با توجه به اینکه خاورمیانه دستخوش تغییری شگرف شده و جمهوری اسلامی تمامی کارتهایش را در لبنان و سوریه از دست داده است، ممکن نیست که وضعیت عراق همچنان بدون دگرگونی باقی بماند و در این کشور تحولی پدید نیاید. بنابراین، عراق بهزودی از درون تغییر خواهد کرد و به ایفای نقش فراخور خود در سطح منطقه و جهان عرب باز خواهد گشت؛ بهویژه اینکه عراق یکی از عمدهترین عوامل تعادل در منطقه محسوب میشود، نه اینکه همواره بهعنوان میدانی برای یکهتازیهای رژیم جمهوری اسلامی باقی بماند.
عراق به بازگشت به دوران نخستوزیری مصطفی کاظمی نیاز دارد که توانست تعادل این کشور را حداقل برای مدتی حفظ کند. سیاست خارجی که مصطفی کاظمی دنبال میکرد، بر محور تعادل میان همکاری با ایران و گسترش روابط با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، مصر و اردن استوار بود.
اکنون در حالی که عراق همچنان به سمت آشفتگی و هرجومرج میلغزد، مصطفی کاظمی که در دوران نخستوزیری خود بارها هدف سوءقصد قرار گرفت و حمله پهپادی نوامبر ۲۰۲۱ هم آسیب بسیاری به خانهاش در بغداد رساند، بار دیگر به عراق بازگشته است.
بازگشت کاظمی پس از بیش از دو سال اقامت در خارج از عراق، یادآور این واقعیت است که عراق جز آشتی با خود گزینهای دیگری ندارد. عراق برای برونرفت از بحران و بازیابی جایگاه فراخورش در منطقه، به آشتی سراسری و همهجانبه نیاز دارد و باید تمامی مولفههای این کشور اعم از شیعه، سنی، کردها، ترکمنها و غیره در مسیر سازش و همدیگرپذیری گام بردارند.
این امر تنها از طریق ایجاد تعادلی متفاوت در داخل عراق محقق میشود؛ تعادلی که مشابه دوران حکومت الکاظمی باشد؛ بهویژه اینکه مصطفی کاظمی تلاش بسیاری انجام داد تا عراق را از تنگنای نفوذ شبهنظامیان حشدالشعبی وابسته به سپاه پاسداران رژیم ایران نجات دهد. مصطفی کاظمی در حالی به دنبال حفظ تعادل عراق بود که شبهنظامیان فرقهای حشدالشعبی در تلاش برای تحقق اهداف راهبردی جمهوری اسلامی در منطقه بودند و با گذشت هر روز مسیر گسترش نفوذ رژیم ایران در عراق را هموارتر میکردند.
این بدان معنا نیست که باید عراق دشمن ایران باشد، هرچند نخستین هدف نظامی رژیم جمهوری اسلامی که در سال ۱۹۷۹ به قدرت رسید، عراق بود و رژیم خمینی قصد داشت عراق را از لحاظ مذهبی تحت سلطه خود قرار دهد. علاوه بر آن، منطقی نیست که عراق چنین نقشی ایفا کند. جنگ ایران و عراق که از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ ادامه داشت، گواه این واقعیت است. این جنگ که هر دو کشور را در عمق فاجعه و بحران فرو برد، نشان داد که خمینی در چارچوب راهبرد «صدور انقلاب» به کشورهای همسایه، میخواهد شروع این روند را از عراق آغاز کند، زیرا از یک سو اکثریت جمعیت عراق را شیعیان تشکیل میدهند و از سوی دیگر، خمینی به عراق و هر چیز مرتبط با آن کینهای شخصی داشت.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
متاسفانه صدام حسین هم دست به اقدامی زد که بنیانگذار رژيم جمهوری اسلامی خواستار آن بود. حمله عراق به ایران در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰، واکنش به اقدامهای تحریکآمیزی بود که از سمت جمهوری اسلامی صورت گرفت، اما این حمله بزرگترین خدمتی بود که میتوانست به رژیم جدید ایران ارائه شود.
در واقع، صدام حسین با ذهنیت روستایی خود، آگاهانه یا ناآگاهانه، در تحریک حس ملیگرایی ایرانیان نقشی اساسی ایفا کرد و به خمینی فرصت داد تا ارتش ایران را که به خمینی وفادار نبود و شاید درصدد براندازی رژیم جمهوری اسلامی برمیآمد، به جنگ با عراق بفرستد و خود را از تهدید آن نجات دهد. در واقع، جنگ با عراق، روند دور نگه داشتن نیروهای نظامی از شهرها را برای خمینی تسهیل کرد. صدام حسین چنان خدمت بزرگی به خمینی ارائه داد که او همیشه آرزویش را داشت.
از زمان تاسیس رژیم جمهوری اسلامی در ایران که بر اساس نظریه «ولایت فقیه» بنا شده، همواره میان روحانیون حاکم در ایران و دولتهای مختلف آمریکا، از جیمی کارتر تا باراک اوباما، نوعی همزیستی و تبادل منافع وجود داشته است. این وضعیت در سال ۲۰۱۶ با ورود دونالد ترامپ به کاخ سفید تغییر کرد.
ترامپ علاوه بر خروج از برجام، در ۳ ژانویه ۲۰۲۰ دستور ترور قاسم سلیمانی را صادر کرد. سلیمانی که پس از علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، قدرتمندترین مرد در رژیم جمهوری اسلامی به شمار میرفت، فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران را بر عهده داشت و در پروژه توسعهطلبانه جمهوری اسلامی در منطقه نقش کلیدی داشت.
آنچه در برهه کنونی تغییر کرده، فراتر از روابط ایران و آمریکا است که تهران همواره آن را از طریق باجخواهی به سمتی که منافع جمهوری اسلامی را تامین میکرد، سوق میداد و روسایجمهوری آمریکا هم با کمال میل تسلیم آن میشدند. درست همانطور که سال ۲۰۰۳ جورج بوش پسر از مرحله همکاری با ایران فراتر رفت و عراق را در سینی نقره تقدیم ایران کرد.
آنچه در این روزها تغییر کرده، شکستهای پیاپی جمهوری اسلامی در جنگهایی است که در حاشیه جنگ غزه به راه انداخته بود. با تارومار شدن حزبالله و کشته شدن رهبران برجسته و فرماندهان ارشد آن، رژیم ایران لبنان را از دست داد. سقوط رژیم بعثی دمشق و فرار بشار اسد به مسکو، رژیم جمهوری اسلامی را با شکست بزرگ دیگری روبرو کرد. اکنون عراق تنها کشوری است که هنوز در چنبره نفوذ جمهوری اسلامی باقی مانده است. یمن و حوثیها اهمیت چندانی ندارند، بهویژه با در نظر گرفتن این واقعیت که تهدید حوثیها علیه خطوط کشتیرانی در دریای سرخ به اقتصاد مصر آسیب میرساند، نه اسرائيل.
از این رو، میتوان گفت که مصطفی کاظمی علیرغم تهدیدهای بسیاری که با آنها مواجه است، در لحظه مهم و تاریخی به عراق بازگشته است؛ بهویژه اینکه عراق هنوز در ورطه نفوذ و سلطه رژیم جمهوری اسلامی دستوپا میزند. شاید بازگشت مصطفی کاظمی به بغداد پیامی باشد، مبنی بر اینکه عراق میتواند با تشکیل ائتلافی گسترده و متوازن از شیعیان عرب، سنیها، کردها، ترکمانها و دیگر گروهها، راه را برای نجات عراق از بحران کنونی هموار کند تا عراق دیگر بهعنوان کشوری که صرفا تابع جمهوری اسلامی است، شناخته نشود.
بهرغم چالشهای یادشده، عراق برای رهایی از سلطه جمهوری اسلامی و بازگشت به نقش منطقهای خود فرصت کافی پیشرو دارد. رهبران عراق میتوانند با ایجاد نوعی توازن فراگیر، راه را برای برونرفت از بحران هژمونی جمهوری اسلامی در عراق هموار کنند.
همانگونه که قبلا اشاره شد، عراق نباید در تقابل با ایران قرار گیرد. تنها کاری که باید انجام شود، این است که عراق از سلطه حشدالشعبی رهایی یابد و رهبران آن ثابت کنند که پروژه جمهوری اسلامی برای تسلط بر عراق قادر به تغییر سرنوشت این کشور نیست.
برگرفته از روزنامه العرب