پنجاه سال پیش، یک قصه عاشقانه ساده ولی مصیبتبار دنیا را تسخیر کرد و صنعت سینما را تکان داد. «قصه عشق»، فیلم اشکانگیز رمانتیک با بازی رایان اونیل و الی مکگرا، رکوردهای گیشه را شکست و کتابی که فیلم بر اساس آن ساخته شده بود، پرفروشترین شد و به سی زبان ترجمه شد.
در دسامبر سال ۱۹۷۰، در گرماگرم جنگ ویتنام، جنگ سرد ابرقدرتها و نبرد بیامان برای حقوق مدنی در آمریکا، داستانی احساساتی در باره قدرت عشق همه را به سینماها کشاند.
رایان اونیل که نقش اولیور برت را بازی میکرد، جوانی ثروتمند و حساس و ورزشکار بود که در دانشگاه هاروارد درس میخواند.
شخصیت مقابلش، جنی، با بازی الی مکگرا، دختر شیرینیفروشی از طبقه کارگر بود که در کتابخانه کار میکرد. کل داستان، کلیشهای تکراری بود: پسر ثروتمندی که عاشق دختری تهیدست میشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما روز کریسمس سال ۱۹۷۰، میلیونها نفر به سینماها هجوم بردند تا قصه عشق را تماشا کنند.
فیلم که کارگردانش آرتور هیلر بود، نامزد هفت جایزه اسکار شد، و جایزه بهترین موسیقی متن را برد. قصه عشق همچنین برنده پنج جایزه گولدن گلوب از جمله برای بهترین درام، بهترین بازیگر زن، و بهترین بازیگر مرد شد. مکگرا بلافاصله به نمادی در دنیای مد بدل شد.
قصه عشق فیلم هنری نبود. فیلمی کاملا احساساتی بود که به قول یک منتقد، «تماشایش سه، چهار یا پنج دستمال کاغذی لازم داشت.» داستان دختر بیست و پنج ساله عاشقی که سرطان میگیرد.
آخرین سکانس فیلم، اشک میلیونها نفر را در سراسر جهان جاری کرد. آخرین آرزوی جنی پیش از مرگ این است که اولیور او را سخت در آغوش بگیرد. وقتی اولیور درهمشکسته از بیمارستان بیرون میآید، پدرش را میبیند و به او میگوید که جنی مرده است. پدرش میگوید: «متاسفم.» و اولیور جواب میدهد: «عشق یعنی که هیچ وقت مجبور نباشی بگویی متاسفی.»