حافظ - کی شعر تر انگیزد خاطر که غمین باشد؟
هادی – خواجه جان، این را گفتی، ولی شعرت را هم نوشتی. حالا بگو کی طنز شیرین نویسد کسی که پریشان خود و دلواپس دنیا باشد و در قرنطینه باشد؟
حافظ – طنز تلخ که میتوان نوشت بچه جان! تازگی چی گفتی؟
هادی - یک رباعی استاد:
در غرب بهر بردن کاغذ توالتی
دیدم نزاع و حمله و زاری و لابه را
مؤمن! مبند امید به پیغمبر و خدا
برخیز تا که سجده کنی آفتابه را
حافظ - باریکلاّ. باز هم توی خبرهای کرونایی بگرد، سوژه پیدا میکنی. چیزهای خندهدار پیدا کن، فعلاً گذران کن تا طنزت بیاد. من رفتم!
حافظ رفت. شاپرک زنگ زد:
- بابا، مامان از خانه بیرون نرید، هرچه لازم دارید من بخرم بیارم بگذارم پشت در.
گوشی را میدهم به مادرش و خودم خبرها را زیر و رو میکنم. یکیش خندهدار است و حیرتانگیز:
«فرار یک بیمار کرونایی دیگر از بیمارستان!»
-چی؟ «دیگر؟» ...... بعله، دیگر! پس خیلیها در رفتهاند و من غافل بودهام. اینترنت را شخم میزنم وخبرهای اینجوری را میکشم بیرون.
فراری همه جا داریم. در چین، مالزی، یمن، افغانستان و گوشه کنار مرز پر گهر:
بیمار کرونایی از بیمارستان شهرستان فرار میکند میگوید میروم به شهر خودم به بیمارستان شرکت نفت. با اتوبوس عازم تهران میشود. اتوبوس؟!!
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
و یک بیمار کرونایی به کمک همدست، از بیمارستان میگریزد:
«گناباد- ایرنا- رئیس شبکه بهداشت و درمان خواف گفت: یک بیمار مشکوک به کرونا با همکاری برادر خود عصر دیروز (سهشنبه) از بیمارستان ۲۲ بهمن این شهرستان فرار کرد.»
کمک برادر این طور موقع ها کارساز است؛ گیرم مستکبری و مستضعفی دارد: حسن روحانی کمک کرد، برادرش از دادگاه به بیمارستان رفت، اما این بیچاره مستضعف، برعکس، برادرش کمک کرده که از بیمارستان فرار کند! (اینجا فرصت خوبیست که بپرسم آیا برادر رئیس جمهوریب اسلامی، از بیمارستان به دادگاه برگشت؟ یا از آنجا عازم کانادا شد؟ گفت همانجا میروم دادگاه! بگذریم فعلاً.)
فرار از بیمارستان به کمک برادر:
- ببین داداش، اون پایین آماده باش. من از روی تختم پا میشم، ملافهها را گره میزنم از پنجره میدم بیرون، بعد خودم میام.
-اولش علامت بده. چندتا سرفه کن تا ماشین را روشن کنم.
- سرفه که همیشه میکنم داداش.
- پس وقتی میخوای علامت بدی، عجالتاً چندتا سرفه نکن!
*
از هرات خبر فرار چهل و هشت نفر را یک منبع موثق برایم فرستاد. یکیشان را گیر آوردم:
- برادر شما چرا در هرات از بیمارستان فرار کردید؟
- برای اینکه کرونا دارم!
- عجب!
- جمال شماست.
- ممکنه بفرمایید به چه امیدی فرار کردید؟
-امید اینست که دعانویس آشنا دارم. یکدانه دعا مینویسه، اسم همه طاهرین روش، یک دلار.
-با همه اینقدر ارزون حساب میکنه؟
-نه، با ما آشناست. تازه روی کاغذ نمینویسه. روی پنبه مینویسه. پنبهاش را باید خودم بُدُم ولی روغن بنفشهاش را خودش میده.
-فکر میکنید دعانویس میتونه از شما رفع بلا بکنه؟
- بعله، عرض کردم. اسم همه انبیا و اولیا روشه. پارسال هم دعای بواسیر نوشت برای داداشم، دو روزه بواسیرش رفت.
-یعنی برادرت دعا را خواند و فوت کرد به بواسیر؟
-نهخیر، آقاسیّد یک کاغذ دراز برمیدارد، همه اسماء انبیا و اولیا را رویش مینویسد، مریض باید کاغذ را نازک لوله کند که نوکش تیز شود، بعد تیزی آن را مثل نیشتر بزند به مغز بواسیر. نه، دعانویس خوبیه. خارجیه.
-خارجی؟
-بعله، از ایران آمده! در قم تحصیل دعانویسی کرده، تخصصیاش را هم در مشهد گذرانده.
*
در قم:
- آقا شما کرونا دارید؟
- بعله، هم من دارم، هم این دوتا عیالم. هرسهمان از مریضخانه دررفتیم. ولی یک عیال دیگه هنوز اونجا هست که به حق پنج تن امشب فرارش میدیم.
-اینجا چکار میکنید؟
-اینجا منتظر لیس حضرتی هستیم.
- لیس حضرتی؟
-اینجا تجمع اعتراضی کردیم حرم حضرت معصومه باز بشه بریم بلیسیم. اصلاً از روزی که حرم را بستند کرونا زیاد شد. بیشتر از هزار سال این حرم باز بود خبری از کرونا نبود. حالا ما داریم تظاهرات میکنیم که حرم را باز کنند.
*
در لندن، تا آنجا که میدانم، فقط یک بیمار کرونائی فرار کرده:
- های سِر، آر یو اینگلیش؟
- بعله ولی فارسی بلد هستم. خانم بنده ایرانی میباشد.
- شما کروناتون مثبت هست؟
- بعله. پازیتیو.
- ممکنه بپرسم چرا دارین از بیمارستان در میرین؟
- برای این که دارم میرم کاغذ توالت بخرم. دوباره برمیگردم به بیمارستان.
*
در این فکرم که حرص این همه کاغذ توالت برای چیست که در استرالیا توی سوپرمارکت سر آن کتک کاری میشود و در تکزاس دو نفر برای هم هفت تیر میکشند و در سوپر مارکت بزرگ لندن جیرهای شده، وقتی کاغذ توالت میخری، روی دستت مهر میزنند که تا بیست و چهار ساعت پاک نمیشود.
*
غرق این افکارم که صدای در میآید. میروم در را باز میکنم. شاپرک خانم است که دارد سوار اتومبیلش میشود و میرود. اشاره میکند که یک بسته بزرگ کاغذ توالت پشت در گذاشته!