افغانستان این هفته صد و یکمین سالگرد استقلالش از بریتانیا را در میان دود و باروت و اختلافات شدید سیاسی جشن گرفت. به رغم ناهنجاریهای سیاسی، سالها است که آرزوی استقلال کشور از یک قدرت استعماری رسما به واقعیت تبدیل شده است، اما آیا ایده کشوری واحد و فارغ از قومگرایی نیز جامه عمل پوشیده است؟
اولین انتخابات آزاد و عادلانه تاریخ افغانستان پس از سالها درگیری قومی، تلاش برای تصاحب قدرت و حذف یکدیگر از راه زور و رشد افراطگرایی اسلامی، در سال ۲۰۰۴ میلادی از نظر ملت سازی یک فاجعه بود.
ابتدا حامد کرزی، محمد یونس قانونی، محمد محقق و عبدالرشید دوستم، رهبران چهار قوم عمده پشتون، تاجیک، هزاره و ازبک افغانستان که نتوانستد روی یک برنامه بزرگ ملت دولت سازی به توافق برسند و پس از آنکه سالها جنگ قومی کشور را تکه پاره کرده بود، در فضای دموکراسی مورد حمایت آمریکا از راه صندوقهای رای به رقابت هم رفتند.
اما فاجعه زمانی رخ داد که عمده اقوام افغانستان براساس گرایشهای قومی به این نامزدها رای دادند. مثلا حامد کرزی در استان پشتون نشین پکتیا ۹۵.۹ درصد و یونس قانونی در استان تاجیک نشین پنجشیر ۹۵ درصد رای را از آن خود کردند. داستان در سایر نقاط کشور نیز تفاوت زیادی نداشت و نتیجه انتخابات از همان ابتدای پروسه انتخابات آزاد در کشور مورد منازعه و جنجال برانگیز بود.
هرچند با کوششی که حامد کرزی پس از پیروزی انتخاباتی برای ملت سازی و عبور از قوم گرایی انجام داد، اندکی در ترکیب آرا در انتخابات پنج سال بعد تغییر رونما شد، اما افغانستان همچنان به آن ایده کشور واحد فارغ از قومگرایی که عامل اصلی ناکامی در حکومتداری و تامین ثبات قلمداد میشود، فاصله دارد و هر سه انتخابات ریاست جمهوری بعد نیز جنجال برانگیز بوده است.
افغانستان کشوری است که وفاداری قبیلهای، محلی و نژادی همچنان بر آن چیره است. این کشور یکی از متنوعترین کشورهای جهان است که هیچ اکثریتی در آن وجود ندارد. هر چهار گروه بزرگ قومی حداقل ۹ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. ۱۰ درصد دیگر جمعیت هم از اقلیتهای نژادی دیگر تشکیل می شود.
مردم افغانستان مشترکات تاریخی فراوانی برای ملت شدن دارد. اشتراکات تاریخی، فرهنگی، مذهبی و شکلگیری روحیه و غرور ملی زمینههای خوبی برای ملتشدن زیر چتر بزرگی به نام افغانستان است که میتواند مسیر حرکت کشور را به سوی صلح و ثبات و پیشرفت و ترقی فراهم کند، اما مشکلات زیادی نیز دامنگیر افغانستان بوده که تاکنون از سر راه برداشته نشده است.
«وحدت سیاسی» همواره به عنوان قوت یک ملت مطرح میشود که نقش مهمی در جامعه مدرن بازی میکند.
در افغانستان مصداقهای فراوانی از سیاست قومی و تفوقطلبی دیده شده است که به وحدت سیاسی آسیب رسانده است.
تفوق طلبی باعث نفرت از یکدیگر، ترس از غلبه، تبعیض در برابر «بیگانگان» میشود که حاصل آن به چالش کشیدن روندهای ملتسازی و دولتسازی است. این روندها برای جا افتادن در جامعه به اتحاد و همبستگی لازم دارد تا بستر تحقق عدالت اجتماعی را فراهم آورده و ساختارها و پروسههای دموکراتیک در یک کشور را تقویت بخشد.
از سوی دیگر، مداخلات قدرتهای منطقهای و بین المللی ذینفع در افغانستان، به بسترسازی گرایشهای قومی و قومیشدن سیاست کمک کرده است. احزاب و جناحهای قومی مختلف رای دنبال کردن منافع گروهی خاص خود عهد وفاداری با قدرتهای منطقهای یا به گفته خودشان «روابط استراتیژیک» بنا کردهاند. موضعگیریهای این احزاب در مسایل منطقهای در جهت منافع «متحدانشان» خلاف سیاست خارجی رسمی افغانستان بوده است که به وفور دیده میشود. این برخورد تقلیلگرایانه، افغانستان را از ایده کشور واحد با منافع ملی واحد دور نگهداشته است.
این است که هرچند در سایر کشورها وجود گروههای قومی، زبانی و مذهبی به عنوان واقعیتهای مسلم یک جامعه کثرتگرا پذیرفته و قدردانی و حقوق و آزادیهای برابر بدون تبعیض و تعصب در ساختار سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشورها تامین شده است و تمام جناحها به کلیت ارزشی بزرگ منافع ملی پایبند اند، این آرزو در افغانستان تاکنون محقق نشده است.
علاوه بر آن، حس ملیگرایی نیز از آسیبها در امان نمانده است. پیش از ظهور ملی گرایی سربازان معمولا برای پول می جنگیدند و شهروندان برای در امان ماندن با زورمندان عهد وفاداری یاد میکردند. اما ملیگرایی به مردم دلیل شخصی برای متعهد شدن به نظام و جنگیدن برای سرزمینش فراهم کرد. ملی گرایی هدف غایی هر دولتی است که میخواهد سرزمین واحد، مشترک و با منافع یکسان شکل بدهد. اشرف غنی، رئیس جمهور کشور با آگاهی از این تعریف جا افتاده ملیگرایی بارها استدلال کرده است که سربازان افغان برای «معاش» نمیجنگند و این که با تمام سختیهای روزگار مردم افغانستان نه برای تجزیه که برای وحدت جنگیدهاند.
واقعیت هم این است که مردم عام ساکن در افغانستان هیچ مشکلی بین هم ندارند. همه سالها در فضای همدلی زندگی کردهاند و برای یک کارفرمای غیردولتی پشتون استخدام کارگری مهم بوده است که کارش را پیش ببرد و در جستجوی کارگری از میان تبار خودش نبوده است. اما وقتی بحث منابع و امکانات و نقش نخبهها در میان بوده است، داستان فرق کرده است.
راه حل ملتسازی در افغانستان، دموکراسی پیشنهاد شده است. بنیاد نظام دموکراتیک بر اتحاد جریانها و گروههای منطقهای، مذهبی، نژادی و قومی ساکن در یک کشور در محور عدالت و برابری است. دولتی که بتواند چنین ظرفیتی را برای تمام اعضای یک جامعه ارایه دهد گامهای بزرگی در راه ملتسازی برخواهد داشت. در صورتی که تمام اعضای یک جامعه نفعی در حفظ نظام و حکومت داشته باشند، زمینه همکاری و اشتراک فراهم میشود. یک افغانستان دموکراتیک به معنای تحول از افغانستان تاریخی و قدیم خواهد بود که به معنای موفقیت یک فرد یا یک قوم در ازای ناکامی اقوام دیگر بوده است. در نظام دموکراتیک یک قوم تنها در صورتی موفق میشود که اقوام و گروههای قومی دیگر موفق شود و در این صورت تفاوتهای زبانی، مذهبی یا حتی تاریخی فرقی نمیکند.
بررسی کارنامه امان الله خان، پادشاه اصلاح طلب افغاستان که استقلال کشور را از بریتانیا گرفت نیز باور او را به دموکراسی به عنوان راه حل اختلافات سیاسی در کشورش ثابت میکند.