هرچند از زمان جیمی کارتر تاکنون، دولتهای متوالی آمریکا همواره در برابر جمهوری اسلامی با ملایمت و تساهل رفتار کردهاند، به نظر میرسد این بار احتمال یک تقابل واقعی بین ایران و آمریکا بیش از زمان دیگری جدی است. برای نخستین بار از زمان تاسیس رژیم ولایت فقیه در سال ۱۹۷۹، شرایط به گونهای رقم خورده است که این رویارویی دیگر صرفا یک تهدید نیست. دلیل اصلی این تحول شگرف درخواستهای صریح و غیرقابل مذاکرهای است که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا، برای علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مطرح کرده است.
مطالبات آمریکا عبارتاند از پایان دادن به حمایت جمهوری اسلامی از گروههای نیابتی در منطقه، از حزبالله لبنان گرفته تا حوثیهای یمن و شبهنظامیان عراقی وابسته به حشدالشعبی. در واقع، ایالات متحده از جمهوری اسلامی میخواهد نفوذ منطقهای خود را کنار بگذارد، اما این درخواست، چیزی جز از بین بردن یکی از پایههای اصلی بقای رژیم جمهوری اسلامی نیست؛ بهویژه اینکه گروههای نیابتی برای حفظ و بقای دولتی که هیچ دستاوردی برای مردم ایران به ارمغان نیاورد، نقش قابلتوجهی ایفا کردهاند.
جمهوری اسلامی هرگز نتوانست وعدههایی را که پیش از انقلاب به مردم داده بود، عملی کند. یکی از مهمترین وعدههای رژیم کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی و ایجاد یک اقتصاد مستقل بود، اما برخلاف وعده رژیم، اقتصاد ایران وابستگی بیشتری به نفت پیدا کرد و رژیم جمهوری اسلامی برای بقای خود به راهبرد ایجاد و تامین مالی گروههای شبهنظامی در کشورهای منطقه روی آورد. تسلط بر سوریه و حمایت از رژیم علوی بشار اسد نیز بخشی از همین راهبرد بود.
اشتباه دیگر جمهوری اسلامی اصرار بر سیاست «صدور انقلاب» بود. این سیاست که در گذشته بهعنوان ضرورتی برای حفظ رژیم تلقی میشد، اکنون به چالشی برای بقای آن تبدیل شده است. جنگ غزه که با حمله حماس آغاز شد، نگاه آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی را تغییر داد و اکنون دو کشور یادشده ایران را یک تهدید جدی و فوری میدانند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تحولات اخیر نشان داد که سیاست اسرائيل در برابر جمهوری اسلامی در طول چند دهه گذشته نتیجهای معکوس برای این کشور داشته است. عملیات «طوفانالاقصی» که حماس اجرا کرد، نهتنها در سطح فلسطین و منطقه پیامدهای شگرفی به همراه داشت، جامعه اسرائیل را هم بهشدت متزلزل کرد. نشانههای این تزلزل در موج مهاجرت معکوس از اسرائیل به نقاط مختلف جهان از جمله جزیره قبرس، بهوضوح دیده میشود؛ بهویژه اینکه اسرائیل از زمان تاسیس در سال ۱۹۴۸ تاکنون، هرگز با چنین موج گستردهای از مهاجرات شهروندانش مواجه نبوده است.
با این حال، نمیتوان نادیده گرفت که از زمان تاسیس جمهوری اسلامی، آمریکا همواره در قبال ایران موضعی ملایم اتخاذ کرده است. نمونه بارز آن واکنش ضعیف جیمی کارتر به گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۹۷۹ بود که ۴۴۴ روز ادامه یافت. کارتر نهتنها نتوانست این بحران را حل کند، بلکه به جمهوری اسلامی فرصت داد تا قدرتش را گسترش دهد. برخی معتقدند که کارتر تحت تاثیر چالشهای ناشی از جنگ ویتنام قرار داشت که بر تصمیمگیریهای دولتش سایه افکنده بود.
علاوه بر آن از همکاری غیرمستقیم آمریکا با جمهوری اسلامی، تحت پوشش اسرائیل هم نشانههای متعددی دیده میشود. از جمله، چشمپوشی واشینگتن از پرونده بمبگذاری در سفارت آمریکا در بیروت در سال ۱۹۸۳ و حمله به مقر تفنگداران دریایی آمریکا در نزدیکی فروگاه بیروت، پایتخت لبنان که به کشته شدن ۲۴۱ سرباز انجامید.
نمونه دیگر این روند جنگ ایران و عراق (۱۹۸۸-۱۹۸۰) است که در آن ایالات متحده سیاستهایی در پیش گرفت که بسیاری را به تعجب واداشت. هرچند در طول این جنگ، آمریکا در مواردی از عراق حمایت کرد، از طریق ماجرای «ایرانگیت»، زمینه را برای ارسال سلاح از اسرائيل به ایران فراهم کرد.
این را هم نباید فراموش کرد که جنگ هشتساله ایران و عراق ثروتهای عظیم دو کشور را بر باد داد. علاوه بر این، جمهوری اسلامی هرگز از تلاش برای نابودی هرگونه امکان صلح ميان فلسطین و اسرائیل دست برنداشت و از زمان امضای پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳، از طریق نیروهای نیابتیاش، بهویژه حماس زمینه را برای وقوع حملات انتحاری فراهم کرد که به تغییر نگرش جامعه اسرائیل و روی آوردن آن به سیاستهای راستگرایانه منجر شد.
بهصراحت میتوان گفت که راستگرایان اسرائیلی همواره از اقدامهای جمهوری اسلامی بهره بردهاند، زیرا سیاستهای این رژیم اهداف آنها را محقق میکرد. حضور طولانیمدت حزبالله در جنوب لبنان موجب شد ارتش لبنان در تحولات این منطقه هیچ نقش و جایگاهی نداشته باشد. البته هدف اصلی این بود که جنوب لبنان به میدانی برای تبادل پیامها میان جمهوری اسلامی و اسرائیل تبدیل شود. اکنون با توجه به پیامدهای جنگ غزه و تحولات شگرف ناشی از هرجومرج در منطقه، تغییر رویکرد اسرائيل در قبال جمهوری اسلامی اجتنابناپذیر است. دلیل اصلی این تغییر هم موشکهایی ایرانی است که از غزه، یمن و جنوب لبنان به سمت اسرائیل شلیک شدهاند.
در حال حاضر، معادله قدرت در خاورمیانه در حال تغییر و دگرگونی است. یکی از دلایل این تغییر، چالشهای ناشی از سیاستهای باراک اوباما در قبال رفتارهای تحریکآمیز جمهوری اسلامی است که آسیب بسیاری به منطقه رسانده است. اوباما به منظور دستیابی به توافق هستهای ۲۰۱۵، تمام تلاش خود را به کار گرفت تا از هرگونه تنش با ایران اجتناب کند. حتی زمانی که بشار اسد از سلاحهای شیمیایی علیه مردمش استفاده کرد، اوباما واکنشی نشان نداد، مبادا جمهوری اسلامی از مذاکرات هستهای خارج شود.
در حال حاضر، هم اسرائیل و هم آمریکا به این نتیجه رسیدهاند که کشوری که امروز موشک شلیک میکند، فردا میتواند به سراغ سلاح هستهای برود. پرسشی که در این میان مطرح میشود، این است که آیا رژیم ایران آمادگی و توانایی لازم را برای ایجاد اصلاحات داخلی دارد؟ مهمتر از آن، آیا جمهوری اسلامی متوجه این واقعیت شده که دوران مفید بودنش برای اسرائیل و آمریکا به پایان رسیده است؟
هرچند پاسخ این پرسشها هنوز مشخص نیست، مسلم است که دوران مماشات آمریکا با جمهوری اسلامی به سر رسیده است. از سوی دیگر با توجه به اینکه خاورمیانه به مرحله جدید و نامعلومی وارد شده است، اسرائیل میداند که سیاستهای جمهوری اسلامی در منطقه دیگر به سود تلآویو تمام نخواهد شد.
برگرفته از روزنامه العرب