از میدان ونک تهران که کمی بالاتر میروی در حوالی «بیمارستان هاشمینژاد» روی دیوار شمارهها و اسامی اعضاء بدنی که برای فروش گذاشته شده، نمایان میشوند.
این جا جان و زندگی آدمها به معنای واقعی کلمه به حراج گذاشته شده و فقر شکلی غریب و گاه باورنکردنی دارد. گروهی هستند که برای کمی پول و از سر نیاز و شاید هم کسبوکاری کثیف، جان خود و دیگران را معامله میکنند و گروه دیگری هم خریدار این جان و اعضاء بدن دیگران هستند.
کبد، کلیه، قرنیه و حتی قلب!
به همان میزان که دولت، رسانهها و بخشی از نهادهای مدنی تلاش میکنند تا بحث اهدای عضو تبدیل به فرهنگ شود، مشکلات معیشتی سبب شده است بازار فروشندگان اعضاء بدن نیز در ایران داغ باشد.
بازاری که مثل هر بازارسیاهی دلالها و مافیای خودش را دارد و در پشت پرده آن پولهای نقد ردوبدلشده و چانهزنیها هم برقرار است.
کمی بالاتر از بیمارستان هاشمینژاد فردی که کنار خیابان ایستاده در گوش عابران میگوید: «کبد، کلیه حتی O منفی» لحظهای فکر میکنی انگار تنقلات میفروشند.
بعضی فروشندگان اعضاء بدن اما تلاش میکنند از طریق نصب آگهی یا دیوارنویسی دلالان را دور بزنند. یکی از کسبههای این خیابان اما میگوید: «آگهیها هم مال همین دلالهاست.»
از سوی دیگر کسانی که عزیزانی محتاج دریافت عضو دارند، نیز با نصب آگهی به دنبال فروشنده میگردند؛ فروشند منصف و نیازمند.
به گفته آنهایی که تجربه حضور در حوالی بیمارستان هاشمینژاد را دارند، این بازار قوانین خاص خود را دارد که همین قوانین در قیمت عضو به فروش گذاشته تعیینکننده است.
سیگاری نبودن، ورزشکار بودن، سن فروشنده، نداشتن بیماریهای زمینهای و از همه مهمتر گروه خونی فروشنده که شاخصهای اثرگذار بر قیمت عضو فروشی در بازار اعضای بدن هستند.
یکی از کسانی که سال گذشته از طریق همین دیوارنویسیها توانست برای برادرش کلیه به دست بیاورد میگوید: «خدا را شکر گروه خونی برادر A مثبت بود و توانستیم با مبلغی حدود ۱۰۰ میلیون تومان کلیه را خریداری کنیم. اگر گروه خونی O منفی بود هم پیداکردن سخت میشد هم قیمت به حدود ۲۵۰ میلیون تومان میرسید.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
وقتی با برخی از شمارههای ثبتشده در آگهیها تماس میگیریم انگار وارد دنیایی مخوف شدهایم. انواع رنجها را میتوان در چند دقیقه گفتوگو درک کرد.
یکی از کسانی که با گروه خونی O مثبت آگهی فروش بخشی از کبدش را داده است، میگوید: «هیچکس راضی نیست بدنش را بفروشد. اما من فقط دو ماه برای تهیه جهیزیه خواهر کوچکم فرصت دارم.»
او مبلغ پیشنهادیاش را ۱۵۰ میلیون تومان اعلام میکند و میگوید: «از فروش کلیه میترسم به من گفتهاند کبد بازسازی میشود ولی اگر نتوانم تا یک ماه دیگر مشتری پیدا کنم، بهناچار به فروش کلیهام فکر کنم.»
او دلیل نصب آگهی را تن ندادن به خواسته دلالها عنوان میکند و میگوید: «روز اولی که آگهی را نصب کردم فردی زنگ زد و گفت میتواند با دویست میلیون مشتری برایم پیدا کند به شرطی که صد میلیون آن را خودش بردارد. چند بار هم تا الان آگهیام را پاره کردهاند.»
یکی دیگر از آگهیها متعلق به جوانی سیساله است که مدعی است کلیهای با گروه خونی O منفی دارد. او که قیمتی بسیار بالاتر از حد عرف دارد، میگوید: «من ورزش حرفهای میکنم، اما دچار مشکل حاد مالی شدم که ناچارم از خیر ادامه ورزش بگذرم و با پول کلیهام خودم را از زندان رفتن بهخاطر ورشکستگی نجات دهم.»
از او در مورد کسبوکارش که میپرسیم، میگوید: «تمام سرمایهام طی این دو سال از بین رفت. حالا من ماندم و بازپرداخت نزولی که برای پرداخت چکهایم گرفتم.»
به گفته برخی از دلالهای حوالی بیمارستان قصههای مردم برای بالابردن قیمت است و نباید آنها را باور کرد. یکی از همین دلالها میگوید: «همه فروشندگان ادعا میکنند بدنی سالم دارند، ولی وقتی پای آزمایش وسط میآید از هر ۱۰ نفر هفت نفر یا معتادند یا کارتنخواب.»
یکی دیگر از دلالان هم معتقد است تا زمانی که نیاز به خرید هست فروشنده هم پیدا میشود. او نیاز به کبد و کلیه را در ایران بالا میداند و میگوید: «عجیب است که با وجود کمبودن گروه خونی O منفی چرا آنقدر بیمار محتاج پیوند در این گروه خونی زیاد است.»
او همچنین از بههمخوردن بسیاری از معاملات در دقیقه نود میگوید و معتقد است: «اول کار خیلیها فکر میکنند فروختن اعضاء بدنشان ساده است و پول خوبی نصیبشان میشود، ولی وقتی پایکار میآیند خیلیها از ترس اینکه بعدا دچار مشکل شوند از خیر فروش میگذرند.»
بازار خریدوفروش اعضاء بدن از نظر قانونی تخلف است، اما به گفته بسیاری از آگهیدهندگان بخش عمدهای از دلالها وابسته به برخی از پزشکان یا کادر اداری بیمارستانها هستند. آنها این امر را فقط به دلیل منفعت مالی نمیدانند و میگویند: «چون اهدای عضو با وجود تبلیغات در ایران جوابگوی بیماران نیازمند پیوند نیست، خیلی از پزشکان به خاطر اصرار خانوادهها برای نجات بیمارانشان آنها را به دلالان بازارسیاه خریدوفروش اعضاء راهنمایی میکنند.»
یکی دیگر از سیاهیهای زیرپوستی این بازار وصل شدن آن به بازار کثیف قاچاق انسان، بهخصوص کودکان است. بنا بر آمار منتشرشده هرساله تعداد زیادی کودک بدون ثبت رسمی متولد میشوند که تا سن خاصی در بازارسیاه کار خیابانی فعالیت میکنند و پس از رسیدن به سنی خاص توسط قاچاقچیان اعضاء بدن خریدوفروش و سربهنیست میشوند.
موردی که توسط یکی از کسانی که آگهی درخواست خرید کبد داده بود آشکار میشود: «این آگهیدهنده که برای دختر نوجوانش نیاز به خرید کبد داشت، میگوید حاضرم مبلغی بیشتر پرداخت کنم ولی از دلالها کبد نگیرم. چرا که دوبار موارد معرفی شده از نوجوانانی بودند که انگار شناسنامه و خانوادهاش ساختگی بودند.»
این فرد میگوید: «آنقدر موارد مشکوک بود که دلال مربوطه تاکید داشت باید عمل پیوند در بیمارستانی که آنها معرفی میکنند و توسط پزشک معتمدشان انجام شود.»
آیا امیدی به جمعشدن بازارسیاه خریدوفروش اعضاء بدن هست؟
بعضی اهداء عضو از سر نیاز مالی را غیراخلاقی نمیدانند، بعضی هم آن را فرصت کلاهبرداران و نمایی زشت از فقر در ایران میدانند که معامله علنی بر سر جان و سلامت انسانها با پول است.
یکی از پزشکان بیمارستان محبعلی در اینباره میگوید: «باید روی فرهنگ اهداء عضو کار کرد. کشور ما دچار بحران در مساله پیوند است و متاسفانه نمیتوان از خانوادهها توقع داشت جاندادن عزیزانشان را در صف رسیدن نوبت پیوند ببینند. آنها چارهای جز مراجعه به بازارسیاه خریدوفروش اعضاء بدن ندارند. اما میشود با جمعکردن دلالان کمک کرد تا دستکم از ورود کودکان بزرگ شده در بازار قاچاق انسان به بازار خریدوفروش اعضاء بدن جلوگیری شود.»
اما دلالان اعضاء بدن، فروشندگان و خریداران همه بر این موضوع اتفاقنظر دارند که ناچاری و فقر عامل خرید و فروش اعضاء بدن در بازارسیاه است و تا اینها وجود دارند این بازار هم وجود خواهد داشت.