اگر عباس کیارستمی زنده میماند، میتوانست هشتادمین سال تولد خود را با سیامین سال زلزله مصیبتبار رودبار شاهد باشد. سحرگاه سیو یکم خرداد ۱۳۶۹، زلزله رودبار و منجیل رخ داد که در آن علاوه بر حدود ۳۷٬۰۰۰ نفر که جان باختند، بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب و خسارات عمدهای به تأسیسات و اماکن عمومی در استان گیلان وارد آمد که بیخانمانی بیش از ۵۰۰ هزار نفر از جمله آنها بود.
شاید کیارستمی و دوستانش میخواستند پنجاهمین سال تولدش را جشن بگیرند. چرا که تولد او یک روز بعد از این حادثه بود و پنجاه سالگی هم عموما نشانهای مهم در زندگی هر فردی است. به خصوص که در سال ۱۳۶۹ تازه جنگ به پایان رسیده، ویرانههای آن در حال بازسازی و بارقههایی از امید و زندگی در مردم ایران شکل گرفته بود و برگزاری چنین تولدی امری طبیعی بود.
خانه دوست کجاست؛ روستای کوکر و زیباییهایآن
زلزله رودبار و منجیل اما سبب شد تا کیارستمی که سه سال قبل با فیلم صمیمی و ساده «خانه دوست کجاست»، خاطراتی بس زیبا را در مردمان آن منطقه زنده کرده بود، از تولد و جشن نگوید و به فکر مردمان منطقه کوکر باشد که در فیلمش از آنها استفاده کرده بود. او فیلمسازی بود با دغدغههای انسانی که نمیتوانست بیخیال مردمی باشد که روزهایی خاطرهانگیز را با آنها در روستای کوکر و اطراف آن سپری کرده بود. آن جاده معروفی که پسرک دفتر مشق به دست، از آن بالا میرود در پسزمینه موسیقی امینالله حسین که با صدای تاری اشنا و ضربآهنگی برانگیزاننده به فضای کلی فیلم طراوتی ویژه بخشیده بود.
نام این فیلم برداشتی از شعر سهراب سپهری بود: «خانۀ دوست کجاست/ در فلق بود که پرسید سوار» و داستان فیلم درباره دانشآموزی است که متوجه میشود دفتر دوستش را به اشتباه برداشتهاست؛ بنابراین از خانه بیرون میرود تا او را پیدا کند و دفتر را به او پس دهد، اما راهی دشوار و دراز در پیش است و فرصتی اندک.
همین مضمون ساده را کیارستمی به فیلمی تبدیل میکند که جایزه ویژه هیئت داوران و لوح زرین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۵ را از آن او میکند و در کنار آن جایزه پلنگ برنزی جشنواره لوکارنو را هم نصیب کارگردان میکند.
بعدها آلن برگالا استاد دانشگاه سوربن، مدیر دپارتمان تحلیل فیلم در مدرسه فمیس که مدتی نیز سردبیر نشریه معروف کایهدوسینما بود درباره فیلم خانه دوست کجاست گفته بود: «کیارستمی توانست در کنار هم قرار دادن سطوح مختلف ساختاری و زیباییشناسی و پیشبرد سرخط منطقی در طول فیلم نوید حضور یک فیلمساز بزرگ را به جهانیان بدهد.» (گزارش سایت هنر و تجربه - ۱۸ آذر ۱۳۶۳)
زندگی و دیگر هیچ؛ سه روز بعد از زلزله
داستان «زندگی و دیگر هیچ» دقیقا سه روز بعد از رخداد زلزله رودبار و منجیل آغاز میشود و نشان میدهد کیارستمی از همان لحظات آغاز وقوع این حادثه تلخ، در فکر ایدهای بود تا گوشهای از آن چه را بر سر مردمان این دیار بعد از زلزله آمده است به تصویر بکشد.
محور و قصه اصلی فیلم را پدر و پسری شکل میدهند که سه روز بعد از زلزله به منطقه زلزله رفته و به جستوجوی بابک و احمد احمدپور، بازیگران فیلم خانه دوست کجاست برمیآیند.
به دلیل راهبندان و شرایط سختی که بر اثر زلزله به وجود آمده است، آنها راههای فرعی را برای رسیدن به روستای کوکر طی میکنند و اگر چه موفق به پیدا کردن این دو تن نمیشوند اما اخباری از گوشهوکنار دریافت میکنند که از سلامت آنان خبر میدهد.
زندگی و دیگر هیچ نخستین فیلمی از کیارستمی و سینمای ایران بود که توانست نگاه جشنواره معتبر کن را به خود جلب کند و جایزه بخش نوعی نگاه دوره چهلوپنجم آن را در سال ۱۹۹۲ به خود اختصاص دهد.
این فیلم همچنین سبب شد تا زلزله رودبار و منجیل نیز شهرتی جهانی پیدا کنند و رخدادهای آن به حیطههای هنری هم راه یابند.
فیلم البته حاشیهای هم داشت و آن اختلاف نظر بر سر استقاده از موسیقی حسین علیزاده برای فیلم بود. سفارش کار به حسین علیزاده برای ساخت موسیقی متن این فیلم داده شد و علیزاده نیز با بهرهگیری از فضای موسیقی گیلان و نیز استفاده از خوانندگان محلی چون قسمت خانی و نیز برخی سازهای منطقه گیلان موسیقیای ساخت که سوگ و اندوه در تمامی اجزای آن موج میزد. آقای علیزاده در گفتوگویی که با جواد طوسی در مجله فیلم داشت دلیل عدماستفاده از این کار در فیلم را نوعی لجبازی کودکانه نام نهاد که بودن نام کانون پرورش فکری کودکان یکی از مهمترین آنها بود که علیزاده علاقهمند نبود بخش مالی قرارداد با آنها انجام شود. در حالی که تهیه کننده و تامین کننده مالی کار کانون پرورش بود.
بعدها این اثر به صورت مستقل و با نام «آوای مهر» به بازار موسیقی آمد که از جمله تاثیرگزارترین آثار مرتبط با زلزله رودبار بود و بسیاری، حتی حسین علیزاده و کیارستمی حسرت خوردند که چرا این موسیقی در کنار آن فیلم ننشست.
زیر درختان زیتون؛ بازگشت به زندگی بر ویرانههای زلزله
سومین فیلم مرتبط با زلزله رودبار «زیر درختان زیتون» بود که سال ۱۹۹۴ ساخته شد و توانست تا مرحله نامزدی جایزه معتبر کن به پیش برود.
زیر درختان زیتون اما علاوهبر عباس کیارستمی و زلزله رودبار، این روزها یادآور محمدعلی کشاورز هم هست که چندی پیش درگذشت. بازیگری که نقش کارگردان این فیلم را ایفاء کرده بود.
داستان به مانند دو فیلم قبلی، باز در روستای کوکر میگذرد. فیلم با خواستگاری حسین از طاهره در شب زلزله شروع میشود، اما چون حسین خانه ندارد، به او زن نمیدهند. دست بر قضا سحرگاه زلزلهای شدید میآید و تمامی مردمان آن روستا بیخانمان و در وضعیتی شبیه حسین قرار میگیرند.حسین در بیخانمانی خود را با همه برابر میبیند و خوشحال از این اتفاق بر سر مزار درگذشتگان زلزله متوجه میشود که طاهره و مادرش زندهاند. مدتی بعد گروهی برایِ ساختنِ فیلم به کوکر میآیند. حسین با آنها کار میکند. گروه طاهره را برایِ بازی در نقشِ زن حسین انتخاب میکند. طاهره سرآخر راضی به بازی در کنار حسین میشود، ولی خارج از مکالماتِ اجباری مربوط به نقشش، کلمهای با حسین سخن نمیگوید.
زاون قوکاسیان، در کتاب سینمای کیارستمی خاطرهای از دیدن فیلم زیر درختان زیتون در وینال ۹۴ بیان میکند. خاطرهای که نشان میدهد یک فیلم چگونه میتواند زندگی و شادی و طراوت را در لحظات تلخ زندگی به آدمی بازگرداند.
قوکاسیان سه فیلم تلخ دیده بود و نمیخواست فیلم کیارستمی را ببیند با توجه به دیدن آن در ایران، اما در آخرین لحظات تصمیم میگیرد فیلم را در جمع تماشاگران خارجی و از این منظر ببیند: «وقتی فیلم به پایان میرسد، حسی از اندوه در من نیست، باران آزارم نمیدهد و قهوهای را که در این فاصله سفارش دادهام به من میچسبد. زیر درختان زیتون حس خشونت مستتر در فیلمهای پیشینی را که در این روز دیده بودم از من دور کرده است و تصویرها و حسهای گمشدهای را در من زنده کرده که همهچیز را دلپذیر و ماندنی کرده است. تعبیری از عشق و زندگی در این فیلم از سهگانه کیارستمی، به اوج رسیده است. خاکستر مرگ و ویرانی که در کنار برکههای زلزلهزده پراکنده و انباشته بود، حالا زلال شده و جوانههای سبز زندگی در کنار آن روییدهاند.» (مجموعه مقالات در نقد و معرفی سینمای کیارستمی- ص ۱۱۲ و ۱۱۳)
زلزله رودبار و مردمانش از منظری خود را وامدار فیلمهای کیارستمی میدانند. بعدها فیلم مستندی هم بر این اساس از سوی فریده شریفی راد ساخته شد به نام «نرسیده به درخت» که حکایت سفر یک علاقهمند به سینمای کیارستمی است برای کشف مناطق و شخصیتهای واقعی این سه فیلم. در این فیلم میتوانیم قدردانی تمامقد تمام اهالی ساده روستاهایی را که کیارستمی با آنها مراوده داشت و از آنها برای فیلمش بهره برد به عینه ببینیم و نکاتی را کشف کنیم که آنها در خلال بیان خاطرات خود از این فیلمها بیان کردهاند.