در سال ۱۹۶۱ که جان اف کندی، رئیس جمهور آمریکا شد مقابله با قوانین نژادپرستانه مناطق جنوبی، که در آن سیاهپوستان حتی حق رای هم نداشتند، از اولویتهای دولتش بود. برادرش، رابرت اف کندی، شد وزیر دادگستری و مبارزه با ارتجاعیون جنوب آغاز شد. کندیها اما خود از ثروتمندان ایالت شمال غربیِ ماساچوست بودند و با فضای ایالتهای جنوبی آمریکا، ناآشنا. از اولین اقدامات رابرت کندی این بود که حقوقدانی با اصلیت جنوبی پیدا کند و به جنوب اعزامش کند. این بود که رفت سراغ رمزی کلارک، جوان ۳۳ سالهای که متولد تگزاس بود و لهجه غلیظ تگزاسی داشت.
کلارک در هشت سال حضور خود در وزارت دادگستری آمریکا تحولات بسیاری ایجاد کرد و نهایتا از موثرترین وزرای دادگستری تاریخ آمریکا شد. از زمان پایان وزارتش اما بیش از پنجاه سال میگذرد و فعالیتهای او در نیم قرن آخر عمرش جنجالی بودند. مدافعینش میگویند او همیشه همان کاری را کرده که در دوران وزارت نیز مشغول آن بود: دفاع از حقوق همه و فراهم کردن فرصتِ برخورداری از حقوق بنیادین و وکالت حتی برای جنجالیترینِ شخصیتها از صدام حسین و معمر قذافی تا مامورین اردوگاههای دستهجمعی نازیهای آلمان.
در تاریخ ایران اما کلارک به خاطر سفرهای متعددش پیش و پس از انقلاب به کشورمان به یاد خواهد ماند. سفرهای او البته همه سالها پس از پایان حضورش در دولت بودند. در سال ۱۹۷۶ که به وکالت خصوصی بازگشته بود باید برای پروندهای به پاکستان میرفت و چون پرواز مستقیم نبود، توقفی کوتاه در ایران داشت. به گفته خودش: «مجبور بودم در ایران توقف کنم و و به همین سبب با شرایط ایران بیشتر آشنا شدم». در این سالها او با دانشجویان ایرانی مخالف شاه در آمریکا نیز رابطه و تماس داشت.
مهمترین سفرهای او به ایران در بحبوحه انقلاب بودند. در روز پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۵۷ بود که کلارک در آستانه انقلاب، به دعوت مهدی بازرگان به تهران رفت. ریچارد فالک، استاد دانشگاه پرینستون، و یک کنشگر آمریکایی دیگر نیز او را همراهی میکردند. کلارک و فالک به دیدار شاپور بختیار، نخستوزیر وقت، رفتند و از زندان اوین نیز دیدار کردند. بیشتر زندانیان سیاسی آزاد شده بودند اما گروه آمریکایی در این سفر با یکی از آخرین آنها که هنوز در بند بود ناهار خورد: مسعود رجوی، رهبر سازمان مجاهدین خلق. در این سفر آنها با آیتالله طالقانی در تهران و آیتالله شریعتمداری در قم نیز دیدار کردند. در راه بازگشت به توصیه همان بازرگان توقفی هم در پاریس داشتند تا با آیتالله خمینی دیدار کنند.
جنجالیترین حاصل این دیدار مقالهای بود که فالک در روزنامه «نیویورک تایمز» نوشت تا با دیدگاهی مثبت از خمینی سخن بگوید. این با وجود آن است که فالک بعدها به «بیبیسی فارسی» گفت که خمینی در همان دیدار به او گفته شهروندان بهایی جایی در ایران ندارند. فالک بعدها که از توحشی که جمهوری اسلامی از خودش نشان داد زده شده بود در سال ۱۹۸۴ مقالهای در همان روزنامه در تقبیح جمهوری اسلامی و «جنایات خمینی» نوشت.
رمزی کلارک در سالهای آخر عمر در گفتوگویی با خبرگزاری مشرق آن دیدار را به یاد آورد: «در اولین دیدارمان من زودتر از او سر قرار رسیدم. هوا سرد و مرطوب بود. سه چادری که در آن محل نصب کرده بودند به هم راه داشتند تا برای رفتن از یک چادر به چادر دیگر مجبور نباشیم در آن هوای سرد به فضای باز برویم. امام وارد چادر شد و بدون آنکه به ما نگاه کند با حالتی بسیار ناراحت از مقابل ما عبور کرد». به گفته کلارک علت این ناراحتی خمینی دیدن عکسهای زنان (طبیعتا بدون پوشش اسلامی) روی جلد مجلات محل بوده است. مدتی طول کشیده تا آیتالله آرام بگیرد و با مهمانان آمریکایی دیدار کند.
کلارک پس از این دیدار به رسانهها گفت که خمینی (که هنوز در نوفل لوشاتو بود و معلوم نبود کی به ایران باز میگردد) آینده ایران را در اختیار دارد. این گفته او که «خمینی از حمایت ۹۹ درصد مردم برخودار است» تیتر روزنامه «کیهان» شد. ژنرال رابرت هایزر که از طرف رئیس جمهور وقت، جیمی کارتر، به ایران رفته بود در خاطراتش به بهت دیدن این گفته وزیر دادگستری سابق آمریکا در تیتر روزنامههای ایران اشاره میکند.
نظرات اینچنینی به خمینی البته کم و بیش همخوان با ارزیابی آن زمان ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران، بودند. کلارک، که پس از خروج از دولت از مخالفین سرسخت جنگافروزی آمریکا در ویتنام بود، منتقد سالیوان به خاطر عملکردش به عنوان سفیر آمریکا در لائوس (از ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۹) بود و حتی حاضر نبود با او ملاقات کند. این فالک بود که او را راضی به ملاقات به رفتن به سفارت آمریکا در تهران و دیدار با سالیوان کرد.
مدت کوتاهی پس از این سفر، خمینی به ایران بازگشت و جمهوری اسلامی سر کار آمد. آبانماه ۵۸ شاهد اشغال سفارت و آغاز بحران گروگانگیری بودیم. این بحران بار دیگر پای رمزی کلارک را به ایران باز کرد. او بلافاصله پس از گروگانگیری به درخواست کارتر قصد سفر به ایران و دیدار با آیتالله خمینی در این موضوع را داشت اما در ترکیه بود که به او پیغام دادند آیتالله حاضر به دیدار نخواهد شد.
در خرداد ۱۳۵۹ کلارک به بهانه شرکت در کنفرانسی با موضوع «مداخلات آمریکا در ایران» به ابتکار ابوالحسن بنیصدر، رئیس جمهور وقت، به تهران آمد و کوشید از این فرصت برای مذاکره در مورد آزادی گروگانها استفاده کند. این سفر خلاف مقررات وقت آمریکا در مورد ممنوعیت سفر به ایران بود و مورد انتقاد قرار گرفت. حضور یک وزیر عالیرتبه سابق آمریکایی و ۹ شهروند آمریکایی دیگر در تهران و انتقاد تند و تیز کلارک از آمریکا به خاطر کودتای ۲۸ مرداد و حمایت از شاه به نظر بیشتر پیروزی تبلیغاتی برای جمهوری اسلامی نوپا بود تا کمک به گروگانها.
از وکالت تا وزارت
کلارک اما سالها پیش از آنکه به ایران بیاید به عنوان مدافع حکومت قانون و حقوق محرومان شناخته میشد. وقتی که دستیار رابرت کندی در وزارت دادگستری بود، آقای وزیر به شوخی به او میگفت «واعظ»، چرا که مدام در مورد یکی از اقدامات رایج دولت کندی موعظه میکرد: گوش دادن به مکالمه چهرههای مافیا برای مقابله حقوقی با آنها که کلارک میگفت امری مخالف قانون و ناقض حریم خصوصی است (در تئوریهای توطئه بعدها خیلیها مدعی شدند همان چهرههای مافیایی کندیِ رئیس جمهور را ترور کردهاند).
رمزی از خانوادهای حقوقی میآمد. او متولد سال ۱۹۲۷ در شهر دالاس در ایالت تگزاس بود. پدرش، تام کلارک، از قضات مطرح آمریکایی بود که خودش در دولت هری ترومن طعم وزارت دادگستری را چشیده بود. پدربزرگ مادریاش قاضی دیوان عالی تگزاس و رئیس بانک ذخایر فدرال در این ایالت بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
رمزی در لس آنجلس بزرگ شد و به گفته خودش در کلاس پنجم یا ششم بود که مخالف مجازات اعدام شد و تا آخر عمر بر سر همین موضع ماند. در جنگ جهانی دوم وارد سپاه «مارین» نیروی دریایی شد. در سالهای بعد از جنگ از دانشگاه تگزاس در آستین، لیسانس گرفت و بعد عازم شمال شد تا از دانشگاه شیکاگو، مدرک حقوق و فوق لیسانس تاریخِ آمریکا بگیرد. در سالهای لیسانس با دختری به نام جورجیا ولچ آشنا شده بود که در تگزاس با او همکلاسی بود و بعدها از همان دانشگاه شیکاگو، فوق لیسانس علوم سیاسی گرفت. رمزی و جورجیا در سال ۱۹۴۹ ازدواج کردند. حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر به نامهای روندا کاتلین کلارک و توماس کمپبل کلارک بود.
روندا از آغاز تولد، ناشنوا بود و از معلولیتهای گستردهای رنج میبرد. پدرش میگفت این دختر نقش مهمی در شکل دادن به زندگی و دیدگاههایش داشته. در سال ۱۹۹۶ در گفتوگویی روندا را «معلمی بزرگ» نامید و گفت: «به ما اهمیت صبر و کشف و عشق را نشان داده است».
روندا به همراه خواهر کلارک، میمی گرونلوند و سه نوه او بازماندگان خانواده هستند. همسرش در سال ۲۰۱۰ و پسرش در سال ۲۰۱۴ جان سپردند. مادر آقای کلارک، ماری، صد سال زندگی کرد و در سال ۲۰۰۲ جان سپرد.
رمزی پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۵۱ به دالاس بازگشت و در شرکتی حقوقی با شماری از اعضای خانواده بزرگش که پر از قوم و خویشهای وکیل و حقوقدان بود مشغول کار شد. در دهه ۱۹۵۰ به چهرهای پرفروغ در میان وکلای تگزاس بدل شد و اولین انجمن دالاس برای یاری حقوقی به افراد کمدرآمد را افتتاح کرد. لیندون بی. جانسون، سیاستمدار مطرح ایالت تگزاس، در این سالها از دوستان خانواده کلارک بود و رابطهای پدرانه با رمزی برقرار کرد. کندی که رئیس جمهور شد، جانسون، معاونش بود و هم او بود که پیشنهاد داد رمزی به وزارت دادگستری بیاید.
در پی ترور کندی و رئیس جمهور شدن جانسون، کلارک به حضور در وزارت دادگستری ادامه داد. در سال ۱۹۶۵ به معاونت وزیر یعنی دومین مقام عالی وزارتخانه رسید. در سال ۱۹۶۵ که راهپیمایی تاریخی سلما تا مونتگومری در ایالت آلاباما برای مبارزه بر سر حقوق مدنی صورت گرفت، کلارک عالیترین مقام دولت فدرال بود که در صحنه حضور داشت تا شاهد حرکت قهرمانانه مارتین لوتر کینگ و جان لوئیس باشد. او از نویسندگان اصلی دو لایحه مهم «حقوق انتخاباتی» و «حقوق مدنی» بود که در ۱۹۶۵ و ۱۹۶۸ تصویب شدند تا تاریخ آمریکا را عوض کنند.
در اکتبر ۱۹۶۶ که وزیر دادگستری، نیکولاس کاتزنباخ، استعفا داد، کلارک شد وزیر موقت دادگستری و در ماه مارس سال آینده وزارتش، دائمی شد و تا پایان دولت جانسون در ژانویه ۱۹۶۹ سر کار بود. از همان روزهای اول وزیر شدن او نشان داد که برای تغییر آمده. به جای لیموزینهای معمول وزرا با ماشینِ اولدزمبیل خودش سفر میکرد. مهمتر آنکه از همان ابتدای کار نشان داد آمده تا حقوق مدنی را تثبیت کند. هنوز یک هفته از وزارتش نگذشته بود که اولین دعوی حقوقی را انجام داد تا مدارس یک کانتی در ایالت آلاباما (کانتی دیل) را مجبور کند به جدایی اجباری شهروندان سفیدپوست و سیاهپوست پایان دهند.
وزیر شدن کلارک یک نتیجه غیرمستقیم هم داشت. پدرش، تام کلارک، که حالا به عالیترین مقام قضاوت در آمریکا رسیده بود و قاضیِ دیوان عالی بود مجبور به استعفا شد تا شبههای در مورد حضور پدر و پسر در دو قوه پیش نیاید. نتیجه آنکه جانسون، تورگود مارشال را به قضاوت دیوان عالی منصوب کرد تا او اولین آمریکاییِ آفریقاییتباری باشد که به این مقام میرسد.
کلارک در تمام دو سال و نیم وزارتش به همین رویه ادامه داد و برای اولین بار علیه مدارس نه فقط در جنوب که در شمال کشور نیز دعوی کرد تا حقوق رای سیاهپوستان تثبیت شود و به جدایی نژادی در مدارس خاتمه داده شود. او در ضمن هرگونه مجازات اعدام توسط دولت فدرال را متوقف کرد؛ جلوی ساختن زندانها را گرفت و به آن موضوعی که در دولت کندی به آن معترض بود (شنود شهروندان) خاتمه داد.
فعالیتهای کلارک به قدری جنجالی بود که در انتخابات سال ۱۹۶۸، نامزد جمهوریخواهان، ریچارد نیکسون، شخصا بارها به او حمله کرد و وعده داد که اگر انتخاب شود اخراجش میکند. جانسون از آنچه رادیکالیسمِ کلارک میدانست ناراضی بود و حتی مدعی بود او از جمله دلایل شکست دموکراتها در مقابل نیکسون بوده. بعد از انتخابات، جانسون قهر خود با کلارک را آغاز کرد و او را به ناهار آخر کابینه خود دعوت نکرد.
کلارک که در نیمدهه آخر عمرش بارها به سیاست خارجه آمریکا حمله کرده با این واقعیت روبهرو است که در اوج جنگ ویتنام عضوی از کابینه جانسون بوده. او بعدها مدعی شد که جانسون همیشه از مخالفتش با جنگ خبر داشته و به همین خاطر او را از شورای امنیت ملی اخراج کرده. این ادعای او اما به چالش کشیده است. دین راسک، وزیر خارجه کندی و جانسون، در کتاب خاطراتش مینویسد که هرگز یادش نمیآید کلارک در جلسات کابینه انتقادی از جنگ ویتنام کرده باشد. رابرت دالک، تاریخدان، در سال ۱۹۹۸ در زندگینامه خود راجع به جانسون گفت کلارک در سال ۱۹۶۷ به رئیس جمهور در مورد نفوذ کمونیستها در میان معترضین ضدجنگ هشدار داده است.
در سال ۱۹۶۸ که جانسون فعالیت انتخاباتی میکرد (پیش از آنکه کنار برود) کلارک در گردهماییای در ایالت ویسکانسین به دانشجویان ضد جنگ حمله کرد و گفت بهتر است انتقادهایشان را به هانوی (پایتخت کمونیستهای ویتنام) ببرند. طرفه آن جا که چهار سال بعد این کلارک بود که به هانوی رفت و آن جا با مقامات کمونیستی ویتنام شمالی دیدار کرد و از آمریکا و جنگافروزیاش انتقاد کرد.
از جمله اعمال او به عنوان وزیر دادگستری، دعوی حقوقی علیه معترضین ضدجنگ بود. جنجالیترین این موارد در سال ۱۹۶۸ بود که گروه موسوم به «پنج نفر بوستون» به علت انتشار بیانیهای به نام «فراخوان به مقاومت در برابر قدرت نامشروع» دادگاهی شدند. آنها سازمانی به نام «مقاومت» را بنیان گذاشتند که هنوز هم در بوستون فعال است. کلارک این پنج کنشگر را دادگاهی کرد و موفق شد چهار نفرشان را به محکومیت بکشاند. اما دادگاه تجدیدنظر محکومیت دو نفر را لغو کرد و رای به برگزاری مجدد محاکمه برای دو نفر دیگر داد که در نهایت آزاد شدند.
برخی میگویند کلارک از این ماجرا و نقش خود به قدری پشیمان بود که پس از پایان وزارت به افراط کشیده شد و میخواست از هر کس که مقابل دولت و قدرت میایستد دفاع کند. اما پیش از آنکه نوبت وکالت امثال صدام و قذافی برسد، کلارک در سال ۱۹۷۲ وکیل گروه موسوم به «هفت نفر هریسبورگ» در ایالت پنسیلوانیا بود؛ هفت کنشگر ضد جنگ که متهم بودند که میخواستهاند هنری کیسنجر، مشاور امنیت ملی وقت، را بربایند. از این میان شش نفر کشیش و راهبه کلیسای کاتولیک بودند و یک نفر، روشنفکر معروف پاکستانی، اقبال احمد. دفاع کلارک در این جلسه دادگاه مشهور بود چرا که فقط سه جمله گفت: «عالیجناب، متهمین همیشه به دنبال صلح خواهند بود. آنها همچنان بر بیگناهی خود پا میفشارند. وکیل مدافع حرف دیگری ندارد».
استراتژی او مبتنی بر این بود که مذهبی بودن متهمین باعث میشود هیات منصفه نگاه خوبی به آنها داشته باشد و بهتر است اصلا هیچ حرفی نزنند. این استراتژی جواب داد. هیات منصفه پس از ۵۹ ساعت جلسه نتوانست به نتیجه برسد و هفت نفر هریسبورگ آزاد شدند. کل پرونده بعدها در دادگاه تجدیدنظر کنار زده شد.
تلاش برای بازگشت به سیاست
رمزی کلارک برای بازگشت به سیاست هم تلاش کرد. در سال ۱۹۷۴ نامزد دموکراتها برای مجلس سنا در ایالت نیویورک شد اما با کسب تنها ۳۸ درصد آرا در مقابل جاکوب جویتزِ جمهوریخواه شکست خورد. کلارک از مواضعش کوتاه نیامده بود: حتی در سخنرانی برای شکارچیها هم از لزوم ممنوعیت حمل اسلحه میگفت. حتی در صحبت برای کارگران صنعت دفاع هم میگفت زرادخانههای تسلیحاتی باید تعطیل شوند. این نظریات بین رایدهندگان خریداری نداشت. در سال ۱۹۷۶ دوباره نامزد سنا شد اما اینبار در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات شکست خورد و سوم شد.
این بود که باقی عمرش را صرف کنشگری و انتقاد از سیاست خارجه دولت آمریکا کرد. حتی در زمان جنگ خلیج فارس ۱۹۹۰ که ائتلاف وسیع بینالمللی برای بیرون کردن صدام حسین از کویت گرد هم آمد، کلارک منتقد بود. همین باعث شد که مجله «نیوزویک» به او بگوید «جین فاندای جنگ خلیج فارس»؛ مقایسهای با بازیگر مشهور آمریکایی که با جنگ ویتنام مخالفت کرده بود.
در این سالها او وکالت انواع و اقسام موکلین را قبول میکرد: برخی از محرومترین و تحت ستمترینهای جامعه مثل بومیان ایالت آلاسکا، جوانانی که به خاطر خودداری از رفتن به جنگ، دادگاهی شده بودند یا زندانیان غالباه سیاهپوست زندان آتیکا در ایالت نیویورک که در سال ۱۹۷۱ دست به شورشی تاریخی زدند. او اما در ضمن وکیل مدافع چهرههایی مذموم بود: لیندون لاروش، نظریهپرداز معروف توطئه که همیشه نامزد ریاستجمهوری میشد؛ اسلوبودان میلوشویچ، رئیس جمهور یوگسلاوی که متهم به جنایات جنگی گسترده بود؛ کشیشی روآندایی که متهم به دست داشتن در قتلعام بود؛ کارل لیناس، شهروند استونی که فرمانده یکی از اردوگاههای مرگِ نازیها در این کشور بود؛ جاکوب ریمر، از عوامل یکی از اردوگاههای مرگ نازیها در لهستان؛ چارلز تیلور، دیکتاتور لیبریا؛ و شیخ عمر عبدالرحمان، معروف به «شیخ کور»، رهبر «جماعت اسلامیِ» مصر که مسئول جنایاتی همچون کشتار الاقصرِ مصر در سال ۱۹۹۷ و حملات تروریستی در آمریکا بود.
همین باعث شد جان بی. جودیس در سال ۱۹۹۱ در مجله «نیو ریپابلیک» از این بنویسد که کلارک «تبدیل به مشاور حقوقیِ کلکسیونِ حقیری از متهمین به تروریسم و نئونازیها یا نازیهای سابق» شده است. جودیس، کلارک را متهم کرد که از برخی از این چهرهها دفاع میکند و کاری بسیار فراتر از وکالت صرف انجام میدهد. او اما هرگز از نظرات سیاسیاش پا پس نکشید: در سال ۲۰۱۱، مخالف حمله ناتو به قذافی بود (که با تایید شورای امنیت سازمان ملل انجام میشد.) در گفتوگوهایش اصرار داشت که جمهوری اسلامی قصد ساختن بمب هستهای ندارد و مخالف تحریمها بود. با حملات پهپادهای آمریکایی نیز مخالفت میکرد. رسانههای نزدیک به حکومتهای استبدادی معمولا از این گفتهها برای مقاصد تبلیغاتی خود استفاده میکردند. هدف خود او اما حتی در گفتوگو با این رسانهها هم تبلیغ صلحدوستی بود. در سال ۲۰۱۳ به خبرگزاری تسنیم گفت: «به نظر من خیلی مهم است که ایران و آمریکا با هم دوست باشند، این موضوع هم برای صلح در روی زمین و هم برای پایان دادن به جنگهایی که زندگی انسانها را تهدید میکنند، ضرورت دارد».
در سال ۲۰۰۸ مجمع عمومی، جایزه حقوق بشر سازمان ملل را که هر پنج سال یکبار به چند نفر محدود ارائه میشود به او و چند نفر دیگر از جمله بینظیر بوتو، نخستوزیر مقتول پاکستان، و سازمان «دیدهبان حقوق بشر» اهدا کرد. نلسون ماندلا و مارتین لوتر کینگ از دیگر چهرههایی هستند که این جایزه را دریافت کردهاند.
سال گذشته شاهد نمایش فیلم «محاکمه هفت نفر شیکاگو» از شبکه نتفلیکس بودیم که در آن، مایکل کیتون نقش کلارک را بازی میکند. در این فیلم کلارکی را میبینیم که در دادگاه به نفع هفت کنشگرِ ضدجنگی شهادت میدهد که در زمان وزارت خودش، در اوت ۱۹۶۸، در جریان برگزاری کنوانسیون حزب دموکرات در شیکاگو دستگیر شدهاند. این فیلم نامزد شش جایزه اسکار شده و از موفقترین فیلمهای سال بوده است.
وزیر سابق اما شاید بخواهد بیش از هر چیز با گفتههایی به یاد بماند که نشاندهنده باورهایش بودند: «اگر اصرار نکنیم که دولت از قانون تبعیت کند، چه حقی داریم که از بقیه چنین چیزی را بخواهیم؟» یا اینکه «ما از آزادیهای مدنی حرف میزنیم. خودمان بزرگترین جمعیت سرانه زندان در جهان را داریم».
بهترین آنها شاید زمانی بود که گفت: «برخورد هر جامعه با مجرمینش از بهترین معیارهای موجود برای این است که ببینیم آن جامعه چقدر به فکر افراد خود و بهروزی خود است».