اعدام یک متهم نوشیدن مشروبات الکلی (گفتهشده برای بار ششم؛ معلوم نیست بار اول و ششم چه تفاوتی دارد) و انتشار متن «سند راهبردی» هجدهصفحهای جمهوری اسلامی برای همکاری ۲۵ ساله با چین (چرا فقط چین و نه ۱۹۲ کشور دیگر عضو سازمان ملل؟) دو چهرهی بارز از ایران امروز و آیندهی تحت جمهوری اسلامی است، امروز و آیندهای که مردم ایران حتی حق انتخاب یکی از این دو را ندارند: دنباله روی از الگوی تمامیتخواهی و شریعتمدارانه طالبان/داعش در حکومتداری و تحتالحمایگی قدرتهای بزرگ (تحت عنوان «نگاه به شرق») که البته دمکراسی لیبرال نباید باشند. این دو الگو در ایران در زمانی دارند با یکدیگر همزمان پیش برده میشوند که کشور درگیر بحرانهای ساختاری فساد، ناکارآمدی، اتلاف منابع و فقدان هویت ملی یکپارچه است. جمهوری اسلامی در ۴۰ سال اخیر عزم جزمی برای تخریب هر آنچه میتوانست استقلال و آزادی خوانده شود داشته است.
آزادی و استقلال (با درکهای مختلف از این دو) برای بیش از یک قرن خواستهی بخشی از ایرانیان بودهاند؛ اما در شرایط غلبهی ایدئولوژیهای اسلامگرایی و کمونیسم، آزادی به رهایی از تمدن غربی و حقوق بشر و فردیت و استقلال به تنفر از غرب تقلیل پیدا کرد. در ایران مبارزه با استعمار همیشه از شعارهای ظاهراً وطن دوستانهی اسلامگرایان و کمونیستها در هشتاد سال اخیر بوده است درحالیکه ایران در این دوره همیشه کشور مستقلی بوده است. آنها ضدیت خود با تمدن غربی را با تحریک حس میهنپرستی و منفور سازی غرب «استعمارگر» بهپیش میبردهاند. آزادیهای فردی و مدنی نیز کالاهایی غربی معرفیشده و از برنامهی جنبشها و احزاب سیاسی اسلامگرا و سوسیالیست و بعداً حکومت اسلامی حذف شد. اکنون با این تعاریف و آن سابقهها، چه چشماندازی از آینده در برابر ایرانیان است؟ مقابله با استعمار به کجا کشیده است؟ سرنوشت آزادیهای فردی و مدنی به کجا رسیده است؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دستاوردهای «نگاه به شرق»
تنفر از غرب و تمدن غربی امروز در ایران به ثمر رسیده است، نهتنها با سقوط همهی شاخصهای توسعهی اقتصادی و انسانی بلکه با وادادگی در برابر دولت تزاری روسیه و دولت کمونیستی چین. صید ترال چینیها در خلیجفارس و دریای عمان، مصونیت قضایی (امضا نشده اما اعمالشده) کارشناسان روس در ایران، نقض مقررات جهانگردی ایران توسط مؤسسات چینی، اختصاص پایگاههای هوایی ایران (همدان) به پرواز هواپیماهای روسی، توافق خزر (با انحصار حضور نظامی برای روسیه و سهم ۱۱ درصدی ایران) و دادن اختیار برداشت از حساب درآمدهای نفتی ایران به دولت چین در این کشور مواردی روشن از این وادادگی هستند. اینها تفسیر نادرست از یک تفاهمنامه یا منفی نگری در باب رخدادهای آینده بر اساس سند همکاری ایران و چین یا ایران و روسیه نیستند بلکه رخدادهاند. موارد فوق بسیار از حد همکاریهای ایران و غرب که اسلامگرایان و کمونیستها استعمار غرب در دوران پهلوی معرفی میکردند فراتر میروند.
ما به ازای همکاری ایران در دوران پهلوی با غرب توسعه و ترقی بود (رشدهای اقتصادی هشتدرصدی) و بازگشت آذربایجان به ایران بعد از جنگ جهانی دوم و ما به ازای همکاری با چین و روسیه سازمان سرکوب قدرتمندتر، فساد بیشتر، توافقها و قراردادهای غیر شفاف و رشدهای اقتصادی منفی.
روایت غیرواقعی
استعمار غربی برخلاف معرفی چپ و اسلامگرایان همیشه حملهی نظامی، اشغال یک سرزمین و بعد غارت منابع آنها نبوده است. اینها کارهایی است که اتحاد جماهیر شوروی به نحو کاراتر در افغانستان و چین امروز در آفریقا و آمریکای جنوبی میکردهاند. ایالاتمتحده و دهها کشوری که تحت استعمار بریتانیا بودند (کانادا، استرالیا و هند) امروز بسیاری از نهادها و زیرساختهای خود را مدیون آن هستند. چپ اسم تجارت آزاد را که استعمار بریتانیا حامی آن بود گذاشته است غارت. اگر کاری که اروپاییان میکردند غارت بوده نام کاری را که امروز چین میکند چه میتوان گذاشت؟ روایت چپ از استعمار غربی یک روایت یکطرفه، غیرواقعی و غیر تاریخی از رابطهی کشورهای اروپایی و دیگر ملتها بوده است. آنها از این موضوع غفلت میکنند که هنوز بسیاری از نقاط دنیا با رأی اکثریت مردم میخواهند تحت قیمومیت بریتانیا، ایالاتمتحده یا دیگر کشورهای اروپایی باشند (رأی ۹۸ درصدی ۹۲ درصد از مردم جزایر فالکلند به ماندن تحت حاکمیت بریتانیا در سال ۲۰۱۳). اگر امروز دولت چین مجوز یک همهپرسی در هنگکنگ در مورد بازگشت یا عدم بازگشت به دوران صدسالهی قیمومیت بریتانیا را صادر کند مشخص خواهد شد که چند درصد مردم این منطقه با شرایط موجود تحت حاکمیت چین موافق هستند.
سه الگو
در عالم واقع همیشه با انتخاب میان «خوب» و «خوب» یا «خوب» و «خوبتر» مواجه نیستیم بلکه در بسیاری از موارد مجبور به انتخاب میان «بد» و «بد» یا «بد» و «بدتر» هستیم. دنیای پیرامون ما بههمریخته و در مواردی بسیار زشت یا نگرانکننده است و مجبوریم برای یک خیر یا مصلحت، خیر یا مصلحتی دیگر را نادیده بگیریم. در تاریخ تحول ملل از قرون ۱۹ تا ۲۱ ملتها با الگوهای گل و بلبلی متعددی مواجه نبودهاند بلکه عمدتاً سه گزینهی غالب در برابر آنها قرار داشته است: ۱) تسلط گفتمان یا استعمار غربی به معنای کمکگیری برای آبادانی و توسعه یا الگوبرداری از تمدن غربی که صور مختلفی یافته است (از قرار گرفتن در اردوگاه غرب تا تحتالحمایگی و قیمومیت)، ۲) رفتن زیر سایهی چین و روسیه برای دشمنی با غرب و ۳) در پیش گرفتن یاغیگری و تروریسم و حتی وحشیگری طالبانی و داعشی با عناوینی مثل غربستیزی و مقاومت و استعمارزدایی.
با توجه به امکان اصلاح در جوامع غربی، سرمایهداری و حکومت مقید و مدارا به گفتمان غالب در انتخاب اول تبدیلشدهاند و اقتدارگرایی و تمامیتخواهی (در چارچوب فاشیسم، مارکسیسم و اسلامیزم) سرلوحهی الگوهای دوم و سوم قرار داشته است. راه دیگری که توسط برخی از جنبشها و ملتها مطرح شد (مثل جنبش استقلال تحت رهبری گاندی در هند) پس از چند دهه رفتوبرگشت میان یکی از دو الگوی اول به الگوی سرمایهداری و غربی تن در داد. دولتهایی که تحت عنوان غیر متعهد دور هم جمع شدند بعد از چند دهه یا از آغاز به سمت وحشیگری با ملت خود و دیگر ملتها روی کردند (جمهوری اسلامی، چین و کوبای کمونیست) یا به جهان سرمایهداری پیوستند. جنبش غیر متعهد عملاً مرده است. راهی که رژیمهایی مثل جمهوری اسلامی در پیشگرفتهاند پیگیری هر دو الگوی دوم و سوم بوده است.
گفتمان مسموم ضد تمدنی
در گفتمان غالب دانشگاهی امروز استعمار و انتقال دستاوردهای تمدن غربی کاری زشت و پلید و غیرانسانی معرفی میشود بدون اینکه از سلطهی روسی و چینی سخنی به میان بیاید یا مدل استقلال استبداد-مدار و تمامیتخواهانهی اسلامی و کمونیستی مطرح شود. بدون مقایسهی دستاوردهای الگوی سوسیالیستی و اسلامگرا در برابر استعمار غربی و با ادعای خلوص و خود حق پنداری بخش قابلتوجهی از داستان مورد غفلت قرار میگیرد. پروندهی دشمنان قسمخوردهی استعمار یا گفتمان غربی در دنیا کاملاً روشن است. آنها جز تباهی و فلاکت و فقر در نقاطی که قدرت را به دست گرفتهاند به بار نیاوردهاند. همین امروز به رفتار دشمنان قسمخوردهی امریکا در عراق (همپیمانان جمهوری اسلامی) و مسلمانان غیر متنفر از غرب (پیروان سیستانی) نگاه کنید. کدامیک در خیابان معترضان عراقی را به گلوله میبسته است؟ در گفتمان ضد غربی نمیشود ملتی از غرب متنفر نباشد و حاکمیت ملی و آزادی و دمکراسی داشته باشد.
الشباب یا ...
بر اساس تجربهی یک قرن اخیر قیمومیت یا همکاری و همپیمانی با دولتهای غربی برای ملتها بهتر از حکومت دول یاغی (کره شمالی، جمهوری اسلامی ایران)، هرجومرج (سومالی) یا قرار گرفتن تحت حمایت یا اشغال دول خارجی تمامیتخواه (افغانستان دوران اتحاد جماهیر شوروی، ونزوئلا، کوبا) بوده است. کشورهایی مثل هند که این دورهی استعماری را طی کردند از جهاتی یک شانس تاریخی برای درونی سازی دمکراسی، تجارت آزاد و استقلال دستگاه قضایی را تجربه کردند. اگر سومالیاییها فقط دو گزینه داشته باشند (بنا به فرض)، میان سومالی مستقلی که در سراسر دنیا مشغول تبهکاری و گروگانگیری و آتشافروزی و بسط تنفر و خشونت است و یک سومالی که مستعمرهی موناکو، فنلاند یا نروژ باشد کدام را انتخاب میکنند؟ سومالی مرفه و آزاد تحت استعمار لوکزامبورگ را میپسندند یا سومالی مستقل اما نکبتبار تحت حکومتی مثل سپاه پاسداران یا الشباب را؟ اسم ایالاتمتحده یا بریتانیا را نیاوردم تا حساسیت چپها و مخالفان این دو کشور برانگیخته نشود.
سخن این نوشته این نیست که راههای دیگری وجود ندارد؛ حتماً وجود دارد؛ اما کسانی که از استعمار غربی یک هیولا ساختهاند باید با واقعیت آنچه در الگوهای مختلف وعده داده و محقق شدهاند نیز روبرو شوند. ایران نه استعمار غربی را تجربه کرد که از این تجربه درسآموزی داشته باشد و نه استقلال آن به آزادی و دمکراسی منجر شده است. ایران مستقل امروز بهجای رفاه و آزادی و دمکراسی، تحت حکومت سپاه و روحانیت شیعه بلای جان ایرانیان و یک خطر امنیتی بالفعل برای دنیاست. یک ایران مستقل و دمکراتیک و آزاد البته چشمانداز دیگری است که در آن در عین حق حاکمیت ملی و تصمیمگیری، تنفر از تمدن و دول غربی وجود ندارد.