«قدرت دقیقا در جایی خطرناک میشود که عرصه عمومی به پایان میرسد.» این گفته هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) فیلسوف و نظریهپردارآلمانی است. آرنت در دوران نازیها چند بار دستگیر شد. او ابتدا تصور میکرد حقوق انسانی میتواند از او در برابر خشونتی که هنگام فروپاشی نهادهای سیاسی مستقل اوج میگیرد، محافظت کند. با فرارسیدن عصر تاریکی، هانا آرنت متناسب با آن دوره دست به کنش و عمل زد.
این آموزه آرنت بی شباهت به زندانیان سیاسی دوران ما نیست. آنها نیز وقتی عرصه عمومی به پایان رسید و قدرت سیاسی خطرناک و بحرانی شد، دست به کنش زدند. مریم اکبریمنفرد، یکی از قدیمیترین زندانیان زن است که ۱۲ سال است بدون حتی یک روز مرخصی در زندانهای حکومت اسلامی مقاومت میکند و بالاخره در آستانه سال ۱۴۰۰، به سمنان تبعید میشود. اما چرا؟
هانا آرنت، به تفکر و اندیشه اهمیت ویژه میداد. بنا به آموزههای او، قدرت در جایی خطرناک میشود که پاسخگویی عمومی وجود نداشته باشد. او معتقد بود دقیقا در چنین لحظاتی، به لحاظ سیاسی، ایستادگی در برابر آن لازم است: «زمانی که همه بدون تفکر تحت تاثیر کردار دیگران قرار میگیرند و آن را باور میکنند، آنجا است که اندیشمندان به چشم میآیند؛ زیرا اندیشه، به نوعی عمل تبدیل میشود.»
چهار خواهر و برادر مریم در دهه تاریک ۶۰ به جوخه اعدام سپرده شدند. مریم هم با اینکه دو روز پس از اعتراضات خونین عاشورای ۸۸ دستگیر شد، میتوانست سکوت کند و دوران محکومیت ۱۵ ساله خود را به پایان برساند. اما پس از پخش علنی فایل صوتی منتظری، قائم مقام پیشین خمینی، در پیوند با کشتار زندانیان در سال ۶۷، او در مهرماه ۱۳۹۵ در دادسرای تهران شکایتی ثبت کرد و خواستار تحقیق قضایی در مورد اعضای خانوادهاش، روشنگری درباره محل دفن آنان و دلایل اعدام خواهر و برادرانش در دهه سیاه ۶۰ شد.
این، نوعی تابوشکنی بود؛ برای اولین بار یک شکواییه رسمی از سوی یک خانواده قربانی جنایات دهه ۶۰ به طور رسمی و علنی به قوه قضاییه تسلیم شد که و در رسانهها واکنشی وسیع داشت. البته او در جریان این ایستادگی، تفکر و عمل، تنها نیست. مریم به همراه دو زندانی زن سیاسی دیگر گلرخ ایرایی و آتنا دائمی، در مهر ۱۳۹۷ چکش دیگری بر پیکر پوسیده ارکان قدرت زدند. آنان با نوشتن نامهای به جاوید رحمان، گزارشگر ویژه سازمان ملل، درخواست کردند تا از زندانهای ایران بازدید کند و شاهد نقض حقوق بشر باشد.
سپیده قلیان، زندانی سیاسی دیگری است که سکوت نکرد و به بوشهر تبعید شد. سپیده در طول گذراندن محکومیت خود همواره فعال بود و در مورد وضعیت اسفبار زندگی زنان در زندان به افشاگری میپرداخت. او در آخرین فایل صوتی که برای بیبیسی فرستاد، به تلخی و با ایستادگی ویژه خودش گفت: «دست و پایم را غل و زنجیر کردند و به میدان انقلاب در میان مردم بردند و چرخاندند. مردم هاج و واج به من نگاه میکردند و میاندیشیدند که این قاتل زنجیرهای کیست؟ میخواستم داد بزنم: من نه امید اسدبیگی (متهم هفتتپه) هستم و نه کسی که دو بار به هواپیمای اوکراینی شلیک کرد! اما طوری میان چنگالهای مردانه و نگاههای حریصشان احاطه شده بودم که فریاد در گلویم خفه شد…»
برای حکومتی که هر روز گوشههایی از جنایاتش روشن میشود و از شهروندانش فاصله میگیرد و برخوردش در مقابل اعتراضات خیابانی خشنتر میشود، این رفتار قرون وسطایی با سپیده قلیان عجیب نیست، اما چنین رفتاری این پرسش را در ذهن مخاطبان ایجاد میکند که حکومت اسلامی چرا به این نوع خشونت در فضای عمومی نیاز دارد؟
اعدام چهار برادر و خواهر در دهه سیاه ۶۰؛ مریم چرا معترض است؟
مریم اکبریمنفرد در سال ۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ابوالقاسم صلواتی، به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهام او محاربه به دلیل عضویت در سازمان مجاهدین خلق بود. او بارها این اتهام را رد کرد. حسن جعفری، همسر او، اعلام کرده است که تنها ارتباط مریم با سازمان مجاهدین، چند تماس تلفنی با خواهر و برادرش در کمپ اشرف در عراق بوده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مریم پیشتر در نامهای به احمد شهید، از قول قاضی صلواتی نوشته بود که خطاب به او گفته است: «تو جورِ خواهر و برادرهایت را میکشی.» این حرف صلواتی بیمورد نبود؛ زیرا همین اعتراض مریم برای روشن شدن علت و محل دفن خواهر و برادرانش، دلیل کم نشدن حکم سنگینش بوده است.
پس از ثبت شکایت رسمی او در مورد وضعیت خواهر و برادرانش، درمانهای ضروری او در زندان قطع و تهدید شد اگر این موضوع را پیگیری کند، پرونده جدیدی علیه او تشکیل خواهد شد. با این حال او ساکت ننشست.
درشکواییه او ذکر شده است که عبدالرضا اکبریمنفرد، برادر کوچکش، در سال ۵۹ و در سن ۱۷ سالگی، به دلیل پخش نشریه مجاهد دستگیر شده و با وجود اتمام دوره محکومیت، آزاد نشده و در سال ۶۷ اعدام شده است. در مراسم شب هفت برادر دیگرش که در ۲۸ شهریور ۶۰ به اتهام هواداری از مجاهدین اعدام شد، ماموران امنیتی با حمله به مراسم، مادر مریم و خواهرش رقیه اکبریمنفرد را دستگیر کردند.
رقیه که مادر یک دختر خردسال بود، به هشت سال زندان محکوم و در سال ۶۷ در حالی که تنها یک سال به اتمام محکومیتش مانده بود، اعدام شد. به جز آنها، برادر اولش در سال ۶۰ و برادر دومش در سال ۶۳ اعدام شدند. گرجی بشیریپور، مادر مریم، بر اثر فشارهای روحی ناشی از این جنایات، در دهه چهارم زندگی بدرود حیات گفت.
مریم، مادر سه دختر است. سازمانهای حقوق بشری در بیانیه مشترک از مقامات قضایی خواستند که مریم اکبریمنفرد را با اتکا به ماده ۱۰ قانون جدید مجازات اسلامی فورا آزاد کنند. بر اساس این ماده، معترضی که مسلح نیست، محارب محسوب نمیشود. علت حبس مریم، تماس با خویشاوندانش در کمپ اشرف بوده است. اما با این که سال ۹۲ اتهام محاربه از پرونده او حذف شد، مریم آزاد نشد. او به گروه کاری ناپدیدشدگان قهری سازمان ملل هم شکایت کرد و از این نهاد خواست تا در این باره از مقامهای جمهوری اسلامی سوال کند.
حربه تبعید برای فشار بر زندانیان سیاسی زن
یکی از ابزارهای جمهوری اسلامی برای انزوا، انفعال و فشار، پرتاب زندانیان از مرکز به تبعید است. اصولا گردهمایی زندانیان با هم نوعی قدرت و دلگرمی برای آنان محسوب میشود و امکانات مرکز همواره برای زندانیان بهتر است.
به نظر میرسد تبعید زندانیان، سیاست تنبیهی سازمانیافتهای است که به طور سیستماتیک بر زنان اعمال میشود. مقامات، با جابهجاییهای مکرر زندانیان در دوران همهگیری، سیاستی فرسایشی بر روحیه آنان اعمال میکنند؛ آتنا دائمی، کنشگر مدنی در آستانه نوروز با پابند و دستبند، از اوین به زندان لاکان رشت تبعید شد و از حق تماس تلفنی محروم است. گلرخ ایرایی، فعال مدنی، از زندان قرچک ورامین به زندان آمل انتقال یافت. سه زندانی سیاسی سپیده فرهان، مژگان کشاورز و شقایق زمانیان، از اوین به زندان قرچک ورامین فرستاده شدند. یاسمن آریایی و مادرش منیره عربشاهی، زندانیان معترض به حجاب اجباری، به زندان کچویی کرج منتقل شدند. سمانه نوروز مرادی، زندانی سیاسی، به زندان رودسر انتقال یافت.
زینب جلالیان که قدیمیترین زندانی سیاسی زن فعلی جمهوری اسلامی است و در سال ۱۳۸۶ دستگیر شده، با وجود کرونا، به زندانهای مختلفی منتقل شده است؛ از قرچک ورامین تا دیزل آباد کرمانشاه و کرمان و اکنون هم به زندان یزد تبعید است.
صبا کرد افشاری و مادرش راحله احمدی هم به دلیل اعتراض به حجاب اجباری در زندان هستند. حوریه فرحزاده و شهلا جهانبین از امضاکنندگان نامه درخواست استعفای خامنهای، به دلیل اظهار پشیمانی نکردن همچنان در اوین هستند. اما تبعید، تنها تنبیه حکومت اسلامی نیست.
سپیده کاشانی و نیلوفر بیانی، از زندانیان محیط زیست، در نامههای خود از شکنجههای روحی مکرر سخن گفتهاند. نیلوفر بیانی در نامهای نوشته است که بازجویان، او را «به تقلید صدای حیوانات واداشتند... و عکسی از جسد سیدامامی نشانش دادند تا در صورت همکاری نکردن، عاقبت کار خود را بداند…»
به نظر میرسد بازجویان اسلامی عقدههای جنسی خود را بر سر زندانیان خالی میکنند. فاشگوییهای نیلوفر بیانی حکومت را کلافه کرده است. او در نامهای در سال ۱۳۹۷ به رئیس بند دو-الف بازداشتگاه سپاه، عنوان کرده است که یک تیم بزرگ، با بازجوییهای طولانی «کثیفترین توهینهای جنسی را با جزییات چندشآور تخیلی مطرح میکردند و از من میخواستند تصورات جنسی آنها را تکمیل کنم».
نرگس محمدی، فعال مدنی، پس از خروج از زندان هم دست از سر حکومت برنداشته و آوار صدای اعتراضش، آنهم بدون حجاب، بر پیکر فرسوده حکومت فرود آمده است و بالاخره ناهید تقوی که از مهرماه امسال به «انفرادی اوین» تبعید شده و تاکنون هیچ خبری از او به بیرون درز نکرده است.
با همه این تعرضات، صدای زندانیان زن به خاموشی نگراییده است و تا جمهوری اسلامی هست، این صدا بلندتر میشود. هانا آرنت متوجه شده بود که ارکان قانون، همانند خود جمهوری، بر روی خشونت، نژادپرستی و تسخیر، بنیان یافتهاند. پرسش کلیدی این است: چرا باید از قانونی دفاع کنید که بر مبنای محرومیت و حذف بنا شده است؟ در سطحی وسیعتر، چه اتفاقی میافتد وقتی طردشدگان، فرودستان، مهاجران، بی حقوقها و زندانیان، اندیشه را به عمل سیاسی تبدیل کنند؟