در جنگ اسرائیل با حماس که اکنون نخستین ماه خود را طی میکند، عبارت «جنایت جنگی» و «جنایت علیه بشریت» در حد مضامین بینالمللی دو طرفه قرار داشته است. با آنکه این جنگ را حماس آغاز کرده، این اسرائیل است که بیشتر هدف توپخانه تبلیغاتی هواداران راستین یا ظاهری «حقوق بشر» و مفاهیم وابسته به آن قرار گرفته است.
حمایت تبلیغاتی ضد اسرائیل را مظنونان همیشگی آغاز کردند: سازمانهایی که همواره طرف قربانیان واقعی یا ادعایی را گرفتهاند، عفو بینالملل، پایگاه نظارت بر حقوق بشر، موسسه ماکس پلانک و دهها «سازمان غیردولتی» دیگر که خود را در جای دادستان، هیئتمنصفه و قاضی قرار دادهاند و اسرائیل را در نقش متهم محکوم کردهاند.
این روش البته ممکن است از دید احساسات برانگیخته شده از جنگ، قابلفهم باشد، اما بههیچروی توجیهپذیر نیست. از این بدتر، شلیک اتهامات غالبا بیپایه میتواند نظام قانونی موجود برای رسیدگی به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت را تضعیف کند.
جنگ از آغاز شکلگیری جوامع بشری بخش مهمی از سرگذشت بنی آدم بوده است. از هزاران سال پیش و در متن تمدنهای گوناگون دارای قوانین و مقرراتی بوده است که در ادبیات و خاطرات ملل درگیر در جنگ منعکس است. در «گیل گمش» که بهعنوان نخستین کتاب تاریخ بشر شناخته میشود، خطوط کلی قواعد جنگ را مییابیم. هومر در «ایلیاد» مقررات جنگ از دید اهالی تروی و مهاجران یونانی را ترسیم میکند. شاهنامه فردوسی نیز جنگ را از دید اقوام آریایی میشناساند. مسیحیت با ارائه دکترین «جنگ عادلانه» هدف جنگ را جذب «خدا ناشناسان» به «دین واقعی» یعنی مسیحیت اعلام میکند. در اسلام هدف جنگ تسلط بر سرزمین کفار است، نه الزاما جذب آنان به دین محمد (ص). دریافتهای سنتی از جنگ، هدفهای گوناگون را عرضه میکند، اما همه این هدفها در یک ابرهدف خلاصه میشود: پیروزی. برای ایرانیان، با پیروی از آموزههای کوروش بزرگ، پیروزی موردنظر در تسلیم دشمن یا حریف خلاصه میشد. برای یونانیان باستان اما تسلیم حریف کافی نبود، تروی میبایستی برای همیشه از صحنه روزگار حذف میشد. یک دیالوگ تکاندهنده در «ایلیاد» قهرمان یونانیان فاتح آشیل رویینتن با پریام، پدر سوگوار هکتور، قهرمان تروی شکستخورده روبرو میشود، و به او میگوید: «پیرمرد! شنیدم که تو نیز روزی روزگاری شادمان بودی!» انتقام هدف نهایی یونانیان پیروزمند است.
در اسلام کشتن زنان و کودکان، ممنوع است و یک گناه بزرگ به شمار میآید - کاری که حماس در حمله ۷ اکتبر به روستاهای جنوب اسرائیل انجام داد. در اسلام زنان و کودکان میبایستی اسیر شوند و بهعنوان برده برای فروش عرضه گردند. در همان حال اسلام ریشهکن ساختن درختان، سوزاندن مزارع و مسدود کردن چاههای آب را جزو «جنایات جنگی» میشناسد.
بریتانیا در دوران امپراتوریسازی، هدف جنگ را مطیع ساختن دشمن یا حریف قرار داده بود. اما در جنگ جهانی دوم دکترین «جنگ کامل» و «تسلیم بیقیدوشرط دشمن» را به کار برد. بر اساس آن دکترین، کافی نبود اگر آلمان نازی به زانو درآید: آلمان میبایستی تبدیل میشد به ویرانهای مانند ویرانهای که هیتلر از شهر کاونتری در جنوب انگلستان ساخته بود!
دکترین جنگ کامل را ایالات متحده نیز علیه ژاپن به کار برد. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی تلافی حمله غافلگیرانه ژاپنیها بود به پرل هاربر در هاوایی.
در تمدنهای بومی آمریکای جنوبی هدف جنگ اسیر کردن رزمندگان مخالف بود که در پایان جنگ یا به جامعه پیروز میپیوستند یا در ازای طلا و نقره به حریف شکستخورده تسلیم میشدند. نخستین استعمارگران اسپانیولی که به فرماندهی هرناندو کورتز با جنگجویان تلاپکان در مکزیک روبرو شدند نمیتوانستند بفهمند که چرا تلاپکانها نمیخواهند دشمن را بکشند و فقط درپی دستگیری و خلع سلاح او هستند. این شیوه نامتعارف برای اروپاییان، به کورتز و همراهان او امکان داد که پیروزیهای آسانی به دست آورند. آزتکهای مکزیکی نمیتوانستند بفهمند چرا اروپاییان اصرار در کشتن دارند.
در جریان تسلط بلشویکها به آسیای مرکزی، لنین در یک تلگرام بدنام به فرمانده ارتش سرخ در آنجا امر کرد: «مردان آنان را بکشید، گاو و گوسفند و اسبانشان را ضبط کنید، و زنان و کودکان آن را به کشورهای همسایه برانید!» بهعبارتدیگر آنچه امروز «پاکسازی قومی» نامیده میشود!
جنگ جهانی دوم که بیتردید پرهزینهترین جنگ تاریخ بود و هست، فکر تنظیم قوانین و مقررات بینالمللی برای جنگ را در حد دغدغههای بینالمللی قرار داد. پژوهشها و مذاکراتی که سالها با شرکت صدها اندیشمند و سیاستگذار از بیش از ۵۰ کشور ازجمله ایران صورت گرفت، در سال ۱۹۴۹ میلادی به میثاقهای کنوانسیونهای ژنو منجر شد. این میثاقها و معاهدات انضمامی آن بر همه کشورها و گروههای جنگی غیر کشوری مانند سازمانهای چریکی، اطلاق میشود.
این قوانین که البته فقط در حالت جنگ یا در دوران اشغال یک سرزمین اعمال میشود، کشتار عمدی غیرنظامیان، ویران کردن هدفهای غیرنظامی و مجازات جمعی را ممنوع میکند. نیروهای اشغالگر میبایستی حقوق انسانی اهالی منطقه اشغالی را رعایت کند. تامین غذا، درمان و دیگر نیازهای اولیه اهالی نیز بر عهده اشغالگران است. همچنین گروگانگیری و بهرهگیری از سپر انسانی ممنوع است. نظامیان دشمن را میتوان اسیر کرد، اما غیرنظامیان دشمن میبایستی آزادیهای اولیه خود را حفظ کنند. نیروی اشغالگر میتواند پیش از حمله به مناطقی که غیرنظامیان در آن به سر میبرند، آنان را از قصد حملات خود آگاه کند و بخواهد که منطقه را ترک کند، اما اگر غیرنظامیان حاضر به ترک منطقه نشوند، بازهم اشغالگر حق ندارد آنان را هدف حملات نظامی قرار دهد. اخراج دائمی جمعیت جنایت جنگی است، اما اخراج موقت مجاز است. البته در بعضی موارد این موقت ممکن است دههها یا حتی یک قرن طول بکشد.
کنوانسیون ژنو قصاص - یعنی قانون یک چشم در برابر چشم - را که در خاورمیانه در اقوام سامی یهودی و عرب شکل گرفت نمیپذیرد. قصاص در زمان خود یک حرکت به سوی تلطیف مقررات قضایی بود، زیرا انتقام را محدود میکرد: قبیلهای که یک کشته داده بود دیگر نمیتوانست خواستار نابودی همه افراد قبیله قاتل بشود. اما در ۱۹۴۹ میلادی حتی این حد از انتقامجویی تخلف از قوانین و مقررات جنگ به شمار میرفت.
بر اساس قوانین موردبحث، حمله نظامی اگر با قصد و نیت جنایتکارانه باشد - مثلا برای کشتن غیرنظامیان در کیبوتص - جنایت جنگی به شمار میرود.
بااینحال، جنگ جاری در غزه مشکلات حقوقی بسیاری را عرضه میکند. در ۷ اکتبر غزه منطقه اشغالی نبود، زیرا اسرائیلیها هیچ حضور نظامی در آنجا نداشتند. اما اگر غزه را جزو «مناطق فلسطینی اشغالی» که شامل ساحل غربی اردن و بیتالمقدس (اورشلیم) خاوری نیز میشود، به شمار آوریم، باز هم باید پرسید آیا مسئولیت این مناطق که در قطعنامههای سازمان ملل تعریف شدهاند، با حکومت فلسطینی محمود عباس در رامالله است یا حماس در غزه؟
از آنجا که سازمان ملل متحد حکومت محمود عباس را بهعنوان یک عضو وابسته، و درنتیجه نماینده کل فلسطینیها شناخته است، میتوان پرسید: پس حماس با چه هویت قانونی در نظر گرفته میشود؟
بسیاری از اعضای سازمان ملل متحد حماس را یک گروه تروریستی اعلام کردند، اما در اینجا نیز با مشکل روبرو میشویم، زیرا خانواده جهانی نتوانسته است بر سر یک تعریف مشترک از تروریسم به توافق برسد.
اگر حماس گروه تروریستی است مشمول قوانین مربوط به جنگ نمیشود. تروریسم، در هر شکل نمیتواند از حمایت قوانین بینالمللی برخوردار گردد. اما اگر حماس گروه تروریستی نیست و مسئولیت اداره یک سرزمین را دارد، میبایستی نیازهای مردم آن منطقه، ازجمله امنیت آنان را تامین کند. همچنین یک ساختار حکومتی نمیتواند مردم منطقه زیر سلطه خود را بدون رضایت آنان به جنگ بکشد.
تصویر این جنگ نامتقارن هنگامی پیچیدهتر میشود، که به یاد آوریم حماس و حزبالله لبنان که هر دو از کمکهای مادی و تسلیحاتی جمهوری اسلامی در تهران برخوردارند، برای نزدیک به هفت سال در سوریه در جبهه مخالف میجنگیدند. حماس برای سرنگونی بشار اسد و حزبالله برای حفظ او. دو گروه یک نبرد مستقیم نیز داشتند. حماس میخواست حرم زینبیه را ویران کند و حزبالله مدافع آن حرم بود. یک پیچیدگی دیگر: رهبران حماس در قطر به سر میبرند، همراه با خانواده، درست در کنار بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا خارج از ایالات متحده. در همان حال ایالات متحده نزدیکترین حامی اسرائیل است. ترکیه، متحد ایالات متحده در پیمان آتلانتیک شمالی، از حماس حمایت میکند.
یک پیچیدگی دیگر: آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، حذف اسرائیل از صحنه هستی را بهعنوان هدف عالی سیاستهای خارجی خود اعلام میکند. اما در همان حال، با رای مثبت به قطعنامه سازمان ملل برمیگردد به مواضع ایران پیش از ۱۳۵۷ یعنی شناخت دوفاکتو دولت اسرائیل.
با توجه به همه این پیچیدگیها میتوان دید که طرفگیری در این جنگ کار آسانی نیست. بااینحال، محکوم کردن آغازگر این جنگ کار دشواری نیست. آنچه حماس کرد با هیچ عذری موجه نمیشود.
آنان که سنگ حماس را به سینه میزنند بهتر است بدانند که ادعای «جنایات جنگی» و «جنایت علیه بشریت» برای معرفی اسرائیل بهعنوان طرف گناهکار نیست. این ادعاها میبایستی در قالب قانونی متکی بر اسناد، مدارک، شهادتها و بررسیها شکل گیرد تا پروندهای تشکیل شود. هنگامی که این پرونده تشکیل شد میبایستی آن را به دادگاه جنایی بینالمللی (ICC) در لاهه فرستاد. این دادگاه درواقع یک روند تحقیقاتی در این زمینه را از سال ۲۰۲۱ آغاز کرده است و هر پرونده جدیدی را نیز بررسی خواهد کرد. این دادگاه میتواند با تکمیل پرونده، خاطیان را بازجویی کند و از شورای امنیت بخواهد که متهمان را تحت تعقیب قرار دهند. تازهترین رهبر تحت تعقیب پس از رهبران نظامی صربستان، لیبربا، سیرالئون، سودان و غیره - ولادیمیر پوتین رئیسجمهوری روسیه است.
در همان حال رهبران اسرائیل نمیتوانند با این ادعا که پاسخ جنایات حماس را به همان شیوه میدهند، خود را مصون بدانند. اسرائیل یک عضو سازمان ملل متحد است و ملزم به اطاعت از قوانین بینالمللی. جالب اینجاست همین اسرائیل که اکنون هدف تبلیغات سینهچاکان حماسی است، یکی از معدود کشورهایی است که نظامیان خود را به اتهام تخطی از میثاقهای ژنو تحت تعقیب قرار داده است. دیگر کشورها عبارتند از: ایالات متحده بریتانیا و هلند.
سرانجام جنگ غزه واقعیت تلخ را بیش از همیشه در برابر جهانیان قرار داده است. در جنگهای جدید اکثر قربانیان غیرنظامیاناند. ارقام موجود نشان میدهد که هم در اسرائیل و هم در غزه غیرنظامیان نزدیک به ۸۰ درصد تلفات بودهاند. ارقامی که یادآور جنگ با «تروریسم بینالمللی» با شرکت ائتلاف ۵۷ کشور در عراق، سوریه و آفریقای باختری است.
دشمنان گوناگون اسرائیل حماس را در نقش «قربانی» و نماینده «خواستهای مشروع ملت فلسطین» بازنویسی کردهاند. این بازنویسی ممکن است برای مشاطهگران حماس در غرب گران تمام شود. همانطور که سینهزدن برای القاعده و داعش بهعنوان «قربانیان امپریالیسم»، تروریسم را به خیابانهای اروپا و آمریکا کشاند.
این جنگ به هر شکل که پایان یابد، جهان نیازمند تعریف روشنی از «تروریسم» است، زیرا امروز با جنگهای سنتی روبرو نیستیم. جنگهای امروز، حتی جنگ روسیه در اوکراین، یک وجه تروریستی دارند: تروریسم گروهی مانند حماس و حزبالله یا تروریسم دولتی مانند بمباران شهرهای سوریه و اوکراین.