هنوز یک هفتهای از بزرگداشت اصغر عبداللهی در چهارمین دوره جایزه داستان کوتاه نگذشته بود که درگذشت این فیلمنامهنویس، داستاننویس و کارگردان سینما، دوستان و جامعه ادبی و سینمایی را سوگوار کرد.
عبداللهی که مدتی با سرطان دستوپنجه نرم میکرد، در نهایت هفتم دیماه ۱۳۹۹ تن و جان را تسلیم این بیماری طاقتسوز کرد و پیکرش با حضور جمعی اندک از یاران و خانواده، در قطعه هنرمندان و در مزاری دو طبقه، بالای مدفن احمد آقالو، به خاک سپرده شد.
در مستند کوتاهی که از دوستان و یاران هنریاش در همان نشست بزرگداشت پخش شد، حضور چهرههایی چون جعفر مدرس صادقی، رسول صدر عاملی، رضا کیانیان، کیومرث پوراحمد و رضا فرخفال، حمید امجد، محمدحسین شهسواری و… به چشم میخورد که از او و آثاری که آفرید، سخن میگفتند. نکته مهمی که همه آنها بر آن اتفاقنظر داشتند، نگاه حرفهای و تلاش مستمر عبداللهی در زمینه فیلمنامهنویسی بود که او را در نگارش فیلمنامههایی با مضمونهایی برای کودکان و نیز درامهای اجتماعی و حتی اجتماعی-کمدی، برجسته و ممتاز کرده بود.
در استمرار سنت نویسندگان جنوب ایران
عبداللهی، زاده آبادان و جنوب ایران بود. شهر و استانی که به داستانخیزی شهره است و بزرگانی چون صادق چوبک، ناصر تقوایی، ابراهیم گلستان، امیر نادری، نجف دریابندری، فرهاد حسنزاده و … از آنجا برخاستند و هر کدام به نامی و عنوانی در پهنه ادبی و هنری ایران دست یافتند. او برای ادامه تحصیل در رشته نمایش به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران وارد شد اما تحصیل را نیمهکاره رها کرد و از اواسط دهه ۶۰ به فیلمنامهنویسی و نگارش داستان کوتاه روی آورد. اگرچه افتادن در وادی فیلمنامه نویسی، فرصت چندانی به او نداد تا داستاننویسی را بیشتر به آزمون نهد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در کارنامه کاری او بیش از ۲۷ فیلمنامه ثبت شده است که از مهمترین آنها میتوان به «مرسدس» (به کارگردانی مسعود کیمیایی)، «خواهران غریب» و «به خاطر هانیه» (به کارگردانی کیومرث پوراحمد)، «سمفونی تهران» (به کارگردانی رسول صدرعاملی) و «خانه خلوت» (به کارگردانی مهدی صباغزاده) اشاره کرد. او برای نوشتن فیلمنامه «خانه خلوت» که با همکاری حسن قلیزاده نوشته شد، در سال ۱۳۷۰ جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از دهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.
ویژگی عبداللهی در این بود که در هر دو ژانر کودک و نوجوان و اجتماعی، فیلمنامههای متفاوت و تاثیرگذاری نوشت که به تعبیر رسول صدرعاملی در گفتوگو با همشهری،« انگ ابتذال به آن نمیچسبید»
عبداللهی در نگارش فیلمنامه سریال هم دستی داشت و مجموعه تلویزیونی «آشپزباشی» به کارگردانی محمدرضا هنرمند در ۲۶ قسمت، نمونهای موفق از نویسندگی او در این حیطه بود. سریالی که در بحبوحه اتفاقات سال ۱۳۸۸ ساخته شد و برخی منتقدان به هزینههای آن معترض شدند. کارگردان اثر نیز با ارسال یادداشتی در خرداد ۸۹ به خبرگزاری ایلنا، از « درآمدزایی چهاربرابری این سریال در مقایسه با هزینههای آن از طریق آگهیهای بازرگانی» خبر داد.
این سریال درباره زوجی به نام اکبر عالیمقام (با بازی پرویز پرستویی) و مینو خیرخواه (با بازی فاطمه معتمدآریا) است که چهار فرزند دارند و صاحب رستوران بزرگی در تهران هستند. مصاحبه خانم در تلویزیون، موجب اختلاف این زوج میشود و تصمیم به جدایی از هم میگیرند. همین امر سبب بروز اتفاقاتی میشود که سریال را در فضایی درام، کمدی و اجتماعی به پیش میبرد.
اینها البته تمامی ظرفیتهای نویسندگی او نبود. زمانی او نوشتن داستانهای کوتاه را هم آغاز کرد که چهار کتاب از این داستانها به بازار کتاب راه یافت؛ «سایهبانی از حصیر»، «در پشت آن مه»، «آبیهای غمناک بارون» و «هملت در نم نم باران» بهرغم تعداد اندک عناوین، نام او را در فضای داستانهای کوتاه به اندازهای پرطنین کرد که در یکی از جشنوارههای مهم داستاننویسی (چهارمین دوره برگزاری داستان تهران)، از او و تلاشهایش در این عرصه قدردانی به عمل آمد.
وجه معلمی و برگزاری کارگاههای فیلمنامهنویسی
تاثیرات عبداللهی البته به فیلمنامهنویسی صرف منحصر نشد بلکه او با برگزاری کارگاههای مختلف و متفاوت فیلمنامهنویسی و راهنمایی جوانان علاقهمند به این رشته، سعی کرد تجربههای حاصل از بیش از سه دهه نوشتن فیلمنامه را با نسلهای پس از خود به اشتراک بگذارد. دوستان و شاگردانی که کلاسهای او را از سر گذراندند بر این نکته گواهی دادهاند که او ضمن آن که تمامی تجربههای به دست آمده از سالها فیلمنامهنویسی خود را بیحاشیه و بدون هیچ بخل و خستی در اختیار شاگردانش قرار میداد، با آنها برای نگارش بسیاری از فیلمنامهها به شکلی جدی و اثرگذار همکاری میکرد. گاه طرحی یک خطی را به فیلمنامهای کوتاه یا بلند تبدیل میکرد. سختگیر بود اما در همراهی و شفافسازی خط داستانی و ورز دادن کلمات و جملات صبور و شکیبا. گویی کلمات زیر دست او جان میگرفتند و به پرواز در میآمدند.
این تجربهها البته در حصار ذهن عبدالهی باقی نماندند و او مجموعهای از تجارب خود را در قالب کتابی منتشر کرد. کتابی که احتمالا در روزهایی منتشر شد که تازه سرطان به جان او چنگ انداخته بود. «قصههای از کجا میآیند» (نشر اطراف)، نتیجه تجربه سالها نوشتن و البته تدریس قصهنویسی و فیلمنامهنویسی و پشت سر گذاشتن کارگاههای مختلفی است که او برگزار کرد و چندین نسل را با آن تربیت کرد. از این منظر، کتاب که در فاصله چند ماه به چاپ دوم رسید، یک اثر بومیشده در زمینه نوشتن، نویسندگی، فیلمنامهنویسی و داستاننویسی است. به خصوص در فیلمنامهنویسی بومی که تقریبا منبع داخلی بسیار اندک است و کمتر نویسندهای به این سمت حرکت کرده است که جدای از داستاننویسی، تجربههای خود از نوشتن را نیز قلمی کند.
تجربهای متفاوت در فیلمسازی
جدای از نوشتن فیلمنامه، عبداللهی در سالهای آخر حیات خود به تجربه فیلمسازی هم دست زد. اثری که آفرید، تنها دو بازیگر داشت و خط داستانی آن هم متفاوت بود. این فیلم که فیلمنامه آن را خود عبداللهی نوشته بود، «یکقناری، یک کلاغ » نام دارد و حبیب رضایی و هنگامه قاضیانی، تنها بازیگران این فیلم هستند.
داستان درباره زن و شوهری است که مرد داستان دریک لحظه غفلت و خشم، با تپانچه به همسرش شلیک میکند و به چشم او آسیب میزند. خانواده و دوستان مرد به او هشدار میدهند که همسرش اگر در خانه مانده، برای انتقام از او است... سکوت میان زن و مرد مزمن و مداوم میشود تا روزی فرا میرسد که باید تکلیف این سکوت یک ساله روشن شود.