آیا شکستهای سیاست آمریکا در جنگ ترور حماس – حمله بیدلیل، غافلگیرانه و کشتار فجیع غیرنظامیان به گناه یهودی بودن – تاثیر داشت؟ بله، بیتاثیر نبود. ناکامی در پی بردن به نقشهها، جلوگیری از حمله، و ناکامی در متوقفکردن آن به عهده اسرائیل است. اینجا عامل ثانویه ایران است نه ایالات متحده. دولت اسلامی تهران بود که برای شریک تروریست خود منابع مالی، نقشه، اطلاعات و سلاح تامین کرد.
بله، ایالات متحده آمریکا نقش داشت – ترکیبی از بیکفایتی و اشتباهات اساسی سیاست آمریکا موجب شروع این درگیری و موفقیت حماس شد. شبکه پیچیده شنود اطلاعاتی الکترونیکی و منابع انسانی اسرائیل نیز نتوانست نقشه حمله گستردهای را که هزاران تروریست ماهها برای آن برنامهریزی میکردند برملا کند.
نشریه بریتانیایی اسپکتیتور در مقالهای به بررسی سیاستهای بایدن درقبال خاورمیانه پرداخته است و میپرسد اینکه چطور نتوانستند حمله را پیشبینی کنند، سوالی است که رهبران اسرائیل بعد از پایان جنگ باید به آن پاسخ بدهند. همچنین باید این سوال را مطرح کرد که چرا منابع نظامی آنها در نزدیکی غزه برای دفع حمله کافی نبوده است، و درصورت ناکامی در دفع حمله، چرا این منابع نتوانست از جان غیرنظامیان در جنوب اسرائیل محافظت کند یا موجب شکست مهاجمان شود؟
سازمانهای اطلاعاتی آمریکا نیز ناکام ماندند. هرچند از آنها انتظار نمیرفت که عملیات داخلی غزه را افشا کنند، اما سیآیای و سایر سازمانهای اطلاعاتی ایالات متحده باید از قصد ایران آگاه میشدند. به هرحال، این رژیم در کنار چین، روسیه و کره شمالی، یکی از چهار کشور دشمن آمریکا به شمار میرود. اینها باید محور اصلی تلاشهای اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا باشند – و این بزرگترین ماجراجویی سیاست خارجی ایران در سالهای اخیر بوده است.
هرچند این امر یک شکست اطلاعاتی ننگین برای دولت آمریکا به حساب میآید، اما مهمترین اشتباه واشنگتن اینها نیست. جایزه بدترین اشتباه به سیاست دولت بایدن در خاورمیانه میرسد که میتوان آن را در یک کلمه خلاصه کرد: مماشات.
دولت اوباما نیز دنبالهرو همین سیاست بود – و بسیاری از همان افراد که اکنون مسئولاند نیز همان راه را میروند. مماشات همیشه اشتباه نیست. وقتی درست باشد، حوزههای خاصی را پیدا میکند که امتیازهای معقول بتواند باعث کاهش تنش شود و به همکاری مسالمتآمیز بینجامد. وقتی هم که به بنبست میخورد، نهتنها منابع بیشتری به دشمن میدهد، بلکه این نشانه ضعف است و در صورت فشار بیشتر تمایل به واگذاری امتیازهای بزرگتر ایجاد میکند. تهران سیاست آمریکا در دوران بایدن و اوباما را اینگونه معنی کرده است و این تغییر نمیکند، مگر آنکه این سیاست تغییر کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اشتباه اساسی هر دو دولت در اتخاذ سیاست نرم و صلحآمیز در قبال ایران و گروههای تروریستی، مبتنی بر این باور بود که ایران به گفته گروه بایدن، میتواند «به خاورمیانه یکپارچه» بپیوندد. سیاستی که در تضاد با پیمان ابراهیم قرار میگیرد، که هیچیک از اعضای گروه بایدن هرگز به آن اشاره نکردهاند، توافقی بین اسرائیل و چندین کشور خلیج فارس که با حمایت خاموش سعودیها، در تلاش برای متعادلکردن ایران و مهار هدف آن برای هژمونی این کشور در منطقه به دست آمد.
ایالات متحده آمریکا پیشتر آشکار کرده بود که نقش نظامی عمدهای در این تلاش برای مهار ایران، ایفا نمیکند، چندانکه وقتی ایران تاسیسات نفتی عربستان سعودی را بمباران کرد، ترامپ کاری انجام نداد. یعنی مسئولیت نظامی مقابله با ایران کاملا به دولتهای محلی واگذار شد. کشورهای عربی نیز با دیدن بیمیلی ایالات متحده به ایفای نقش نظامی، به قویترین قدرت نظامی منطقه یعنی اسرائیل چشم دوختند که با آن ترسهای مشترکی داشتند.
اما دولت بایدن این رویکرد را کنار گذاشت و به جای تلاش برای تحریم و مهار ایران، سعی کرد اسلامگرایان تهران را وارد «خاورمیانه یکپارچه» کند. هدفی آرمانشهری که اکنون شکست مفتضحانه آن را شاهدیم. درواقع، یکی از اهداف اصلی ایران در حمایت از تهاجم حماس، ممانعت از همکاری بین اسرائیل و کشورهای عربی در سراسر منطقه بود. چندانکه این حمله، دستکم برای مدتی روابط نزدیکتر اسرائیل با کشورهای عربی مسلمان را ناممکن میکند.
هدف فوری اورشلیم ریشهکنکردن حماس است و دستیابی به این هدف به تلفات بیشتری منجر خواهد شد. با درنظر گفتن این اصل، هدف قدرتهای غربی باید تلاش برای کاهش تلفات و جلوگیری از سرایت جنگ به لبنان و درگیری مستقیم با ایران باشد.
این نکته را نیز در ارزیابی شکستهای سیاست بایدن نباید فراموش کنیم که او فروش نفت به خارج از کشور را برای ایران تسهیل کرده است و دسترسی ایران و حماس را به منابع مالی که پیشتر به دلیل تحریمها مسدود شده بود، امکانپذیر کرد. بایدن بانک مرکزی ایران را از فرسودگی ذخایر ارزی خارجی نجات داد و شرکای منطقهای آمریکا را به برقراری روابط نزدیکتر با چین سوق داد. سیاست انرژی سبز آمریکا نیز با بالا بردن قیمت نفت، ناخواسته ایران را غنی کرد.
چنانچه رویاهای بایدن به واقعیت میپیوست، شکوفایی جدید ایران به روابط بهتر منطقهای منجر میشد. اما دقیقا عکس این اتفاق رخ داد. رژیم تهران از ثروت خود برای گسترش تسلط منطقهای، تامین مالی نیروهای نیابتی تروریستی و تهدید شرکای غربی در منطقه استفاده کرد.
حال که نتایج چنین سیاستی را دیدهایم، باید آن را خط بزنیم. توقع نداشته باشید که دولت بایدن بیاید و به اشتباهات خود اعتراف کند. آنها هم مانند تمام سیاستمداران از پاسخگویی طفره میروند. اما باید آنها را برای آسیبهایی که به بار آوردهاند پاسخگو کرد.