۷ مرداد میتوانست برای ما ایرانیان روزی مانند روزهای دیگر باشد، اما در چنین روزی کسی به دنیا آمده است که بار مهمی از سینمای ایران را بردوش میکشد و نامش برای همیشه در تاریخ سینمای ایران خواهد درخشید. او اکنون ۷۹ ساله شده است. ما داریم در مورد مسعود کیمیایی صحبت میکنیم.
نخستین فیلم مسعود کیمیایی «بیگانه بیا» بود که در ۱۳۴۷ اکران شد و آخرین فیلمش «خون شد» که در ۱۳۹۸ ساخته شده و هنوز پایش به سینماها کشیده نشده است. با احتساب فیلم کوتاه «پسر شرقی» (۱۳۵۴) که برای مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخت طی این فعالیت مستمر سینمایی تاکنون سی و یکمین فیلم خود را نوشته و ساخته است. این فعالیت ۵۱ ساله در نوع خود کمنظیر است و شایسته و بایسته است مورد نقادی قرار بگیرد اما بیشک از منظرهای مختلف میتوان این نقادی را سامان داد. یکی از این منظرها نوع نگاه عمومی کیمیایی به انسان و رفاقت است که البته در چارچوب روابط مردانه بیشتر شکل میگیرد تا زنان و مردان.
در دهمین سالی که او فیلم ساخت (۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶) یازده فیلم به آرشیو سینمای ایران اضافه کرد و اگر بخواهیم پنج فیلم از او نام برده شود که از نظر بینندگان بهترین آثار او محسوب میشوند، بیشک به قیصر (۱۳۴۸)، رضا موتوری (۱۳۴۹)، خاک (۱۳۵۲)، گوزنها (۱۳۵۳) و سفر سنگ (۱۳۵۶) میتوانیم اشارهکنیم. البته اگر نخواهیم داشآکل (۱۳۵۰)، بلوچ (۱۳۵۱) را حذف کنیم. اگر بخواهیم شاخصترین اثر او را نام ببریم به تنها نامی که میرسیم «قیصر» دومین فیلم اوست. چه اتفاقی در ۱۳۵۷ افتاد که آثار کارگردانی که تا آن زمان ۸۰ درصد فیلمهایش درجهیک محسوب میشد، ناگهان آنچنان افت سریعی کرد که اکنون با چراغ باید گرد شهر گشت تا بتوان اثری از او را قابل تحمل دانست؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
نخستین پاسخ «انقلاب ۱۳۵۷» است. اما این تمام پاسخ نیست، زیرا بسیاری از کارگردانان برجسته سینمای ایران که قبل و بعد از «انقلاب ۱۳۵۷» فعالیت داشتند، چنین نبودند مانند داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی و... شاید دومین پاسخ بحثهای درازدامنی باشد که بین روشنفکران درگرفت. گروهی به رهبری هوشنگ کاووسی ضد فیلم شدند و گروه دیگری به رهبری نجف دریابندری که مدافع فیلم لقب گرفتند. یک سال درگیری قلمی بین این دو گروه کافی بود که جمعیت زیادی را به سینما بکشاند. فیلمی که در اکران نخست خود موفقیت چندانی نداشت در اکران دوم آنچنان موفق و پر سروصدا شد که موی قیصری و کفش قیصری جزو آداب جوانان ایرانی شد. حتی برای رفتن به حمام نواب هم که قیصر «بهروز وثوقی» یکی از برادران آب مَنگُل که قاتل برادرش فرمان «ناصر ملکمطیعی» را به قتل رساند و مسبب مرگ ناخواسته خواهرش فاطی شده بود، صف میبستند و همه میخواستند به آن دوشی بروند که قیصر کار کریم آبمَنگُل (حسن شاهین) را ساخت.
سومین دلیل را حضور افراد سرشناسی میدانند که در فیلم «قیصر» در کنار مسعود کیمیایی قرار داشتند. افرادی که اگر نخواهیم یادی کنیم از بهروز وثوقی و خانم پوری بنایی، نمیتوانیم از اسفندیار منفردزاده که آهنگساز «قیصر» بود که پس از انقلاب مجبور به ترک ایران شد یا عباس شباویز که تهیهکننده کار بود و خانم کبرا سعیدی با نام هنری «شهرزاد» بازیگر و یکی از نخستین فیلمسازان زن در سینمای ایران نام نبریم. البته همینطور میتوان نامهای مختلف را قطار کرد. فیلمبردار و تدوینگر «مازیار پرتو»، افکت و میکس «روبیک منصوری»، عکس «امیر نادری»، تیتراژ «عباس کیارستمی» و نمیتوان همهی اینها را گفت و نامی از خانم «سوسن» نبرد؛ اما آیا وجود این افراد موجب شکوفایی فیلم شد؟
پاسخ میتوانست «بلی» باشد. اگر مهمترین نکته را از نظر دور میداشتیم و آن نکته فیلمنامهنویس بودن خود مسعود کیمیایی است. حالا به نخستین پاسخ بازمیگردیم پایان نظام پادشاهی و آغاز نظام جدیدی که اکنون به نام «جمهوری اسلامی ایران» میشناسیم نکته اساسی فهم این سقوط است.
پایان حکومت پادشاهی موجب شد نگرش مردم نسبت به سالهای پیش از آن بهطورکلی تغییر کند و دیگر دنبال روابط ساده رفاقت که جانمایه فیلمهای کیمیایی در پیش از انقلاب بود، نباشند. هر چه پسازآن ساخت همه تا حدود زیادی همان را تکرار میکردند مگر «محاکمه در خیابان» که عدول از سایر فیلمهای کیمیایی محسوب میشود و آنهم نام اصغر فرهادی را بهعنوان یکی از فیلمنامهنویسان در کنار خود کیمیایی یدک میکشد و چیزی را که همه میتوانیم حدس بزنیم این است که جاهایی کار فرهادی است و به سینمای کیمیایی ربطی ندارد و فیلمنامه از جنسی دیگر شده است. هرچند این فیلم هم ذرهای به دوران اوج کیمیایی در پیش از انقلاب نمیرسد و حتی یک صحنه «گوزنها» به تمام این فیلم میارزد.
دنیای کیمیای تمام شده است. پس از انقلاب کار درخوری که هموزن آثار بزرگی مانند قیصر و گوزنها باشد از خود بیرون نداده است. مسعود کیمیایی خودش میداند که آدم دوران سپریشده است و برای آن دوران اشک میریزد درحالیکه منطق زندگی منطق رشد است و اگر با نبض زندگی همراه نشویم دیر یا زود باید به سرنوشت خود گریه کنیم.
اگر آخرین اتفاقی که در و سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر صورت گرفت، نبود؛ باید میگفتیم کار کیمیایی و سینمای او تمام شده است. تحریم این جشنواره که او با بیرون دادن فیلمی از خود بروز داد بهسرعت نامش را دوباره به صدر اخبار برد و موجب واکنش مسئولین و هنرمندان از دو سوی مختلف شد. کیمیایی آن جشنواره را به دلیل عزادار بودن مردم در قتلعام آبان و سقوط هواپیمایی که میگفتند «بر اثر خطای انسانی سقوط کرده»، اما مشخص شد «بر اثر شلیک موشک سپاه ساقط شده» است تحریم کرد و در فیلمی که از خود منتشر کرد، گفت: «من هیچوقت اهل جشنواره نبودم و سمتوسویم همیشه مردم هستند و نگاه میکنم میبینیم که مردم روزگار سختی را میگذرانند و روزی نیست که خبرهای بد نشنویم. دلم نمیخواهد فیلمم در جشنواره فجر نشان داده بشود» و همین کافی بود تا سایر هنرمندان هم به او اقتدا کنند و باز نام مسعود کیمیایی بهعنوان شخصی که میتواند جریان ساز باشد بر سر زبانها بیفتد.