در آغاز لازم است به ذکر دو نکته بپردازیم: نخست اینکه، در زمان انتشار این یادداشت، هنوز چند روزی به سوم نوامبر، یعنی روز انتخابات آمریکا یا اعلام نتایج نهایی باقی مانده؛ دیگر اینکه، سیستم انتخاباتی آمریکا، به محتوای این یادداشت مربوط نمیشود؛ هرچند خوانندگان فارسیزبان ممکن است سوالاتی در جزئیات اجرایی انتخابات و اینکه چگونه قبل از آن حدود ۷۰ میلیون نفر رأی خود را تسلیم کردهاند، و یا اینکه آیا فقط رایدهندگان تعیینکننده رئیس جمهور هستند یا آرای کالج انتخاباتی و امثال آن نیز نقش دارند. پاسخ به این سوالها، خود نیازمند تحلیل طولانیتری است. ولی در نوشتن این یادداشت، دو وضعیت فرضی در نظر گرفته شده است: فرض اول برنده شدن دونالد ترامپ در انتخابات دور دوم و فرض دوم برنده شدن جو بایدن به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور ایالات متحده است.
هر فرض با مفروضات فرعی دیگری همراه است، از جمله اینکه ترامپ باقی بماند اما اکثریت جمهوریخواهان را در سنا از دست بدهد؛ و دیگر اینکه جو بایدن برنده انتخابات باشد ولی سناتورهای جمهوریخواه همچنان کنترل سنا را در دست داشته باشند. در شرایط فعلی، امکان تغییر اکثریت دموکراتها در مجلس نمایندگان، تقریبا صفر است اما هر تغییر دیگری، از جمله پیروزی جو بایدن و یا حتی پیروزی ترامپ، با حفظ اکثریت سنا قابل تصور است. با این مفروضات، سوال اصلی این است که جمهوری اسلامی ایران، در دور بعدی ریاست جمهوری آمریکا، چه انتخابهایی پیش رو خواهد داشت؟
ایران و آمریکا چه میگویند؟ اینکه از زبان رهبران ایران گفته میشود «برایشان فرق نمیکند چه کسی در کاخ سفید باشد»، اظهار نظر عوامفریبانهای بیش نیست. به یقین برایشان مهم است؛ مگر اینکه بگوییم، ایران منتظر است انتخابات آمریکا تمام شود تا شرایط خود را برای مذاکره اعلام کند که نوعاً و ماهیتاً با مواضع فعلی ایران همخوانی ندارد. این عدم همخوانی به این دلیل است که ایران بُرد سیاسی لازم برای تعیین شرایط مذاکره را ندارد.
بیش از یک سال پیش به دنبال «پیشنهاد مذاکره بدون پیششرط» که از طرف مایک پمپئو مطرح شده بود، ایران هنوز فکر میکرد ممکن است آمریکا با قراردادن شرایط سادهای مذاکره کند. رئیس جمهور ایران گفته بود: «راهی جز ایستادگی و مقاومت نداریم» و «طرف برهمزننده میز مذاکره باید به شرایط عادی برگردد. و به طور خلاصه مثل یک کشور نرمال رفتار کند!» (سایت تابناک ۱۳ خرداد ۱۳۹۸)
اما روحانی در اردیبهشت ۱۳۹۹، حدود دو سال پس از خروج آمریکا از برجام، (سایت اعتماد ۱۸اردیبهشت ۱۳۹۹) سخنان خود را امیدوارانه اصلاح میکند و در توجیه برنامههای عقبنشینی و کاهش اجرای کامل برجام، ضمن صدور دستوراتی برای اینکه اروپائیان چنین و چنان کنند، در مورد آمریکا میگوید: «راه عاقلانه این است که امریکا توبه کند، برگردد به برجام و عذرخواهی کند از ملت، غرامت بدهد و بیاید عمل کند، این بهترین راهی است که البته این جماعتی که امروز حاکم هستند به چنین عقلی نخواهند رسید تا ببینیم در آینده چه خواهد شد.»
شش ماه بعد، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، با تعیین شرایطی برای مذاکره میگوید آمریکا باید «خساراتی که به مردم ایران زده را جبران کند و همینطور اقداماتی که برای برهم زدن برجام انجام داده، باید متوقف کند و تعهد کند که از این اقدامات انجام نخواهد داد.» (سایت تابناک چهارم مهر ۱۳۹۹به نقل از مصاحبه ظریف با سایت اسپوتنیک)
به دنبال زمزمههایی در مورد احتمال پیروزی جو بایدن در انتخاباتِ پیش رو، اولین علایم از چگونگی سیاست احتمالی جو بایدن در قبال ایران، به قلم سردبیر نشریه اینترنتی جی ان اس (سندیکای خبری یهودیان -۱۷ جون ۲۰۲۰) منتشر شد. نویسنده این مطلب، در ابتدا از تونی بلینکن به عنوان مشاور ارشد و احتمالی جو بایدن یاد میکند و از زبان او میگوید که «ایران باید به اجرای کامل تعهدات برجامی برگردد و اگر چنین کاری را نکند احتمالاً همه تحریمهای (آمریکا) در جای خود باقی خواهند ماند».
تونی بلینکن، مشاور احتمالی بایدن در سیاستگذاری خارجی، سابقه کار در مقام معاونت وزارت خارجه، و معاونِت مشاور امنیت ملی، در زمان باراک أوباما را در پرونده کاری خود دارد. او میگوید: «اگر ما بر سر کار بیاییم، عملکرد ایران را در برجام، به عنوان یک پیشزمینه در نظر گرفته و آن را با متحدین همسوی خود در میان میگذاریم و در مورد یک معامله دراز مدتتر و قویتر (با ایران) وارد مذاکره میشویم.»
این عبارت، به اصطلاح، شاهبیت سیاستگذاری جو بایدن خواهد بود، ولی تونی بلینکن به دو نکته کلیدی دیگر هم اشاره دارد که ذکر آن در اینجا روشنگر است: اول اینکه وی معتقد است بایدن در سخن و عمل اثبات کرده است که حمایتهای مالی آمریکا برای اسرائیل ( توافقنامه کمک ۳۸ بیلیارد دلاری در طول ده سال از طرف آمریکا به اسرائیل، که در سال ۲۰۱۶ یعنی در زمان پرزیدنت ترامپ به امضا رسیده) مورد تائید جو بایدن است؛ و دیگر اینکه وی با برنامه انضمام اراضی ساحل غربی به اسرائیل مخالفتی نخواهد کرد.
گرچه سخنرانی تونی بلینکن در کمیته پرنفوذ یهودیان آمریکا و طبعاً به قصد جلب حمایت و جذب رأی بیشتر از میان رأیدهندگان یهودی ایراد شد، نباید فراموش کرد تا به امروز هیچ بخشی از این سخنان، مورد تکذیب جو بایدن یا محافل اطراف او قرار نگرفته است. علاوه بر آن، تونی بلینکن از سیاست ترامپ در قبال ایران و خروج ناگهانی آمریکا از توافق اتمی انتقاد کرد.
مواضع دولت دونالد ترامپ، علیرغم حرفهایی که جنبه تبلیغات انتخاباتی دارد، اغلب اشاره به این میکند که ایران برای مذاکره با آمریکا آماده است و فقط منتظر پیروزی ترامپ در انتخابات است. این مواضع در بهترین شرایط، بیش از حد خوشبینانه است. در سیاست کره شمالی مشاهده کردیم که سیاست ترامپ، علیرغم اهمیتی که برای عکس گرفتن با رهبر کره شمالی داشت و علیرغم امواج مثبت اولیهای که اقدام او در سطح منطقه و جهان ایجاد کرد، از حد و حدود مشخصی فر اتر نرفت.
در مورد وضعیت ایران، بخاطر توان بالقوه اقتصادی و منابع نفتیای که وجود دارد، رهیافت آمریکا باید بر این منابع تکیه کند تا برای هر دو طرف سودمندی ایجاد کند. رقابت چین، روسیه و اروپا هم بر همین محور است؛ گرچه تاکنون ایران، نه تنها نتوانسته به شیوه درستی از پشتوانه اقتصادی استفاده کند بلکه بر عکس آن را به حداقل تنزل داده است. این موضوع، هم بر سطح رفاه مردم تاثیر منفی داشته و هم میزان نارضایتی را تا حد انفجار افزایش داده است.
خط قرمزها در قراردادهای تسلیحاتی و خلع سلاح به ویژه در حوزه اتمی، به نحوی است که جای خوشبینی باقی نمیگذارد. وقتی عامل امنیت ملی مطرح است نمیتوان با خوشبینی در مورد مسایل امنیتی و نظامی عمل کرد. تنها زمانی این امکان وجود دارد که طرفین توافق، وابستگیهای متقابل اقتصادی - سیاسی غیر قابل انکاری با یکدیگر داشته باشند که با شبکهای از وابستگیهای فرهنگی - تاریخی گره خورده باشد. اما این به معنای آن نیست که کشورها نمیتوانند محترمانه با هم مذاکره کنند و یا حتی به این نتیجه برسند که نمیتوانند در مورد یک توافق تسلیحاتی به نتیجه برسند.
وقتی پرزیدنت اوباما با پرداختهای «رشوه مانند» به توافق اتمی با ایران رسید، چنین محیطی آماده شده بود. نظام جمهوری اسلامی اما دچار وحشت از دست دادن توان کنترل در داخل شد و نتوانست از محیط مناسبی که ایجاد شده بود بهره برداری کند. اکنون در آستانه انتخاب ریاست جمهوری جدید در آمریکا، که میتواند به انتخاب یک دموکرات بیانجامد، احتمال تکرار چنان شرایطی در سطحی محدود تر فراهم است، اما وحشت فروپاشی در ایران بیشتر از ۲۰۱۵ است. به همین دلیل امکان رسیدن به یک تصمیم عاقلانه وجود ندارد. علاوه بر آن، بازیگران سیاسی، درگیر طیفی از ضعفهای ساختاری هستند که ناتوانی در مدیریت بیماری همهگیر کوید-۱۹ و ناتوانی در مهار بحران اقتصادی ناشی از تحریمهای حداکثری دوسر طیف آن است.
همچنین، نگرانی شدید از آینده سیستمی وجود دارد که گرایش به سمت انتخاب یک رئیس جمهور نظامی و از دست دادن رهبری، دو سر طیف آن به حساب میآید. فساد فزاینده ساختاری و بی اعتمادی فراگیر به بازیگرانی که کوچکترین گرایش به حمایت از آزادیطلبی و امتیازدهی، حتی به قصد گرفتن امتیازی بیشتر را داشته باشند، نتیجهاش این است که حتی شخص رئیس جمهور دچار توهم میشود. ضمن اینکه میبیند و اقرار میکند که «در شرایط تحریم به مردم فشار میآید» و فروش نفت از دو میلیون بشکه به ۲۰۰ هزار بشکه رسیده است. بنابراین، اینطور نتیجهگیری میکند که: «اینکه میبینید هر روز موردی را تحریم میکنند، این نشان میدهد که نفسهای آخر تحریم آمریکاست.» (انصاف نیوز ۷ آبان ۱۳۹۹)
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
لابد مردم باید فکر کنند وقتی دیگر چیزی برای تحریم نمانده باشد، آن زمان رفتار آمریکا عوض میشود و برمیگردد به نقطه صفر که در آن دگمه شروعی تازه زده میشود. یحتمل این نقطه آغاز، دور تازه ریاست جمهوری آمریکا است، بخصوص اگر منجر به انتخاب یک رئیس جمهور دموکرات شود. همینقدر که روحانی صدای نفس آخر تحریمها را میشنود ولی نفس اضطرار مردم را نمیشنود، نشان از ناتوانی در حل مشکل و فقدان اراده سیاسی خِردگرایانه برای رسیدن به یک راه حل است.
گرچه این بررسی کوتاه نمیتواند به تحلیل محتوایی کلیه شرایط مطرح شده از جمله شروط ۱۲ گانه مایک پمپئو در جزییات و یا در اجرا بپردازد، تحلیل نهایی این است که با توجه به وضع موجود، مذاکره برای توافق، فقط میتواند در سطح، بدون قید و شرط و از پایینترین سطوح شروع و به صورت پلکانی بالا برود. حد اقل توقعی که میتوان پس از انتخابات داشت این است که ایران و آمریکا، اصل مذاکره بدون هیچگونه پیش شرط را بپذیرند که خود تحول بزرگی خواهد بود.
اگر دموکراتها پیروز شوند و ترکیب سنا نیز به نفع آنان تغییر کند، تاثیر مستقیم آن در درجه اول بر سیاستهای داخلی آمریکا خواهد بود. در مقابل، در ارتباط با ایران، آمریکا استفاده بیشتری از اهرم حقوق بشر خواهد کرد. همچنین، تضمین امنیت اسرائیل، در داخل تصویر بزرگتر باقی خواهد ماند. اگر ترامپ پیروز شود جای این دو فاکتور پس و پیش میشود. در هر دو حالت اما، خط قرمز اصلی، ممانعت از اتمی شدن ایران خواهد بود.
در جایی از این حرکت پلکانی، شاید ایران بتواند با بازنگری در روابط منطقهای خود، در کنار خلق تعاملات اقتصادی و حتی نظامی با آمریکا، رقابت با عربستان سعودی را تا حدودی مدیریت کند. اما تعاملات جدید در خلیج فارس، در هر صورت بر مجموعه فرآیند، سایه خواهد افکند؛ چراکه اسرائیل با استفاده از حمایت آمریکا در کنار متحدان جدید خود در خلیج فارس، با توسعه نظامی ایران در منطقه، خواه از حمایت چین و روسیه برخوردار باشد یا نه، عمل خواهد کرد. نکته نهایی اینکه، اقتصاد جهانی پس از کووید-۱۹ نیز الزامات خود را نه تنها به ایران، بلکه به همه کشورهای دنیا تحمیل خواهد کرد.