دستگیری محمد رسول‌اُف: آغاز موج جدید سرکوب‌های زنجیره‌ای

خشونت سیاسی هرگز نتوانست هنرمندان ایرانی را از مبارزه باز دارد

ANNE-CHRISTINE POUJOULAT / AFP

در بیست و نهم تیرماه سال جاری، دادگاه انقلاب محمد رسول‌اف، فیلم‌ساز ایرانی را به اتهام «فعالیت علیه نظام و امنیت ملی» به «یک سال حبس، دو سال ممنوعیت خروج و محرومیت از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی» محکوم کرد. رسول‌اف در یک مصاحبه با بی بی سی گفته دادگاه بخاطر سه فیلم آخرش، «به امید دیدار»، «دست نوشته‌‎ها نمی‌سوزند» و «لرد» او را به «سیاه نمایی»، «ارائه تصویری تلخ» از ایران و همچنین «فعالیت تبلیغی علیه نظام» متهم کرده است. ظاهرا شاکیان پرونده آقای رسول‌اُف سپاه پاسداران و قرارگاه ثارالله هستند.

بسیاری از سینماگران و هنرمندان در ایران و خارج از مرزهای ایران، جشنواره سینمایی کن و کانون کارگردانان سینمای ایران در واکنش‌های مختلف به حکم محمد رسول‌اُف اعتراض کردند و در پی اين اعتراضات، عده‌ای از هنرمندان سرشناس ایرانی نیز روز دوشنبه ۱۴ مرداد ماه او و وکیلش آقای ناصر زرافشان را تا دادگاه انقلاب تهران همراهی کردند. معترضین به حکم رسول‌اف بر این باورند که «جای محمد رسول‌اف زندان نیست».

بکتاش آبتین، شاعر، فیلمساز و از اعضای کانون نویسندگان ایران در واکنش به حکم زندانی شدن رسول‌اف در صفحه اینستاگرام خود نوشته است: «محمد را مثل کف دستم می‌شناسم. هنرمندی درستکار و پرتلاش که لای چرخ دنده‌های بی تفاوتی و بی تعهدی گرده‌هایش خرد نشده. او تظاهراتی یکنفره است. در سینمای ولنگار ایران #محمد_رسول_اف جز معدود نفراتی ست که بر عقیده‌اش استوار مانده. فیلم‌های او به استنباط من سعی می‌کند پرسش‌هایی کلیدی را مطرح کنند و از مهم‌ترین آن پرسش‌ها این است که چرا انسان معاصر، که آفریننده‌ی زیباترین جلوه‌های حیات است، این چنین خوار و کوفته و واژگون‌بخت در چنگ نیروهایی اسیر است که گرچه ساخته‌ی دست خود اوست اما از انسان فقط فرمانبرداری و تمکین می‌خواهد. او در فیلم‌هایش منتقد قدرت لاابالی گری ست. او و فیلم‌هایش یکسره سئوال می‌پرسند. پرسش‌هایی که پاسخ آن البته داغ و درفش و زندان است».


آزار، شکنجه، زندانی کردن تنها برای سرکوب صدا و فعالیت‌های فیلمسازان ایرانی نیست. در طول عمر چهل ساله جمهوری اسلامی، نویسندگان، شاعران و کنشگران اجتماعی ایران همواره قربانی این نوع اتهامات جعلی و ساختگی و مجازات و شکنجه‌های ظالمانه برای کارهای نکرده و راه‌های نرفته بوده‌اند. کانون نویسندگان ایران، کانونی که پنجاه سال تاریخ و قدمت مبارزه برای آزادی بیان و مقاومت علیه ظلم و ستم سیاسی دارد در سال ۱۳۴۷ طی جلساتی در منزل سیمین دانشور و همسرش جلال آل احمد پایه گذاری گردید که در این جلسات نویسندگان سرشناس آن دوران نیز حضور یافتند. این کانون از ابتدای تاسیس برای مقابله و اعتراض به سرکوب فرهنگی و سانسور بوجود آمد و حتی پس از انقلاب ۵۷ و شکل‌گیری جمهوری اسلامی کانون نویسندگان که «غیرقانونی» خوانده شد، با فعالیت‌های متعدد و صدور بیانیه‌های اعتراضی وجود خود را به حاکمان فعلی ایران اعلام می‌کند.

اعضای کانون نویسندگان ایران بهای بسیار سنگینی را برای زنده نگه داشتن کانون پرداخت کردند، بهایی به سنگینی ریخته شدن خون دو تن از فعالان درجه یک کانون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده توسط عوامل جمهوری اسلامی.

 محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، پروانه اسکندری و داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) از جمله قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای هستند که در عرض دو ماه به یکی از فجایع تاریخ جمهوری مبدل شد. اما قتل این چهار قربانی بیانگر واقعیتی مهم است. اینکه جمهوری اسلامی به دنبال خاموش کردن صداهای معترض است، حالا از هر نوعی که می خواهد باشد. برای حکومت‌های تمامیت خواه و مستبد صدای هنرمندان و فعالان سیاسی و اجتماعی چنان ناخوشایند و هولناک است که خواهان نابودی همه‌ی آنهاست. آنها بایستی زنجیره وار از بین رفته و خاموش شوند.  

«رضا خندان مهابادی»، «کیوان باژن» و «بکتاش آبتین» سه عضو کانون نویسندگان هستند که اخیرا به «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» و تحمل سال‌ها زندان محکوم شده‌اند. تاریخ سرکوب، تحقیر و قتل اعضای کانون نویسندگان ایران گویای این واقعیت است که رهبران اقتدارگرای جمهوری اسلامی، هنر را ملزم به رعایت معیارهای دقیق سبک و محتوا می‌دانند تا اطمینان حاصل کنند که ادبیات و هنر ایران منحصرا در خدمت اهداف حکومتی است. حتی اگر سرکوب به قیمت حذف فیزیکی هنرمندانی باشد که با خلق واقعیت / واقعیت‌ها، افق‌های نو ترسیم می‌کنند.

اتهامات اخیر علیه هنرمندان و انواع فشارهای مختلف بر پیکر هنر ایران این سوال را به وجود می‌آورد که آیا جامعه‌ی هنری ایران شاهد موج جدیدی از تهدید و سرکوب سیاسی است؟

اتهام و سرکوب از خصوصیات ذاتی یک حکومت ستمگر است و جامعه هنری ایران دهه‌هاست که در مقابل این امواج قد علم کرده است. مقاومت هنری و پیوستن بی‌شمار نسل جوان به هنر موجب هراس حاکمان ایران شده است.  جوانان ایرانی هنر را بعنوان ابزاری برای اعتراض و مقاومت علیه ظلم و ستم بکار گرفته‌اند. هنر ایران ایده‌های قدرتمندی برای توده‌های معترض به ارمغان آورده است. سینمای رسول‌اف و آبتین و شعر او صدای مردم ایران است و توانایی بوجود آوردن جنبش‌های مردمی و فرهنگی را داراست، همانطور که اشعار بهبهانی، مختاری، فرخزاد و شاملو داشت.

بنابراین این امواج جدید سرکوب و اعمال خشونت سیاسی بر سینماگران، نویسندگان و فعالان مدنی را می‌توان سرکوب زنجیره‌ای نامید. سرکوبی که ناشی از ترس حکومت از اقتدار هنرمندان ایرانی و تاثیر آنها بر جامعه‌ی کنونی است.

خشونت سیاسی هرگز نتوانست هنرمندان ایرانی را از مبارزه باز دارد. همان‌طور که جعفر پناهی در بخشی از متن اعتراض خود به حکم زندان محمد رسول‌اف در رسانه‌های اجتماعی نوشت: «با زندانی کردن محمد رسول‌اف و سنگ اندازی در مسیر فیلم سازی‌اش، حکومت نمی‌تواند ذهن او را به زنجیر بکشد. او فیلم‌سازی است که با داستان‌های تازه از زندان بازخواهد گشت. این زمستان هر چند استخوان سوز؛ اما خواهد گذشت. تاریخ؛ داستان رسوایی شما را خواهد نوشت». گفته‌های آقای پناهی کاملا آگاهانه و صحیح است چرا که حاکمان می‌دانند که هنرمندان نقش به سزایی در به چالش کشیدن استبداد بازی می‌کنند. آنها بر این واقعیت آگاهند که داستان‌ها، اشعار و فیلم‌های اعتراض به مردم می‌آموزند که زندگی غیر از زندگی ما، دارای ارزش است. آنها می‌دانند که هنرمندان مستقل به حاشیه رانده شده می‌توانند از هنر خود برای به چالش کشیدن ساختار قدرت استفاده کنند و برای چنین انسان‌هایی عقب‌نشینی و ناامیدی بی معناست. هنر و تاثیر افکار هنرمند حتی پس از انقضای فیزیکی او در جهان پراکنده خواهد شد و بر نظم و شکل‌گیری جهان آینده بی تاثیر نخواهد بود. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه