«گرمک و خیار» به جای میراث نیاکان؛ نسخه دوم ظل‌السلطان مشغول کار است

جمهوری اسلامی از این جهت بر ظل‌السلطان برتری دارد که خواسته‌اش برای نابودی میراث تاریخی ایران را توانسته است در سراسر کشور طی ۴۶ سال گذشته به مرحله اجرا درآورد

تصویر ترکیبی از بافت تاریخی اصفهان، ظل‌السلطان و علی خامنه‌ای- ایرنا و وب‌سایت خامنه‌ای

«از خیابان خوش‌منظره و فرح‌آور چهارباغ مانند سایر آثار باستانی چیزی باقی نگذاشته، جدول‌های سنگی را پرکرده و حواشی آنها را فروخته و نقاشی‌های تاق‌ها و دیوارها را هم محو کرده است. جای قصرها و عمارت‌های خالی صفوی را هم با ایجاد مزارع گرمک و خیار اشغال کرده است.»

این روایتی است از نتیجه ۳۴ سال حکمرانی مسعود میرزا، ملقب به ظل‌السلطان بر اصفهان در اواخر دوران قاجار. در منابع فارسی تاریخ اصفهان این روایت به نقل از سیاحی اروپایی ذکر شده که حتما این شهر را پیش و پس از ویرانی‌ها دیده است. اینکه چنین روایتی از سیاحی اروپایی باشد یا شرح مصائب تاریخ‌نگاری ترس‌خورده که آنچه به چشم دیده را به ناظر خارجی نسبت داده است، چندان مهم نیست. مهم‌تر از آن چیزهایی است که ویران شدند و تاریخی که به دست فرمانروایی کم‌خرد و جبار نابود شد تا خیار و صیفی‌جات به جای آن کاشته شود.

ظل‌السلطان، پسر ناصرالدین شاه بود. امید به جانشینی او داشت و هیچ گاه به آن نرسید. هنوز ریش و سبیلش در نیامده بود که به حکومت اصفهان منصوب شد. کودکی هیجانی و بی‌خرد حاکم شهری شده بود که دو ویژگی داشت: بخش مهمی از بناهای تاریخی در دوران احیای ایران به مثابه یک کشور متحد و یکپارچه پس از اشغال به دست لشکر مسلمانان را در خود جای داده بود؛ و مهم‌ترین منابع مکتوب از دوران صفوی و پیش از آن در کتابخانه‌های این شهر نگهداری می‌شد.

شهر اصفهان در دوران اوج شکوهش ۱۳۷ کاخ، ده‌ها باغ ایرانی و حدود ۵۰ مدرسه داشت. روزی که ظل‌السلطان دیگر فرمانروای این شهر نبود از آن شکوه جز تلی از ویرانه باقی نمانده بود.

لرد جرج کرزن، ایران‌شناس بریتانیایی که در اوایل قرن بیستم به مقام وزارت خارجه این کشور هم رسید در وصف آنچه ظل‌السلطان با اصفهان و میراث تاریخی‌اش کرد چنین نوشته است:

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

«مسجد و عمارت سلطنتی اصفهان را از بیخ و بن کندند. آن عمارت هفت‌دست و آیینه‌خانه و نمکدان با نقشه‌های عجیب و آیینه‌های بزرگ شفاف و حوض‌های یکپارچه که از سنگ‌های مرمر صاف شفاف تراشیده شده و پادشاهان با مخارج گزاف بنا نهاده‌اند، تمام خراب و به جای آنها جز تپه‌خاکی غم‌انگیز و ملالت‌خیز باقی نمانده‌است.»

ظل‌السلطان بیش از ۴۰ باغ و عمارت باشکوه اصفهان را یا به‌کل و یا بخشی از آن‌ها را ویران کرد. کاخ هفت‌دست و کوشک آیینه‌خانه، عمارت نمکدان، عمارت و سردر باغ هزارجریب، عمارت گلدسته، عمارت جهان‌نما، عمارت صدری و باغ نارنجستان و کاخ فرح‌آباد را به کل نابود کرد. باغ‌هایی مانند بهشت برین، بهشت آیین، باغ طاووس و چندین باغ ایرانی دیگر هم نابود شدند و مزرعه طالبی و خیار به جایشان سبز شد. حتی گورستان تخت فولاد هم از شر او در امان نماند.

نسخه دوم ظل‌السلطان این بار بدون گرمک و خیار

حدود یک قرن بعد از آغاز دوران حکمرانی ظل‌السلطان، جمهوری اسلامی بر جان و مال و تاریخ ایران حاکم شد. نوع حکمرانی جمهوری اسلامی مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی با ظل‌السلطان دارد.

دشمنی با میراث فرهنگی و تاریخی ایرانیان شاید نقطه تقارن آن‌ها باشد و تنها نقطه افتراقشان آن است که ظل‌السلطان در بخش بزرگی از دوران زندگی‌اش حاکم اصفهان بود و تنها مدت کوتاهی بر مازندران و فارس و یزد و کردستان حکم راند. جمهوری اسلامی از این جهت بر ظل‌السلطان برتری دارد که خواسته‌اش برای نابودی میراث تاریخی ایران را توانسته است در سراسر کشور طی ۴۶ سال گذشته به مرحله اجرا درآورد.

تفاوت دیگر اینکه اخبار و شواهد متعدد ویرانی، تخریب عمدی و بی‌توجهی به میراث باستانی و تاریخی ایران در دوران حکومت جمهوری اسلامی به حدی زیاد است که ظل‌السلطان مدت‌ها است رقابت را به آن‌ها باخته است.

یک شباهت دیگر میان این دو دوره وجود دارد. روایت شده است که ظل‌السلطان علاوه بر بی‌رحمی در مالیات‌ستانی، کاشی‌ها و نقاشی‌های تاریخی اصفهان را به خارجی‌ها می‌فروخت و از این راه هم درآمد هنگفتی داشت. مشابه همین کاشی‌دزدی، فروش آثار و مکشوفات باستانی و قطعات کوچک و بزرگ تاریخی هم عین‌به‌عین در جمهوری اسلامی تکرار شده است.   

تجاوز به حریم‌های تاریخی، رشد گلسنگ و از بین رفتن نقوش هخامنشی و ساسانی، حمله به دیوارنگاره‌ها و نسبت دادن آن به سوداگران محلی، قاچاق سازمان‌یافته آثار تاریخی و فروش آن‌ها در بازار سیاه، از بین بردن بافت‌های تاریخی شهرها برای توسعه امام‌زاده‌ها و صدها عنوان خبری دیگر را بارها شنیده‌ و خوانده‌ایم و یا به چشم سر شاهدش بوده‌ایم.

تنها طی یک سال گذشته و در شهر اصفهان چندین گزارش از مرمت ویران‌کننده گنبدها و کاشی‌کاری‌های مسجد شاه اصفهان، تخریب مسجد تاریخی سیچان، فرونشست زمین و گسترش ترک‌های ایجاد شده بر دو پل تاریخی خواجو و سی‌وسه پل و تخریب خانه‌های تاریخی در جبهه جنوبی و شرقی میدان شاه منتشر شده است.

مهدی حجت، یکی از کسانی که در دهه ۶۰ خورشیدی مجددا سازمان میراث فرهنگی را احیا کرد، در مورد هجوم تازه‌به‌قدرت رسیده‌های جمهوری اسلامی برای ویران کردن نگین‌های ارزشمند تاریخ ایران روایتی تلخ دارد. او از روزی می‌گوید که گروهی از اعضای کمیته‌ها چند ماه پس از انقلاب پتک و چکش به دست می‌گیرند و راهی تخت جمشید می‌شوند که ویرانش کنند. نهایتا با تلاش مسئولان وقت پایگاه تخت‌جمشید آن‌ها ناکام می‌مانند.

چند ماه بعد و در مرداد ۱۳۵۸ هم صادق خلخالی راهی تخت‌جمشید می‌شود. روایت‌ها در مورد نیت او برای این سفر متعارض است. برخی می‌گویند که او برای ویرانی تخت‌جمشید خیز برداشته بود و عده‌ای می‌گویند که او آمده بود تا مجموعه پذیرایی میهمانان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله را تاراج کند. در هر صورت تخت جمشید ویران نشد و ماند تا مرگش، به‌صورت تدریجی و با رشد گلسنگ‌ها و فرونشست زمین و باران‌های اسیدی رقم بخورد.

۱۰۰ سال پس از ظل‌السلطان، حکومت ظل‌السلطانی جمهوری اسلامی وارد ۴۷ سالگی شده است. ویرانی میراث فرهنگی به دست جمهوری اسلامی حتی حاصلی در حد گرمک و خیار هم نداشته است؛ یک غارت و ویرانی یکپارچه و مغول‌وار. گویی قبایل بدوی از ماوراء مرزها به کشورمان هجوم آورده‌اند. ویران می‌کنند بی آنکه خم به ابرو بیاورند.     

اگر باغ‌های تاریخی و عمارت‌های باشکوه اصفهان روزگاری ویران شدند که مزرعه گرمک و خیار برقرار شود، اکنون دیگر آب و زاینده‌رودی برای کشت همان گرمک و خیار هم در کار نیست.

بیشتر از فرهنگ و هنر