در دومین سالگرد جانباختن مهسا امینی، دختر جوان ایرانی، در بازداشت «پلیس امنیت اخلاقی» جمهوری اسلامی، میتوان گفت که بهرغم موفقیت رژیم ایران در سرکوب انقلاب «زن، زندگی، آزادی» یا آنچه «انقلاب زنان» ایران نامیده میشود، برای همه ثابت شد که این رخداد خونین ماهیت مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی ایران را دگرگون کرد. تغییر ناشی از این حادثه دردناک که با خشونت، کشتار و دستگیری مواجه شد، در مرحله خیزش سراسری که به دنبال کشته شدن مهسا امینی آغاز شد، کاملا مشهود است. این رویداد نهتنها زنان و دختران ایران را برای نشان دادن مخالفت با رژیم به خیابانها کشاند، بلکه نگاه همه اقشار جامعه ایران به رژیم جمهوری اسلامی را هم تغییر داد.
شکی نیست که مهسا امینی به نماد افتخاری در تاریخ سیاسی ایران تبدیل شده است، بهویژه اینکه مرگ این دختر جوان به دلیل بدرفتاری در بازداشتگاه و واکنش جامعه ایران وضعیت این کشور را بهکلی تغییر داد. فارغ از تبلیغات و ادعاهای نادرست رژیم، کشته شدن مهسا امینی خشم ملت را برانگیخت، جرقه اعتراضهای اجتماعی و سیاسی را روشن کرد و به خیزش مردمی انجامید که سراسر ایران را فرا گرفت.
اعتراضهای مردمی ابتدا در مخالفات با بدرفتاری گشت ارشاد آغاز شد اما با گذشت زمان، خواستههای معترضان تغییر کرد و مسائل مربوط به نظام سیاسی، آزادیها، سرکوب، تبعیض دینی و مذهبی، فساد افسارگسیخته، وخامت اوضاع اقتصادی و مالی، اولویت دادن به مسائل خارجی و بیتوجهی به وضعیت زندگی مردم ایران هم جزو آنها شد. مهمتر اینکه همه اقشار ملت ایران از نابسامانیهایی که پیوسته رو به افزایش است، خسته شدهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
افزون بر آن، رژیم جمهوری اسلامی که ائتلافی از نظامیان و روحانیون بنیادگرا آن را اداره میکنند، پس از گذشت چهار دهه ناهنجاری، بهشدت ضعیف و فرسوده شده و کهولت سن علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، هم رژیم را با بحران تعیین جانشین رهبر مواجه کرده است، بهویژه اینکه اوضاع آنگونه که انتظار میرفت، آرام پیش نمیرود.
در شش ماه اول خیزش مردمی، شمار قربانیان از مرز ۶۰۰ نفر گذشت و بیش از ۲۰ هزار نفر هم بازداشت شدند. تعدادی از جوانان هم اعدام شدند و برای برخی دیگر نیز حکم اعدام صادر شد. با این حال، رژیم نتوانست روحیه انقلابی مردم را مهار کند. درست است که سرکوب و خشونت موقتا به حضور مردم در خیابانها پایان داد، اما فضایی که مردم را به خیابانها کشاند، همچنان باقی است.
در واقع، ناکامی دولت در رسیدگی به عواقب سرکوب شدید و ادامه خشونت علیه زنان، بدون دستیابی به دستاوردهای اقتصادی، مالی و اداری، به افزایش خشم جامعه منجر شد. ممکن است کشته شدن ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری پیشین که به جناح اصولاگرا و تندرو وابسته بود، فرصتی را برای جمهوری اسلامی فراهم کرده باشد تا خود را از ورطهای که در آن قرار گرفته است، اندکی بیرون کشد. به همین دلیل، بسیاری از ناظران بر این باورند که هدف رهبر جمهوری اسلامی و دولت عمیق، متشکل از ائتلاف روحانیون نظامی و اصولگرا، از انتصاب مسعود پزشکیان بهظاهر اصلاحطلب به سمت ریاستجمهوری، تلاش برای کاهش تنشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران بوده است.
برای همه آشکار است که در سایه رژیم جمهوری اسلامی، هیچ شخصیت سیاسی یا غیرسیاسی نمیتواند تنها از طریق صندوق رای و بدون حمایت دولت عمیق، به ریاستجمهوری برسد. پزشکیان هم اگرچه دولتش را «دولت وفاق ملی» مینامد، عملا یکی از سوپاپ اطمینانهای رژیم است تا زمینه را برای مهار چالشهای فراروی رژیم فراهم کند؛ بهویژه اینکه انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در جامعه ایران که ۷۰ درصد از جمعیت آن را افراد زیر ۳۵ سال تشکیل میدهند، تحولی عظیم ایجاد کرد. به عبارت دیگر، امروز اغلب شهروندان ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷ به دنیا آمدهاند.
علاوه بر آن، ایرانیان مقیم خارج کشور هم با برپایی تجمعهای بزرگ در کشورهای مختلف، صدای اعتراضهای داخل را به گوش جهانیان رساندند و خیزش سراسری ایران را به موضوعی با ابعاد بینالمللی گسترده تبدیل کردند.
جمهوری اسلامی توانست بساط اعتراضها را از خیابانها برچیند اما بعید است موفق شود خشم مردم را فرو بنشاند و از این مرحله حساس عبور کند. لذا با توجه به کهولت سن و بیماری علی خامنهای، به نظر میرسد که رژیم جمهوری اسلامی بهتدریج و بهویژه پس از خروج رهبر کنونی جمهوری اسلامی از صحنه، به سمت هژمونی سپاه و به حاشیه رانده شدن جناح مذهبی اصولگرا بلغزد.
برگرفته از روزنامه النهارالعربی