لبنان: آتش‌بس پر مسئله اما امید‌بخش

لبنان به‌عنوان یک ملت‌ــ‌‌دولت هیچ دلیلی برای دشمنی با اسرائیل یا سرسپردگی برای جمهوری اسلامی نخواهد داشت

آتش‌بس! واژه‌ای است که شنیدن آن حتی بدبین‌ترین ناظران را نیز دست‌کم برای لحظه‌ای شادمان می‌کند. با آنکه جنگ از روزی که آدمیان از غار بیرون آمدند و با واقعیت زندگی با «دیگران» آشنا شدند، جزو گرایش‌های گریزناپذیر انسان بوده است، کمتر کسی را می‌توان یافت که پایان یک جنگ را حتی برای مدتی کوتاه، آرزو نکند.  

مشکل اینجا است که این برخورد احساسی با مسئله جنگ به‌عنوان ضرورتی اجتناب‌ناپذیر اما نفرت‌انگیز، برخورد عقلانی با آن را دشوارتر می‌سازد. به عبارت دیگر، نفرت ما از جنگ ممکن است ما را وادار کند که حتی شکننده‌ترین، اگر نخواهیم بگوییم روباه‌صفتانه‌ترین، آتش‌بس را حتی به طور موقت، بپذیریم، بی‌آنکه بدانیم این پذیرفتن نخستین گام به سوی جنگی بزرگ‌تر و پرهزینه‌تر خواهد بود. 

در چند روز گذشته، اعلام یک آتش‌بس موقت‌ــ برای شش ماه‌ــ بین اسرائیل و حزب‌الله با استقبال عمومی روبرو شده است. در واشینگتن، مشاطه‌گران پرزیدنت جو بایدن از «آخرین موفقیت دیپلماتیک» او سخن می‌گویند. در پاریس، یاران پرزیدنت امانوئل مکرون، او را معمار این آتش‌بس قلمداد می‌کنند. در اورشلیم، هواداران بنیامین نتانیاهو نخست‌وزیر (آری او هنوز هوادارانی دارد!) خردمندی او را به‌عنوان رهبری که می‌داند چه‌وقت می‌بایستی توپ‌ها را ساکت کرد، می‌ستایند. در تهران، کروبیان اطراف آیت‌الله علی خامنه‌ای مانند همیشه که هر واقعه‌ای را هرجا اتفاق بیفتد، یک «پیروزی بزرگ» دیگر برای او می‌دانند، آتش‌بس اعلام‌شده را نیز «حاصل رهبری خردمندانه» ایشان می‌دانند.

در بیروت، هم نجیب میقاتی، سیاستگری که نقش نخست‌وزیر موقت را بازی می‌کند، و هم شیخ نعیم قاسم، رهبر هنوز انتخاب‌نشده حزب‌الله، و هم نبیه بری، رئیس مجلسی که سال‌هاست مشروعیت خود را از دست داده، خود را سازنده واقعی آتش‌بس اعلام‌شده می‌دانند.

نگاهی به سرمقاله‌ها و مقالات در تقریبا تمامی مطبوعات کشورهای ذی‌نفع تصویری از کف زدن‌های تحسین‌آمیز رسم می‌کنند. چه کسی ممکن است خواستار ادامه خونریزی و ویرانگری شهرها و روستاها باشد. جنگ ۱۴ ماهه اسرائیل با حزب‌الله بیش از یک میلیون لبنانی را آواره کرده است. بیش از ۵۰ هزار لبنانی کشته یا زخمی شده‌اند. بخش مهمی از زیربنای لبنان، به‌ویژه در جنوب آن کشور، به عصر حجر بازگردانده شده است. اقتصاد در حال نزع لبنان آخرین نفس‌ها را می‌کشد. همین جنگ که آغازگر آن، به گمان من، نه حزب‌الله بود نه سید حسن نصرالله (زیرا آقای خامنه‌ای بود که به امید بهره‌برداری از سرمایه‌گذاری ۲۵ ساله‌اش در تبدیل لبنان به «سنگر مقدم مقاومت» خواستار جنگ بود)، در اسرائیل نیز خسارات و صدماتی بی‌سابقه داشته است. صدها اسرائیلی، از جمله غیرنظامیان، کشته شده‌اند. نزدیک به نیم میلیون تن از خانه و کاشانه خود گریخته‌اند تا در پناهگاه‌ها، هتل‌ها و اقامتگاه‌های موقت روزهای پر‌اضطراب و شب‌های پرهراس را در انتظار فرجی که ممکن است هرگز نیاید، به سر برند.

خوب، با این اوصاف، آیا می‌توان آتش‌بس اعلام‌شده را ستایش نکرد؟ از این مهم‌تر، آیا می‌توان ادعا کرد که این آتش‌بس می‌تواند آنتراکتی باشد برای جنگ بعدی که همواره پر خسارت‌تر و خونبارتر از جنگ قبلی بوده است؟ 

جنگ هنگامی رخ می‌دهد که یکی از دو طرف ادامه وضع موجود را به زیان خود یا حتی خطرناک‌ برای خود احساس می‌کند. بنابراین هدف اصلی جنگ تعطیل وضع موجود و ساختن وضع موجود تازه‌ای است که آن احساس خطر را از میان می‌برد. اما هیچ جنگی بدون آنکه یک طرف بپذیرد که بازنده شده است، پایان نمی‌یابد. در جنگی که از آغاز پیدایش اسرائیل از سوی بخش بزرگی از اعراب علیه آن دولت نوپا آغاز شده است، این اتفاق نیفتاده است. در نتیجه، این جنگ علی‌رغم پیروزی‌های نظامی اسرائیل و علی‌رغم قراردادهای صلح امضاشده، حتی با مصر و اردن، هنوز به اشکال مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دیپلماتیک و تبلیغاتی ادامه دارد. نخستین جنگ اسرائیل و حزب‌الله در سال ۲۰۰۶ میلادی و نخستین جنگ اسرائیل با حماس در غزه در سال ۲۰۰۹ نمونه‌های کوچکی از آن جنگ بزرگ‌تر بودند.

برگردیم به آتش‌بس اعلام‌شده که به‌عنوان یک پدیده دیپلماتیک بیش از پنیر سوییسی سوراخ دارد. این آتش‌بس برای شش ماه اعلام شده است، البته با این تصریح از سوی اسرائیل که هرگاه ممکن است شکسته شود. می‌توان پرسید: چرا برای شش ماه، به جای هفت ماه یا ۶۰ ماه؟ چه اتفاقی قرار است در این شش ماه بیفتد؟ آیا در پایان این مدت، آتش‌بس دائمی خواهد شد؟

نتانیاهو می‌گوید در این مدت اسرائیل خواهد توانست زرادخانه خود را از نو پر کند و به شهروندان متواری خود فرصت دهد که به روستاها و شهرهای خود در نزدیکی مرز لبنان بازگردند. اما آیا آنان بی‌آنکه بدانند شش ماه بعد چه خواهد شد، حاضر خواهند بود سلامت و امنیت خود را بار دیگر در خطر افکنند؟ زرادخانه اسرائیل هرگز در خطر کاهش جدی نبوده است، زیرا ایالات متحده حتی در دوران بایدن، هرگز روند عرضه را کند نکرده است. این خطر از هر زمان دیگر کمتر است، زیرا دونالد ترامپ، صمیمی‌ترین دوست اسرائیل، به‌زودی به کاخ سفید باز خواهد گشت.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

دوره شش ماهه اعلام‌شده می‌تواند از نظر سیاسی برای نتانیاهو مشکل‌آفرین شود. دولت ائتلافی او با آنکه امروز در افکار عمومی اسرائیلیان، محبوب‌تر از همیشه است، در چارچوب فعالان سیاسی اسرائیل، دشمنان سرسختی دارد که منتظر فرصت‌اند تا ائتلاف شکننده او را از هم بپاشند.

در لبنان نیز، با آنکه صدها خانواده آواره از جنوب به روستاهای خود بازگشته‌اند، بازگشت همه رانده‌شدگان در سطح کشور در طی شش ماه بعید به نظر می‌رسد. البته در این شش ماه، جمهوری اسلامی از فرصت استفاده خواهد کرد تا زرادخانه موشکی و پهپادی حزب‌الله را که به‌شدت کاهش یافته است، از نو پر کند. افزایش ۴۰ درصدی بودجه سپاه قدس، حتی پیش از اعلام آتش‌بس، این امکان را در اختیار آقای خامنه‌ای و همکاران ایشان قرار می‌دهد.

بعضی هواداران آتش‌بس به‌ویژه در اسرائیل آمریکا و فرانسه، می‌گویند مهلت شش ماهه صرف جمع کردن پایگاه‌های حزب‌الله در جنوب لبنان و عقب‌نشینی رزمندگان آنان تا شمال رود لیتانی خواهد شد‌ــ یعنی همان سناریویی که در ۲۰۰۶ با پادرمیانی فرانسه اجرا شد. اما فاصله شمال لبنان تا مرز یا خط آتش‌بس با اسرائیل، با اتومبیل، ۱۵ دقیقه طول می‌کشد و با کاتیوشا، انواع موشک‌های ساخت جمهوری اسلامی و پهپادها، چند ثانیه. اسرائیل سال‌های متمادی جنوب لبنان را با کمک یک نیروی مسلح از مسیحیان لبنانی ضدحزب‌الله در اختیار داشت. اما خطر حزب‌الله، در واقع یعنی خطر جمهوری اسلامی، نه‌تنها کاهش نیافت بلکه هر سال بزر‌گ‌تر شد.

مبلغان آتش‌بس اعلام‌شده همچنین امیدوارند که سپاه صلح سازمان ملل بتواند در جنوب لبنان بازسازی و تقویت شود و راه را برای استقرار ارتش دولتی آن کشور هموار سازد. اما نباید فراموش کرد که صلح‌بانان سازمان ملل از هفت دهه پیش در جنوب لبنان حضور داشته‌اند، بی‌آنکه مانع استقرار تروریست‌های فلسطینی و بعد از آنان، تروریست‌های حزب‌اللهی شوند. در ۲۰۰۶، سازمان ملل ۳۰۰۰ صلح‌بان در جنوب لبنان داشت. ۱۴ ماه پیش، تعداد آن صلح‌بانان بیش از ۱۰ هزار بود، اما حضور آنان مانع حمله حزب‌الله به اسرائیل نشد. وقتی صلحی در کار نباشد، صلح‌بان مانند آوازخوانی است که صدای خود را از دست داده است.

استقرار ارتش دولتی لبنان در جنوب آن کشور نیز وعده‌ای بود که فرانسویان در ۲۰۰۶ به‌عنوان ضمانت آتش‌بس به جمهوری اسلامی عرضه کردند. تهران موافقت خود را اعلام کرد، زیرا می‌دانست که ارتش لبنان فقط روی کاغذ وجود دارد. در تقریبا ۲۰ سالی که از آن تاریخ می‌گذرد، ارتش لبنان نه‌تنها بازسازی نشده، بلکه بیش‌ازپیش تحلیل رفته است و قاطعانه می‌توان گفت که نه فرماندهان مسیحی آن و نه سربازان شیعه‌اش حاضر خواهند بود برای جلوگیری از حمله به اسرائیل با حزب‌الله وارد نبرد شوند.

بدون بازسازی لبنان به صورت یک دولت‌ــ‌ملت قانونی و عادی هیچ قدرتی‌ــ حتی آمریکا و فرانسه که طراحان آتش‌بس جدید هستند‌ــ نخواهند توانست تضمین بدهند که خاک لبنان به‌عنوان «سنگر مقدم مقاومت» مورداستفاده یا سوء‌استفاده جمهوری اسلامی قرار نخواهد گرفت.  

این واقعیت با حدت بیشتری جلوه می‌کند، وقتی به یاد می‌آوریم که در شش ماه آینده، بایدن در ایالت خود، دلاویر، مشغول غازچرانی خواهد بود. مکرون نیز که با یک دولت تق‌ولق به صندلی خود چسبیده است، با خطر بیرون رانده شدن از کاخ الیزه، پس از شکست نخست‌وزیر میشل بارنیه و انحلال مجلس و انتخابات زودرس ریاست‌جمهوری، روبرو است. نتانیاهو چطور؟ آیا او خواهد توانست کرکس‌هایی را که دور سرش می‌گردند، دور کند و ائتلاف تق‌ولق خود را ادامه دهد؟ شریک چهارم اما اعلام‌نشده این آتش‌بس آقای خامنه‌ای است. آیا او نیز با تندتر شدن کنتور زمان برای ادامه ولایت یا حتی زندگی‌اش، روبرو نیست؟ شش ماه دیگر آیا آنچه از حزب‌الله باقی مانده، خواهد توانست با شکل دادن به یک رهبری سیاسی‌نظامی جدید، موقعیت خود را به‌عنوان دولت در دولت لبنان بازسازی کند؟ در حال حاضر، حتی وابستگان سنی‌مذهب، درزی و مسیحی حزب‌الله هنوز حاضر نیستند پیوند خود را با آن قطع  کنند. هنوز پول و اسلحه ایران برای تطمیع یا ترساندن بسیاری از شخصیت‌های سیاسی لبنان کافی است.       

اریک امبلر در یکی از رمان‌های خود، شخصیتی دارد به نام «لوانتر» یعنی اهل لوانت‌ــ یا هلال خصیب خودمان‌ که مرکب است از سوریه، لبنان و فلسطین پیش از استقلال اسرائیل. لوانتر یا «خصیبی» هدفی جز ادامه زندگی و پولدار شدن ندارد. او از هزاران سال پیش زیر سلطه امپراتوری‌های خارجی از سومر و آشور گرفته تا ایرانی، یونانی رومی، مملوک، عثمانی، انگلیسی، فرانسوی به‌‌ سر برده است و هیچ تعلق ویژه‌ای به یک تکه خاک، یک زبان، یک دین یا مذهب، چه رسد به یک دولت، ندارد. او اگر احساس خطر کند، فورا به جای امن‌تر می‌رود. بدین ترتیب است که تعداد لوانترهایی که امروز در آمریکای شمالی مرکزی و جنوبی زندگی می‌کنند، چند برابر آنانی است که در هلال خصیب باقی مانده‌اند.

۲۰ سال پیش در پژوهشی برای کتاب خود درباره خاورمیانه، به دیدار شخصیت‌های سیاسی لبنانی رفتم. همه آنان در پاریس دارای آپارتمان‌های مجلل بودند. همه آنان از هر فرانسوی فرانسوی‌تر بودند. برای آنان، «خاک و خون» که در دوران کودکی ایرانیان بیش از انقلاب، به عنوان یک کارمایه هویتی مقدس به ما تزریق می‌شد، یک مفهوم غریب و حتی زننده بود. همگی لبنان را دوست داشتند، حتی عاشق روستای خانوادگی خود بودند، اما اینکه کدام قدرت داخلی و خارجی در بیروت سرکار است، برایشان مهم نبود، به شرط آنکه سهم خودشان، طایفه و گروه مذهبی و دینی‌شان محفوظ بماند.

می‌توانم بگویم که آن نسل از «لوانتر»ها امروز وارد تاریخ شده است. بعضی آنان در سنین بالا هنوز می‌پلکند، اما جنگ‌های داخلی و خارجی و زیروبم‌های زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هویت لبنانی جدیدی را شکل داده است که در آن، نه «لوانتر»ها پذیرفتنی‌اند و نه حزب‌اللهی‌ها که جمهوری اسلامی را وطن واقعی خود می‌پنداشتند.

اگر امبلر هنوز زنده بود، ممکن بود رمان جدیدی بنویسد با قهرمانی تازه به نام «لیبانوس» که ساخته و پرداخته هویت ویژه‌ای است به‌عنوان لیبانیته؛ یعنی لبنانی بودن. برای نخستین بار در تاریخ چند هزار ساله لبنان، مردم آن سرزمین، دست‌کم نسل‌های جوان، مرزهای طائفی را پشت سر گذارده‌اند‌ــ طوایف، اقوام و مذاهب لبنان که نهرها و رودخانه‌های مجزا بودند، همگی به سوی یک رود بزرگ مشترک حرکت می‌کنند.

به عبارت دیگر، لبنان آماده تولدی دیگر به شکل یک ملت‌ــ‌‌دولت است. اگر آتش‌بس اعلام‌شده به منظور کمک به این روند باشد، باید از آن استقبال کرد. لبنان به‌عنوان یک ملت‌ــ‌‌دولت هیچ دلیلی برای دشمنی با اسرائیل یا سرسپردگی برای جمهوری اسلامی نخواهد داشت. با نابودی حماس و شکست حزب‌الله و ظهور لبنان به‌عنوان یک ملت‌‌ــ‌دولت، شانس استقرار صلح در سراسر خاورمیانه افزایش خواهد یافت. کمک به «لیبانوس» برای جانشینی «لوانتر» یکی از چالش‌های بزرگی است که رئیس‌جمهوری آینده آمریکا در پیش خواهد داشت.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه