هرچند از هنگام وقوع رخدادهای بزرگ و تأثیرگذار در زندگی بشر زمان زیادی نگذشته باشد، مطالعه این گونه حوادث، امری اجنتابناپذیر است و واقعیتهایی که حادثه بمبگذاری مرکز تجارت بینالمللی در نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پرده از آنها برداشت را نمیتوان نادیده گرفت. آنچه در طول ۱۹ سال گذشته اتفاق افتاد مجموعهای پیچیده از درگیریها ژئوپلیتیک بود و افزون بر ابعاد فاجعهبار انسانی آن، این حادثه هولناک و مهیب درست زمانی رخداد که درگیری ایدئولوژیک میان تروریسمیکه در آستانه انتقال از "منطقهای شدن" به "جهانی شدن" و ابر قدرتی که از مرحله دوقطبی به سوی تکقطبی در حرکت بود، آغاز شده بود.
اکنون این پرسش مطرح میشود که پس از وقوع حملات ۱۱ سپتامبر و واکنش آمریکا در برابر آن، امروز ایالات متحده، القاعده، خاورمیانه و جهان در چه وضعیتی قرار دارند؟ اگر مطابق به نظر پروفسور جوزف نای، تروریسم به عنوان یک تئاتر بوده و در جستوجوی تماشاچیان است و آنچه در فرجام نتیجه مبارزه را تعیین میکند، پیروزی ارتش نبوده بلکه موفقیت روایتی است که از صحنه ماجراها ترتیب داده شده باشد، پس در این تئاتر بزرگ "تروریسم" چه کسی برنده و پیروز میدان شناخته میشود؟
اگر حادثه ۱۱ سپتامبر، در خوانش نومحافظهکاران "فرصتی" برای اجرای ایدئولوژی آنها که مبتنی بر استفاده از قدرت آمریکا برای تغییر جهان است، باشد، پس نتیجه حمله آمریکا به افغانستان، سرنگونی رژیم طالبان، برهم زدن بساط "القاعده" و حمله آمریکا به عراق به هدف سرنگونی دولت و رژیم آن، در میان فراخوانهای یکی از نومحافظهکاران که در کتابش خواستار اشغال ۶ کشور عربی شده است، چه بود؟
کارستن ینسن، نویسنده دانمارکی در کتابی به عنوان "اولین سنگ" که در مورد جنگ افغانستان و مشارکت نیروهای کشورش در کنار نیروهای ائتلاف بینالمللی نوشته، اوضاع را به صورت واقعبینانهتری به تصویر کشیده است. وی میگوید: یک جنگ سالار افغانی به یک فرمانده نظامی دانمارکی گفته است: "وقتی افغانستان را ترک میکنید، به این دلیل نخواهد بود که شما آخرین عضو طالبان را به گلوله بسته اید، بلکه به این دلیل خواهد بود که شمار افراد طالبان در مقایسه با زمانی که شما به هدف مبارزه با آنها وارد افغانستان شده بودید، ۱۰ برابر شده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به باور ژنرال استنلی مک کریستال، مهمترین فرمانده آمریکایی که در افغانستان کار کرده است، "موفقیت را نمیتوان با تعداد طالبی که کشته میشود، محاسبه کرد، بلکه موفقیت واقعی با شمار افرادی که ما توانستیم از آنها حمایت کنیم، سنجش میشود."
در واقع، ایالات متحده پس از ۱۹ سال جنگ، قربانی شدن سربازان آمریکایی و از دست دادن تریلیونها دلار، امروز با طالبان توافقنامه امضا میکند و به عنوان ناظر در مذاکرات میان طالبان و دولت کابل شرکت میکند تا مسیر خروج نهایی نیروهای خود را از افغانستان هموار کند. این در حالی است که واشنگتن به خوبی میداند که سازمان القاعده پس از اینکه به دنبال کشته شدن اسامه بن لادن در حمله نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۱۱، ناتوان شده بود، در تلاش برای آغاز مجدد فعالیتهای تروریستیاش در سوریه، سومالی، یمن و سواحل آفریقا است. افزون بر اینکه حمله به عراق "هدیه خدادادی" برای ایران بود تا نفوذش را در عراق گسترش دهد و اقدام به تشکیل شبهنظامیانی کند که دولت عراق آنها را به رسمیت میشناسد و همین شبهنظامیان با هدف قرار دادن نیروهای آمریکایی، آنها را وادار به تغییر موقعیت و عقبنشینی میکنند، در حالیکه نفوذ ایران از مرزهای عراق فراتر رفته ودر کشورهای دیگر منطقه همچون سوریه، لبنان و یمن پیوسته در حال گسترش است.
اما آمریکا به همان میزان که اعتبار و تعهداتش در قبال متحدان آن کاهش مییابد، نفوذ آن نیز به شدت در حال کاهش است، حتی سازمان "داعش" که جنگ علیه آن در عراق و سوریه و شکست "دولت خلافت" به عنوان پیروزی بزرگی از نظر جغرافیایی تلقی میشد، بار دیگر، فعالیتهای خود را در سوریه، عراق و سایر کشورهای منطقه آغاز کرده است.
مشکل اصلی جنگ علیه تروریسم این است که در این مبارزه، توجه تنها به جبهههای نظامی و امنیتی معطوف شده است و مبارزه فکری که اهمیت بسیاری در این زمینه دارد، در حاشیه قرار گرفته است، در حالیکه القاعده، داعش و همه سازمانهای تروریستی اسلامی پیش از اینکه سازمانهای نظامی و امنیتی باشند، مکتبهای فکری هستند که قرائت خطرناکی از اندیشههای دینی دارند که مبتنی بر تکفیر و استفاده از سلاح و خشونت است.
اما چالشی که جهان عرب با آن روبهرو شد تلاش گروههای اسلامگرای تروریستی، به ویژه سازمان اخوان المسلمین برای سرقت خیزشهای مردمی و انقلابهای موسوم به "بهار عربی" بود، افزون بر آن، شتابزدگی ایران و ترکیه برای گسترش نفوذ و تسلط بر صحنه تحولات عربی، باعث شد تا کشورهای عربی دچار دشواری و آشفتگی بیشتری شوند. اما عدم رسیدگی به مسائل اجتماعی در منطقه، قبل از صحبت در مورد مسائل ملی و سیاسی میتواند به عنوان بزرگترین شکست به شمار آید.
در واقع، آنچه را طالبان از این میان به دست میآورند، برای افغانستان و مردم آن خسارت بزرگی محسوب میشود، هرچند آمریکا بتواند با آسیبهای ناشی از این گیر و دار سازگاری کند. از سوی دیگر، آنچه را ایران پس از خروج نیروهای آمریکایی از عراق به دست آورد به ارزش ملیگرایی عراق تمام میشود که مصطفیالکاظمی، نخست وزیر آن کشور سعی دارد با تکیه بر آن، کشور را از قرار گرفتن در معرض تنشها و درگیریهای منطقهای نجات دهد تا سرزمین عراق، دیگر به عنوان میدان رقابتها و کشمکشهای منطقهای و بینالمللی مورد استفاده قرار نگیرد.
سلیمان لایق، شاعر و وزیر فقید دولت کمونستی افغانستان به این شکست اذعان کرده و در یادداشتی چنین نوشته است: "نه ایدئولوژی مارکسیستی و نه راهبرد نظامی گروههای اسلامگرا توانست راه حلی را برای وضعیت ناعادلانه فئودالیسم و نظام قبیلهای در افغانستان پیدا کند."
اما حقیقت امر این است که مبارزهای که هدف از آن، آزادی جامعه باشد، نه در جنگهای ایدئولوژیک جای دارد و نه در درگیریهای ژئوپلیتیکی از آن نامی برده میشو
© IndependentArabia