پنجاه سال پیش از آن که هری و مگان [برای مصاحبه] با اپرا [وینفری] بنشینند، یک زوج سلطنتی تبعیدی دیگر در مصاحبهای تکاندهنده سرشار از سودازدگی، تلخکامی و زنستیزی، درباره نیازشان به «استقلال» از «دمودستگاه سلطنت» سخن گفتند.
آن زوج آن مصاحبه را نشسته بر مبلمان فرانسوی در آپارتمان مجللشان در پاریس انجام دادند.
دوشس ۷۴ ساله ویندزور با لباس زرد ابریشمی، سایه چشم آبی و لبخندی عصبی، و پادشاه سابق بریتانیا در سن ۷۵ سالگی، با یک کتوشلوار خاکستری با یک سایز بزرگتر در حالی که چنان گشاد نشسته بود که گویی در قطار آخر شب دارد به خانهاش میرود، اولین مصاحبه تلویزیونی خود را از زمان واگذاری تاج و تخت بریتانیا در سال ۱۹۳۶ که باعث بحران قانون اساسی و رسوایی جهانی شد، انجام دادند.
همان طور که بیبیسی سال گذشته در مقالهای تحت عنوان «درسهای سخت والیس سیمپسون برای هری و مگان» عنوان کرده بود: «یک شاهزاده محبوب و بازیگوش عاشق یک زن مطلقه قویاراده در آمریکا شد که مطبوعات بریتانیایی با نقد خصمانه به استقبالش آمدند و دربار سلطنتی او را طرد کرد.»
در طول مصاحبه ۵۰ دقیقهایشان که از سوی بیبی سی در اکتبر ۱۹۶۹ فیلمبرداری شد و در ژانویه ۱۹۷۰ منتشر شد، واضح بود که این زن و شوهر احساس راحتی ندارند. مثل این بود که گروگان یک گروگانگیر هستند و میخواهند به زور لبخند بزنند و برای میلیونهای نفری که به صفحه تلویزیون زل زدهاند، «خوشحال» جلوه کنند.
در آن مصاحبه انتظار این بود که از برخورد بد دربار با آنها و شکوه زندگی در آن ۱۰ ماهی که ادوارد هشتم پادشاه بریتانیا و ایرلند بود و نیز با القابی چون فیض خداوندی، مدافع ایمان، و امپراتور هند و آن سوی دریاها نامیده میشد، لب به سخن بگشاید.
کنت هریس، مصاحبه کننده بیبیسی، به پادشاه سابق که با نام دیوید خود را معرفی میکرد، یادآوری کرد که او قبلاً گفته است که «پادشاهی او با دمودستگاه دربار تلاقی کرد.»
پادشاه سابق سرش را تکان داد و مانند ادعای مشابه پسر نوه برادر خود [هری] در نیم قرن بعد، توضیح داد که یک «شورشی» علیه «دمودستگاه دربار» نبوده است و صرفاً میخواست که «مستقل» باشد.
«من میخواستم پادشاه زمانه خود باشم. من باورهای سیاسی زیادی داشتم، اما آنها را نزد خودم نگه داشتم. این سنت خانواده سلطنتی است.»
دوک، در اظهار نظری که تا حدود زیادی کوچک جلوه دادن برخورد او با دربار بود، گفت: «تا حدی من [با دمودستگاه دربار] برخورد داشتم. اما نه خیلی خشونتآمیز. نه به روشی بد … شاید دارم به خودم دروغ میگویم، اما فکر میکنم که آن چالش برای دمودستگاه دربار نیز خوب بود. مجبورشان میکرد که بازاندیشی کنند و خود را به روز کنند.»
دوشس اضافه کرد: «من فکر میکنم او از زمانه خود بسیار جلوتر بود. فکر میکنم او میخواست کارهای جدیدی بکند. اما آنها برای آن هنوز آماده نبودند.»
آن مصاحبه دو چهره تراژیک از این زن و شوهر ترسیم میکند که حکایاتی را از بیش از ۳۰ سال پیش بازیافت میکنند و ذهنشان درگیر مسایلی نظیر این است که چگونه نخست وزیر وقت و سخنران مشهور، وینستون چرچیل، سخنرانیهای پادشاه را غلطگیری میکرد. این که او یک پادشاه مردمی بود، چون یک بار حاضر نشده بود برای بازدید از زاغههای فقیرنشین با رولزرویس برود و در عوض از یک خودرو معمولی استفاده کرده بود. یا این که چگونه پادشاه سابق میخواسته به عنوان یک تجددگرای بزرگ، سنت خفهکننده پوشیدن کلاه مستطیل شکل را پایان دهد. او احساس میکرد کلاه گرد امروزیتر است.
با توجه به سطح هیجان رسانهای پیرامون مصاحبه هنوز پخش نشده با مگان و هری در ۷ مارس در ایالات متحده و ۸ مارس در بریتانیا، نکته قابل توجه این است که مصاحبه دوک و دوشس ویندزور چقدر کسلکننده بود.
یکی از چیزهایی که پادشاه سابق در آن مصاحبه گفت این بود که «من گلف باز بسیار بدی هستم. فقط یک بار حدود ۱۴ سال پیش شوت هفتاد و پنجی کردم.»
آن برخورد، یادآور کسالتبار بودن زندگی روزمره آنان پس از واگذاری تاج و تخت و نیاز آنها به احتیاط بود. برخلاف جدیدترین ساکنان سلطنتی لسآنجلس، مواجب مالی دوک و دوشس ویندزور را دربار پرداخت میکرد.
در دهههای پس از کنارهگیری ادوارد از تاج و تخت، وقتی سه فرزند از چهار فرزند ملکه، از جمله پادشاه آینده بریتانیا، طلاق گرفتند، فهم مخالفت وحشیانه با ازدواج او با همسر آمریکاییاش که دوبار پیش از ازدواج با او (از همسران سابقش) طلاق گرفته بود، بسیار دشوار است.
مطلقه بودن دوشس، از موضوع باورها و اقدامات سیاسی آن زن و شوهر جنجالیتر بود.
در سال ۱۹۳۳، هنگامی که آلمان شروع به ساخت اردوگاههای کار اجباری کرد، پادشاه آینده به یکی از اقوام آلمانی خود، نوه قیصر سابق ویلهلم دوم، شاهزاده لوئیس فردیناند، گفته بود «به بریتانیا مربوط نیست که آلمان بر سر مسئله یهودیان یا مسایل دیگر چه سیاستی دارد.»
وی افزوده بود: «این روزها دیکتاتورها بسیار محبوب هستند. شاید ما هم خیلی زود به یکی از آنها در انگلیس نیاز داشته باشیم.»
در همان سال، عکسی از یاد دادن سلام نازی توسط ادوارد به الیزابت هفت ساله، ملکه آینده، گرفته شد که روزنامه سان آن را در سال ۲۰۱۵ منتشر کرد.
یک سال پس از استعفا از پادشاهی، و دو سال قبل از اعلام جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۳۹، والیس و ادوارد از آلمان تحت کنترل نازیها بازدید کردند. در آن بازدید، پادشاه سابق سلام نازی داد و در مهمانیهای هیتلر و یارانش، از جمله گوبلز و گورینگ، شرکت کرد.
اسناد فاش شده در سال ۱۹۵۴، معروف به پروندههای ماربورگ یا ویندزور از «عملیات ویلی» نازیها برای ربودن ادوارد هشتم و نصب مجدد او به عنوان پادشاه (در صورت تسخیر موفقیتآمیز بریتانیا) خبر میداد.
نخست وزیر چرچیل، برای جلوگیری از اجرای آن برنامه ترتیبی داد که دوک و دوشس در طول جنگ به باهاماس بروند. اما گفته میشود که در باهاماس نیز آن دو ارتباطشان را با اعضای رایش سوم حفظ کردند.
با این حال، برخلاف مصاحبه اپرا که عنوان شده است «هیچ موضوعی غیرقابل طرح نخواهد بود» (البته این مصاحبه قبل از انتشار اتهامات قلدری مگان در طول این هفته فیلمبرداری شده است)، مصاحبه ۱۹۷۰ بیبیسی موضوع هواداری دوک و دوشس ویندزور از نازیها یا اختلافات خانوادگی را مطرح نکرد.
هریس به سادگی به «شغل دوک در باهاماس» اشاره کرد. بر خلاف مگان و هری که بدون اجازه از ملکه برنامه خود برای استقلال مالی را اجرا کردند، دوک از نظر مالی وابسته ماند. هریس از او پرسید که اگر از او درخواست شود که منصب دیگری بپذیرد، آیا خواهد پذیرفت؟ و او پاسخ داد: «بله، هر وقت نیاز باشد آماده خدمت هستم. اما هرگز درخواستی از من نشده است.»
هریس پرسید: «به نظرتان، چرا شغلی به شما پیشنهاد نشد؟»
دوک غمگینانه، با اشاره به دیوانسالاران معروف دربار، گفت: «شما باید بپرسید ... بیشتر آنها، مخفیانه مانع آن شدند که دربار کار دیگری به من بدهد.»
او مدت طولانی مکث کرد و سپس، شاید فکر کرد که چیز بهتری نمیتواند بگوید، و افزود: «... گفتنش سخت است.»
اما در حالی که در مصاحبه به دوک این فرصت داده شد که دوران پادشاهیاش را یادآوری کند، دوشس که شوهرش او را «مستقلترین زنی که تاکنون دیدهام» توصیف کرده بود، در مقابل این پرسش قرار گرفت که آیا زنان در دهه ۱۹۷۰ با کار خارج از خانه، زنانگی خود را قربانی نمیکنند؟
مصاحبهگر پرسید: «آیا فکر میکنید کار برای زنان خارج از خانه چیز خوبی است؟»
او پاسخ داد: «بله، من خودم دوست دارم رئیس یک آژانس تبلیغاتی باشم.»
مصاحبهگر که کمی شوکه شده بود، دوباره تلاش کرد تا «جواب درست» را بگیرد: «شما فکر نمیکنید که رئیس بودن در چنان شغلی تا حدودی تأثیر منفی بر زنانگی دارد؟»
او پاسخ داد: «نه. ابداً. چرا باید اینگونه باشد؟ فکر میکنم زنان باید از زنانگی خود در تجارت استفاده کنند.»
مصاحبهگر ادامه داد: «شما فکر نمیکنید که زنان در طی ۳۰ سال گذشته با رقابت بیش از حد با مردان تا حدودی زیان کردهاند و بخشی از شخصیت و جذابیت زنانه خود را از دست دادهاند؟»
و دوشس پاسخ داد:«نه، فکر نمیکنم اینگونه باشد. من زنان زیادی را در تجارت میشناسم و فکر نمیکنم زنانگیشان را از دست داده باشند.»
سرانجام، مصاحبهگر پرسید که آیا زن و شوهر نسبت به موضوعی احساس افسوس دارند؟
دوشس لبخندی زد، کمی خود را روی مبل جا بهجا کرد، و گفت: «سر بعضی موارد بله. میشد متفاوت باشد. منظورم این است که من بسیار خوشبخت هستم ... ما اوقات سختی را پشت سر گذاشتهایم. اما چه کسی است که اوقات تلخ نداشته باشد؟ برخی از ما فقط باید یاد بگیریم که با آن زندگی کنیم ... من فکر میکنم خوشبختی یک راز بزرگ است.»
با تکرار همان احساساتی که احتمالاً هری بروز خواهد داد، دوک ویندزور که دو سال پس از پخش آن مصاحبه درگذشت، پاسخ داد: «من افسوسی ندارم. من به کشورم، بریتانیا، سرزمین شما و سرزمین خودم، همچنان علاقهمند هستم. آرزو میکنم سربلند باشد.»
© The Independent