سخنانی که حسن روحانی، رییس جمهوری ایران روز سهشنبه بیان کرد، کاملا درست بود. او گفت، کاخ سفید «معلولیت ذهنی دارد» و گفت که اقدامات اخیر آنها نشانه «سرخوردگی و سردرگمی در برابر ایران است».
شاید تحریمهای جدید دونالد ترامپ، چنان که روحانی توصیف میکند، «وقیحانه» و «احمقانه» نباشند، اما اکنون به مرحلهای رسیدهایم که ناتوانی ذهنی رییس جمهوری آمریکا برای همه عیان شده است. این نشان از زمانهای دارد که تمام جوش و خروش و هذیان گوییهای چهل سال اخیر رهبران ایران، ناگهان درست، واضح و بهجا به نظر میرسند. ترامپ دیوانه، خلوضع، غیرعادی و کاملا مجنون است.
روحانی انسان عاقلی است، اما در گذشته میشد به سخنان احمدینژاد گوش داد و به ایران خندید. صحبت کردن از «شیطان بزرگ» حتی از جایی به بعد دیگر خسته کننده میشد. اما ترامپ که برخی از ویژگیهای شخصیتی ژنرال قذافی را دارد، اکنون مانند احمدینژاد به نظر میرسد. تنها چیزی که احمدینژاد گفته بود و او هنوز نگفته، این است که در حین سخنرانی در سازمان ملل هاله نوری دور سرش شکل گرفته بود.
ولی صبر کنید. این هم قطعا رخ خواهد داد. جمهوریخواهان وابسته به کلیسای انجیلی اعتقادی جدی به کار خداوند دارند و ترامپ اکنون ثابت کرده است که میتواند به اندازه خودکامگان خاورمیانه عجیب و غریب باشد.
حتی یادم هست که در اولین روزهای ریاست جمهوری او، در یک مصاحبه با رادیویی در ایرلند گفتم که او «دیوانه» است. آن روزها این حرف کمی تحریکآمیز به نظر میرسید و مصاحبه کننده من با کمی شکایت زیر لب گفت: «خوب باب، تو که دانش پزشکی نداری». جوابم به همکاری ایرلندیام این بود که اگر گفته بودم ترامپ عاقل است، او هرگز نمیگفت که من نمیتوانم بدون دانش پزشکی چنین ادعایی بکنم. تفاوت امروز با آن روز این است که تمام دنیا میداند کاخ سفید به دیوانهخانه تبدیل شدهاست.
مهم نیست. در شرایط فعلی ما جرد کوشنر را داریم که میخواهد به فلسطینیان به جای دولت، پول نقد بدهد. ظاهرا این اقدام او در ضیافتی که در بحرین برگزار کرده بود، هنوز مورد حمایت دوستان خودکامه عربش است. تونی بلر را میبینیم که در حالی که خود یکی از بزرگترین شکست خوردگان غرب در خاورمیانه است، به جرد کوشنر که به شکلی غریب از طرحش مطمئن است، نصیحت میکند که در کنار ۵۰ میلیارد دلار «صلح با رفاه» باید دولتی فلسطینی نیز وجود داشته باشد. در مقابل سخنان بلر، جرد کوشنر سخنانی مسخره با لحنی بساز بفروشی در مورد «مشکلات» و «نگاه منفی» بیان کرد. مسلم است که طولانیترین اشغال یک سرزمین توسط کشوری دیگر در تاریخ مدرن (اشغال کرانه باختری توسط اسرائیل) به بروز «مشکلاتی»، از جمله سرقت عمده املاک فلسطینیان توسط پروژه توسعه استعماری اسرائیل، میانجامد. چیزی که بدون شک «نگاههای منفی» زیادی ایجاد میکند.
بعضی وقتها به این فکر میکنم که آیا این توالی غریب اتفاقات، که نیازی نیست تخریب پهپاد ۱۲۰ میلیون دلاری آمریکا توسط ایران را هم به آنها اضافه کنیم، در نتیجه درهم شکستن نظام و قابلیتهای فکری در جهان غرب روی داده است. این پدیده فقط منحصر به آمریکا نیست، در اروپا نیز شاهد آن هستیم.
دلایل زیادی برای این پدیده وجود دارد. ولی من فکر میکنم یکی از آنها این است که همهمان زیادی به دموکراسیمان مطمئن بودیم و فکر میکردیم هیچ وقت چنین اتفاقی نخواهد افتاد. من مرتبا از خودم میپرسم وقتی که دوران وزارت خارجه بوریس جانسون پر از اشتباه و قضاوت غلط در موارد مختلف (از جمله خاورمیانه) بود، چطور چنین آدم لاتی میتواند محتملترین گزینه برای نخست وزیری بعدی بریتانیا باشد؟
خواندن نظارت دو روزنامهنگار برجسته ایرلند بسیار دلپذیر است، زیرا در بحث برگزیت، با طراوت خاصی که در بریتانیا وجود ندارد، به مسئله نگاه میکنند. به عنوان مثال، هفته گذشته ما نوشتهای از فینتال اُ تول داشتیم؛ یکی از بهترین ستوننویسان زمانهمان که به شاه فیلسوف آیریش تایمز ملقب است. او میگوید: «اگر دروغ مگس بود، دسته مگسهای گرد بوریس جانسون چنان بزرگ بود که او نامرئی میشد» و صدای جانسون « با وزوز مدام و کر کننده این مگسها خفه میشد».
به گفته اُ تول، یک جور «دروغ سیاسی عادی» وجود دارد (در اشکال تجاهل، اطناب، اهمال در سخن و نگفتن تمام حقیقت) و بعد میرسیم به «دروغگویی مدل جانسون»: با بیشرمی، با پررویی، بیذرهای خجالت». این نویسنده میپرسد که مگر مردم بریتانیا چقدر از آن دروغگویی خجولانه اول خسته شدهاند که «دروغگویی روراست مدل جانسون را جالب مییابند»؟
غیر از او، دیویود مکویلیامز، اقتصاددان و نویسنده نیز به خوانندگان یادآور شد که احزاب سیاسی بزرگ بیمه عمر دائمی ندارند. حزب لیبرال قدیمی گلداستون توسط حزب کارگر کنار زده شد و حزب حکمرانی خانگی ایرلند نیز توسط شین فن به حاشیه رفت. وی میافزاید: «با تماشای رهبران حزب توریها… به نظر میرسد که نخست وزیر محافظهکار بعدی ممکن است آخرین نخست وزیر محافظهکار باشد. در واقع باید پا را فراتر گذاشت و گفت نخست وزیر بعدی بریتانیای کبیر (بریتانیا و ایرلند شمالی) میتواند آخرین نخست وزیر این قلمرو باشد».
شاید مکویلیامز باید خاطرنشان کند که جمهوریخواهان و دموکراتها در آمریکا نیز دیگر نمیتوانند به «حیات ابدی» خود مطمئن باشند؟
شاید نقطه اشتراک اپرای کمدی جاری در بریتانیا و شو غرب وحشی خطرناکتر آمریکا، این باشد که در هر دو مورد رهبران با «دوباره باشکوه» کردن کشورهاشان خسارتهای جبران ناپذیری به آنها وارد میکنند. شاید این به خاطر این است که من در حال تمام کردن خواندن اولین جلد از زندگینامه یک دیکتاتور بدنام آلمانیام. شاهکاری نوشته فولکر اولریش که من با نگرانی از اینکه او (هیتلر) مرتبا اطمینان میداد که «شکوه» آلمان «باز خواهد گشت» و آیندهاش خالی از «غریبهها» خواهد بود، خواندنش را تمام کردم.
روشن است که من، این سرجوخه پیشین اتریشی با آن سبیل خندهدارش را با آقایان ترامپ یا جانسون مقایسه نمیکنم. با این وجود، باید یادآور شد که در سالهای آخر جمهوری وایمار در آلمان، نازیهای به کذبگوییهایی مشابه ترامپ یا جانسون امروز مشغول بودند. دروغگویی در ادعاهای عمومی و توافقهای پشت پرده. بدگمانی درباره دموکراسیهای «از مد افتاده» نیز مشابه امروز بود.
ما در بریتانیا یا آمریکا با شرایطی مشابه آخرین روزهای جمهوری وایمار مواجه نیستیم، یا در ایتالیا، مجارستان و لهستان؛ هر چند درباره دو کشور آخر مطمئن نیستم. اما میتواند برای مردم خاورمیانه دلپذیر باشد که بدانند خودکامگان دروغگوی آنها، دیگر در دنیا تنها نیستند.
دکتر لانس دود، استادیار بازنشسته پزشکی بالینی در دانشگاه هاروارد، بهتازگی وضعیت سلامت روانی ترامپ را «یک اختلال خطرناک ضداجتماعی» توصیف کرد.
من واکنش یک استاد شناخته شده تاریخ اسلامی ساکن بیروت را به ریاست جمهوری ترامپ بیشتر میپسندم. او یک بار به من گفت: «من و همسرم همیشه از سیانان نفرت داشتیم. ولی از زمانی که ترامپ رییس جمهوری شده، هر روز صبح موقع صرف صبحانه با هم سیانان تماشا میکنیم. نمیتوانم جلویش را بگیرم. باید تماشا کنم. واقعا اعتیادآور است».
© The Independent