سال و اندی پیش یکی از مقامات رژیم ایران با افتخار اعلان کرد که قلمرو ایران چنان گسترش یافته که اکنون تمام شرق جهان عرب به شمول یمن را در بر گرفته است. قبل از وی نیز مقام دیگری اظهار داشت که ایران حالا بر چهار پایتخت کشور عربی، یعنی بغداد، دمشق، بیروت و صنعا تسلط دارد.
به همین ترتیب زمانیکه آخرین انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۱۸ در لبنان برگزار شد، قاسم سلیمانی فرمانده وقت سپاه قدس، به صراحت گفت که جناح سیاسی مورد حمایت ایران، اکثریت آرا (۷۴ کرسی از ۱۲۸) را به دست آورده است. حتی آیتالله احمد علم الهدی امام جمعه مشهد، پا را از این فراتر گذاشت و در خطبههای نماز جمعه در سپتامبر ۲۰۱۹ با اشاره به اهداف توسعهطلبانه رژیم ایران چنین ابراز نظر کرد: "امروز ایران تنها ایران نیست و در یک محدوده جغرافیایی نیست. حشد الشعبی عراق، انصارالله یمن، جبهه وطنی سوریه، جهاد اسلامی فلسطین، جنبش حماس فلسطین و حزبالله لبنان، همه ایران است."
گوینده این سخن، شخص عادی در رژیم ایران نیست، بلکه عضو مجلس خبرگان رهبری است؛ مجلسی که تعیین و عزل رهبر و نظارت بر کارهای او را بر عهده دارد. هیچ یک از مسئولین ایرانی هم سخن او را رد نکردند. بلکه بر عکس وقتیکه وی از حمله به تأسیسات نفتی عربستان سعودی پشتیبانی کرد، در هماهنگی با وی، مقامات ایرانی، پایگاههای تبلیغاتی و رهبران سازمانهای سیاسی وابسته به ایران در لبنان، عراق و یمن، به گونه منظم بر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، به ویژه به عربستان سعودی و خانواده پادشاهی سعودی، حمله کردند. آنان تهدیدها را به جایی رساندند که از منهدم کردن «شهرهای شیشهای خلیج»، سخن گفتند. منظور شان از شهرهای شیشهای تمدن و پیشرفتی است که در منطقه شبه جزیره عربستان اتفاق افتاده است، در حالیکه همزمان با آن جمهوری اسلامی ساخته خمینی در مشکلات و عقب ماندگی دست و پا میزد و تا حد مرگ بر توسعهطلبی در کشورهای همسایه خود مشغول بود.
جالب این است حتی یکی از آنهایی که ایران مدعی مالکیت بر آنها بود، حاضر نشد ادعای ایران را رد کند. صرف نظر از سازمانهای وابسته و دنبالهرو که باید مطابق دستور اربابان خود عمل میکردند، حکومتهای رسمی هم با برنامهها و سیاستهای ایران توافق نشان دادند و هیچ گونه مخالفتی با این ادعاهای ایران ابراز نکردند.
این در حالی است که ایران زیر نام فلسطین و آزاد کردن قدس، برنامه موشکی خود را بر ضد اعراب گسترش میدهد و از هیچ تلاشی برای تجزیه کردن و فروپاشاندن کشورهای عربی، ابا نمیورزد. در هر صورت، اکنون تهدید و خطری که از سوی ایران متوجه جهان عرب میباشد، به یک واقعیت انکار ناپذیر مبدل شده است.
با توجه به حقائق یادشده، میتوان عوامل اصلی تحولات اخیری را که در برخی از کشورهای عربی خلیج فارس، سودان و مراکش رخ داد، بررسی و درک کرد. چرا این کشورها تصمیم گرفتند در چارچوب تقویت روابط خود با آمریکا، با اسرائیل روابط سیاسی بر قرار کنند؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
با قاطعیت میتوان گفت که رفتار ایران در برابر این کشورها، مهم ترین عامل در انتخاب این گزینه بود. به گونه مثال، ایران قرنها است که مدعی مالکیت بحرین است و هیچگاه دست از این ادعا بر نداشته است. گذشته از آن در سالهای اخیر ایران برای پیاده کردن برنامههای خود، همواره اختلافات مذهبی و اغتشاشات فرقهای را در بحرین دامن زده است.
در حالی که بحرین در طول تاریخ خود یک جامعه متنوع و دموکراتیک و دارای نظام توسعه یافته سیاسی بوده است؛ در بحرین همیشه احزاب مخالف بیرون از چارچوب تعصبات دینی و گرایشهای فرقهگرایی وجود داشته و رشد کرده اند. اما ایران این گروهها را چند پاره کرده و آنها را به ابزارهایی برای مشتعل کردن جنگهای مذهبی و اعمال تروریستی مبدل کرد، تا بتواند در جامعه بحرین ارعاب، نا امنی و بیثباتی ایجاد کند.
در رابطه به امارات متحده عربی، از هنگام تأسیس این کشور تا کنون ایران سه جزیره آن که عبارت اند از ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را در اشغال خود دارد. در حالیکه سازمان ملل متحد و اتحادیه کشورهای عربی، در همه قطع نامههای خود، جزائر یاد شده را جزو قلمرو امارات اعلام کرده اند، اما از زمان شاه تاکنون، ایران به همه این قطعنامهها پشت پا زده و به اشغال خود ادامه می دهد. ایران افزون بر آن گروهها و سازمانهای مخالف دولت امارات متحده عربی را نیز کمک و پشتیبانی میکند.
در پیوند به سودان، به یاد داریم که رژیم اسلامگرای عمر البشیر که در درون و بیرون از کشور زیر فشارهای محاصره و انزوا قرار داشت، سخت تلاش کرد تا خود را با تهران نزدیک کند، اما با وجود آن روابط میان دوجانب سطحی باقی ماند و تبادل بازرگانی میان آنها از مرز ۱۵۰ میلیون دلار بالا نرفت.
ایران با استفاده از نیازمندی رژیم بشیر به کمک برای پیشبرد جنگهای داخلیاش، در پی صدور انقلاب به سودان و گسترش نفوذ خود در بابالمندب و دریای سرخ افتاد. اما پس از کودتای حوثیها در یمن، خارطوم حقیقت را دریافت و به آغوش اعراب بازگشت و در سال ۲۰۱۶ روابط خود را با ایران به طور کامل قطع کرد. قبل از این نیز افکار عمومی در سودان بر ضد ایران تحریک شده بود، تا جاییکه در نمایشگاه کتاب خارطوم دانشجویان علیه ایران تظاهرات کردند و اجازه ندادند که کتابها و مطبوعات ایران، به نمایش گذاشته شود. به این ترتیب تلاشهای توسعهطلبانه ایران در سودان نقش بر آب شد.
اما در رابطه به مراکش باید گفت که پادشاه مراکش ملک حسن دوم با شاه ایران دوست بود، اما پس از پیروزی انقلاب، رژیم ایران جمهوری صحرای غربی که مراکش آن را جزو سرزمین خود میداند، به رسمیت شناخت؛ از این جهت ملک حسن دوم ملقب به امیر المؤمنین، در سال ۱۹۸۰ روابط خود را با ایران قطع کرد و دو سال بعد، حکم تکفیر آیتالله خمینی را صادر کرد و در سا ۱۹۸۴ و در پی اعتراضات خونینی که در برخی از شهرهای مراکش رخ داد، ملک حسن ثانی تهران را به تحریک این اعتراضات متهم کرد.
در سال ۱۹۹۳ با از سرگیری روابط و تبادل سفرا، روابط میان مراکش و ایران، اندکی بهبود یافت، اما به دلیل مداخله ایران در بحرین و متهم شدن هيأت دیپلماتیک ایران در مراکش به تبلیغ و ترویج تشیع، در سال ۲۰۰۹ بار دیگر روابط میان این دو کشور قطع گردید. پس از گذشت چند سال، در ۲۰۱۶ روابط بار دیگر برقرار شد، اما دیری نگذشت که مراکش حزبالله لبنان را متهم کرد که از طریق یک دیپلمات ایرانی در الجزائر به جنگجویان جبهه پولیساریو اسحله میفرستد و آنها را آموزش نظامی میدهد. سر انجام در سال ۲۰۱۸ مراکش روابط خود را برای آخرین بار با ایران قطع کرد و عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین از این اقدام پشتیبانی کردند.
پس با توجه به آنچه در بالا آوردیم، میتوان نتیجه گرفت که رفتار خصمانه و مداخلهگرانه ایران با کشورهای یاد شده است که آنها را وا داشته است تا تحت سرپرستی مستقیم آمریکا، با اسرائیل روابط بر قرار کنند. این کشورها هرچند در خط جبهه مقدم با اسرائیل قرار ندارند، اما خود را به فیصلهها و قطعنامههای بینالمللی متعلق به حقوق مردم فلسطین، متعهد میدانند.
البته کشورهایی که مدعی دشمنی سرسختانه با دولت صهیونیستی هستند، جز گفتار تا کنون هیچ گونه اقدام عملی در این راستا انجام نداده اند. به طور مثال، رژیم خانواده اسد که در مقدمه این مدعیان قرار دارد، از سال ۱۹۶۷ بخشی از خاکش در اشغال اسرائیل است، اما تا کنون نه تنها یک تیر به سوی اسرائیل شلیک نکرده، بلکه بر عکس از سال ۱۹۷۴ به این سو، در نقش نگهبان مرزهای اشغال شده توسط اسرائیل عمل کرده است.
البته تلآویو میداند که آنچه تازه صورت گرفته، به معنای صلح نیست و از نگاه راهبردی تغییری در وضعیت پدید نیامده است؛ زیرا صلح حقیقی زمانی بر قرار میشود که راه حل عادلانهای برای مشکل مردم فلسطین پیدا شود و اسرائیل از سرزمینهایی که در سال ۱۹۶۷ اشغال کرده، دست بر دارد.
تسفی برئیل، تحلیلگر امور جهان عرب در روزنامه اسرائیلی«هاآرتص»، در این باره مینویسد: «نتنیاهو میتواند به توافقات صلح جدید افتخار کند، اما یک صلح واقعی منطقهای تا کنون، برقرار نشده است. توافق کنونی به فروشگاهی میماند که هر کس در برابر آنچه میپردازد، چیزی به دست میآورد؛ امارات صاحب جنگندههای اف-۳۵ میشود، بحرین حمایت آمریکا را به دست میآورد، نام سودان از فهرست کشورهای حامی تروریسم، حذف میشود و ممکن است کمکهای مهمی از مؤسسات مالی بینالمللی، به دست آورد، مراکش هم از شناسایی آمریکا به حاکمیت وی بر صحرای غربی، بهرمند خواهد شد.»
برئیل میافزاید: «این کشورها در حالت جنگ با اسرائیل قرار ندارند و خواست معینی که نیاز به تنازل و امتیاز دهی داشته هم ندارند. از سوی دیگر صندوق کمکها و تعویضات نه در تلآویو بلکه در واشنگتن است و به زودی اختیار امضای روی چکها به بایدن منتقل خواهد شد».
به هر حال، رویدادهای جدید، در عواطف و احساسات ملتهای عرب در باره رفتار دشمنانه اسرائیل با مردم فلسطین، تغییری نخواهد آورد، اما از برنامههای ایران در تهدید جهان عرب و تخریب جوامع عربی، پرده بر میدارد و حتی ممکن است فاصله را برای پایان دادن به منازعه اعراب و اسرائیل، نزدیکتر سازد، تا اعراب فرصت بیشتری برای توسعه و آبادانی کشورهای خود پیدا کنند.
© IndependentArabia