی کوتاه برگزار شد.
فیلم «بنبست» از جنبههای مختلف قابلبررسی است. روایت فیلم از داستان کوتاهی از آنتون چخوف به نام «نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه» اقتباس شده است. تعمق در شیوه پرویز صیاد در نوشتن فیلمنامه اقتباسی میتواند ما را برای شناخت اسلوب نوشتن فیلم اقتباسی راهنمایی کند. البته صیاد تنها در خط کلی ماجرا به داستان چخوف وفادار مانده و جزئیات بسیاری به آن افزوده اما از آنجا که روح اصلی داستان را که کمدی سیاه است، منتقل کرده است، درسهایی در خود نهفته دارد.
از سوی دیگر، بازی مری آپیک و مادرش، آپیک یوسفیان، هم خود یک کلاس درس بازیگری است. هرچند مری و آپیک در دنیای واقعی هم مادر و دخترند، بازی زیرپوستی که هر دو ارائه میدهند، بینظیر است.
روایت فیلم ساده است: دختر جوانی (با بازی مری آپیک) با مادرش (با بازی آپیک یوسفیان) زندگی میکند. مادر به عنوان زن سرپرست خانوار کار میکند و از راه اجاره مغازههایی که از همسر درگذشتهاش به جا مانده، زندگی خود و دخترش را میچرخاند و البته پسری هم به نام محمد (بازی بهمن زرینپور) دارد که در خانه مادر زندگی نمیکند و تنها گاهی به خانه سر میزند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سوری (با بازی منصوره شادمنش) تنها دوست و همراز دختر جوان است. خانه آنها در انتهای کوچه بنبستی قرار دارد. در روزی بارانی، دختر دارد از پشت پنجره کوچه را نگاه میکند که متوجه میشود مردی (با بازی پرویز بهادر) دارد خانه آنها میپاید. او چتر بهدست زیر باران ایستاده است و به پنجره اتاق او نگاه میکند. این وضع طی چند روز تکرار میشود و آن مرد هر روز در کوچه خانه دختر را میپاید. تعریف خط کلی داستان از اینجا به بعد ممکن است باعث لوث شدن و لو رفتن فیلم بشود و از آنجا که فیلم هنوز بعد از ۵۰ سال که از ساخت آن میگذرد، ارزش دیدن دارد، ادامه داستان را نقل نمیکنم تا فیلم لو نرود.
آنگونه که پرویز صیاد اینجا و آنجا گفته، او داستان چخوف را در نوجوانی خوانده و سالها به آن فکر میکرده است و وقتی با ساخت مجموعه فیلمهای «صمد» پولی به دست میآورد، به ساخت فیلمهای موج نو آن روزگار مانند «طبیعت بیجان» به کارگردانی سهراب شهیدثالث، «دایره مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی و «مظفر» به کارگردانی مسعود ظلی و دهها فیلم بزرگ و کوچک دیگر کمک میکند و فرصتی مییابد که فیلمهای آوانگارد و موج نویی خود را بسازد که حاصل آن دو فیلم «در امتداد شب» و «بنبست» است.
سینمای موج نو ایران تازه داشت در جهان شناخته میشد که سینماآتشزنها چون اجل معلق بر سر ایران آوار شدند و نخستین قربانیانشان زنان و سینماگران بودند. پرویز صیاد و مری آپیک و آپیک یوسفیان هم از جمله قربانیان این اجل معلق شدند.
فیلم «بنبست» از نظر کارگردانی بسیار با مضمون آن هماهنگ است. دو مرد که در دو جبهه مخالفاند، یکی «مامور امنیت» است و دیگری «مخل امنیت» در یک چیز مشترکاند و آن بازی کردن با احساسات مادرودختری و ویران کردن زندگی آن دو تنها به جرم عاشق بودن است.
مگر کارگردانی چیزی جز میزانسن است و صیاد بهخوبی توانسته در میزانسن اصلی که یک میز نسبتا دراز است که مادر و دختر در دو سویش نشستهاند و دو صندلی خالی که میتواند جای خالی مردان خانه باشد، این تنهایی و سکوت را نشان دهد. در میزانسنهای فرعی دیگر هم عشق مادر و دختر به پسری که تنها گاه به خانواده سر میزند و عشق دختر به مامور امنیتی که تنها برای گرفتن اطلاعات خود را عاشق نشان میدهد و علاقه مادر به او وقتی متوجه میشود دختر عاشق بیقرارش شده، همگی نشان هوشمندی در میزانسن است.
نوشتن فیلمنامه با خط روایی از نگاه یک شخصیت هرچند وفاداری به متن چخوف است که در آنجا هم دختر در حال نوشتن دفترچه خاطرات است و روزشمار زندگی و مردی را که وارد قلبش میشود مینویسد، گسترش داستان کوتاه چخوف به فیلم بلند ۸۰ دقیقهای و افزودن به آن در همان خط روایی کاری بس دشوار است.
حتی امروز هم نوشتن و کارگردانی کردن چنین فیلمی سخت است. هرچند دستکم قبل از این «داییجان ناپلئون» به کارگردانی ناصر تقوایی چون اقتباسی از رمانی به همین نام نوشته شده بود و در آن رمان هم راوی وجود داشت و همه جا «سعید» (با بازی سعید کنگرانی و صداپیشگی آرشاک قوکاسیان) حضور دارد، در فیلم هم چنین است. گیرم سعید گاه از لای در میبیند و میشنود، گاه از پای پنجره.
صیاد موفق شده است این کار را بهخوبی پیش ببرد. شاید گفته شود در صحنههایی که دختر با دوستش تلفنی صحبت میکند و ما دوستش را میبینیم، روایت نقض میشود اما چون ما بارها این دو را دیدهایم، احتمالا دختر وقتی با دوستش سودی صحبت میکند، او را در همان وضعیتی تصور میکند که همیشه دیده است. شروع فیلم و تیتراژ البته نقض روایی است؛ زیرا در چند ثانیه اول، کوچه بنبست زیر باران و مرد مرموز زیر چتر سر کوچه آغاز میشود، چون در تیتراژ است، قابل اغماض است.
بازیگری در «بنبست» خود مبحث مبسوطی است. مری آپیک در خانوادهای هنرمند بزرگ شده بود و مادرش آپیک یوسفیان از بازیگران برجسته تئاتر بود. او از کودکی با صحنه آشنا شد و به باله و موسیقی علاقه داشت اما در نهایت به نمایش روی آورد و در سن ۱۶ سالگی به دعوت مسعود کیمیایی در فیلم «داش آکل» در نقش مرجان جلو دوربین رفت. آپیک در ادامه فعالیت هنری خود، با بازی در «تئاتر کوچک تهران» که زیر بازار صفویه در خیابان پهلوی قرار داشت، همکاری با پرویز صیاد را آغاز کرد که این همکاری هنوز هم طی این سالهای پر فرازونشیب ادامه دارد.
ناگفته نماند مری آپیک در دهمین جشنواره بینالمللی فیلم مسکو که تیر ۱۳۵۶ برگزار شد، به خاطر بازی در فیلم «بنبست» برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد.
تفاوت مهم بازیگری در تئاتر با سینما این است که در تئاتر بازی یکدست پیش میرود اما در سینما ممکن است اول صحنهای گرفته میشود که در آخر یا میانه فیلم استفاده میشود. برای همین بازیگری در سینما بازیگری صحنه و سکانس است؛ یعنی بازیگر باید حس همان صحنه را بگیرد و بازی کند. اتفاقا مری آپیک در نشست تیرگان در پاسخ سوالی در مورد بازیاش در «بنبست» به این موضوع اشاره کرد که آخرین صحنه «بنبست» در همان روزهای اول گرفته شد، چون میخواستند دیوار را خراب کنند. حالا تصور کنید بازیگر چگونه میتواند «عشق» را به «حیرت» تبدیل کند.
دیگر بازیگر زن «بنبست» که نقش سوری را بازی میکرد منصوره شادمنش بود. مادر منصوره، پری امیرحمزه، هم مانند مادر مری بازیگر تئاتر بود. به هر حال منصوره شادمنش در ایران ماند و تنها در چند فیلم نقش کوتاهی بازی کرد و از سینما تنها برایش همسرش امین تارخ ماند که او را هم در همهگیری کرونا از دست داد.
نقش محمد، پسر خانواده، را بهمن زرینپور بازی کرده است. او هم بعد از انقلاب در ایران ماند و در نقشهای مختلف بازی کرد و چند سال پیش به دلیل بیماری ریوی فوت کرد، با این حال آنقدر در نقش پوری، در «داییجان ناپلئون» خوش درخشید که هنوز او را به نام «پوری فشفشو» به یاد میآورند.
بازیگر «مرد مرموز» درواقع شهرتش در دوبله و گویندگی رادیو بود. آنهایی که در دهه ۴۰ و ۵۰ شنونده پیگیر رادیو بودند، حتما برنامه رادیویی «ارادتمند جانی دالر» با صدای پرویز بهادر را به خاطر دارند. انتخاب هوشمندانه او برای این نقش نشان از تسلط پرویز صیاد در تهیهکنندگی و کارگردانی دارد.
در مورد ویژگیهای مختلف «بنبست» میتواند به دهها نکته ظریف دیگر اشاره کرد؛ مثلا صدای ممتد گریه کودکی در همان جایی که مرد مرموز میایستاد که در دل شور و هراس به پا میکند و همارز باران شروع فیلم است.
کلام به درازا کشید اما یک نکته تاریخی دیگر هنوز مانده است؛ شعری از احمد شاملو در رستورانی که احتمالا کافه نادری است و خود او میخواند. همان شعر در پایان با نمایش صورت مری آپیک که حیرت و خشم و اندوه را توامان نشان میدهد، خوانده میشود و چه خوب که این جستار را هم با بخشی از این شعر زیبا به پایان ببریم.
غبار تیره تسکینی
بر حضور وهن
و دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق
آی عشق
رنگ آشنایت پیدا نیست
(بر سرمای درون، ابراهیم در آتش ۱۳۵۱)