تظاهرات و راهپیمایی هواداران مارشال عبدالرشید دوستم علیه دولت مرکزی افغانستان، امنیت ولایت راهبردی فاریاب را به خطر انداخته و زمینه گسترش حضور طالبان را فراهم کرده است. بیش از یک هفته است که هزاران نفر به خیابانهای فاریاب ریختهاند، ادارات دولتی را فلج کردهاند، زندگی مردم را مختل کرده و خواهان تغییر والی جدید هستند. دولت در میانه شکنندگی اوضاع هیچ واکنشی نشان نداده و بر حفظ والی جدید مصرّ است. اما چرا دادخواهیها در افغانستان همواره بیپاسخ و بیشتر بینتیجه میماند؟
در نظامهای دموکراتیک، مردم از طریق انتخاب نمایندگانشان در تصمیمگیری شریک میشوند. اما اگر نمایندگان منتخبشان تصمیم را خلاف میل رایدهندگان اتخاذ کنند و این تصمیم سرنوشت مردم را دستخوش تغیرات نامطلوب کند، دموکراسی راه دیگری را برای مردم باز گذاشته است و ابزارهایی، تا از آن طریق ناخشنودی خود را از تصمیمها و اقدامات دولت ابراز کنند و در صدد تغییر آن برآیند. یکی از این ابزارها، دادخواهی است.
دادخواهی کمک میکند تا مردم در مسایلی که از لحاظ سیاسی و اجتماعی بر آنان تاثیر میگذارد، دخیل شوند و با استفاده از حق شهروندی و نیروی بازدارنده خودجوش مردمی، در مقابل یکهتازی دولتها بایستند و تصمیمگیری و سیاستگذاری را در جهت منافع مردم سمت دهند. این رویکرد باعث می شود تا قدرت دولت محدود شود و نهادهای حکومتی در برابر شهروندان پاسخگو و مسئول باشند.
اما چه زمانی دادخواهی تاثیرگذار است و چگونه میتوان با دادخواهی دولت را پاسخگو کرد؛ به ويژه در چارچوب دموکراسی شکننده موجود در افغانستان؟
اصولا دادخواهیها و اعتراضهای مدنی زمانی نتیجه مطلوب در پی خواهد داشت که دوامدار باشد و در ردههای مختلف، یعنی شهروندان، نهادها، مراجع مربوط، نمایندگان مردم در حکومت، و مقامهای تصمیمگیرنده.
آنچه در افغانستان زیر نام دادخواهی یا اعتراضهای مدنی انجام میشود، در بسیاری موارد فاصله زیادی با اصول دموکراسی دارد. بیش و پیش از همه، این اصول از جانب حکومتی که بنیادش بر نظام دموکراسی نهاده شده است، نقض شده است. دولتهای افغانستان به هیچ دادخواهیای توجه نکردهاند و خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ اعتراض مدنی ندانستهاند. بزرگترین دادخواهیها حتی همچنان بیتاثیر باقی مانده است و فقط به عنوان یک «روز» در حافظه تاریخ ضبط شده است.
تا جاییکه تاریخ به یاد دارد، بعد از تاسیس نظام دموکراتیک در افغانستان پس از ۲۰۰۱ میلادی، حکومت افغانستان کمتر حاضر شده است به دادخواهیها، راهپیماییها، اعتراضات مدنی، و کارزارها اهمیت دهد یا دستکم به آنها پاسخ مسالمتآمیز دهد. در مواردی هم این رویکرد تا جایی پیش رفته است که دولت دست به خشونت زده است و از قوه قهریه برای سرکوب اعتراضات مردمی استفاده کرده است.
به عنوان نمونه، میتوان به اعترضات در بهسود اشاره کرد که در آن با شلیک گلوله به شهروندان پاسخ داده شد. در جنبش روشنایی هم که هزاران نفر گرد هم آمده بودند، اعتراضات بینتیجه ماند. حرکت جنبش گذار نیز ناکام شد، و اعتراضات تبسم هم پیامد مطلوبی نداشت.
شاید آنچه دولت را به دادخواهیهای مردم بیتفاوت کرده است، شیوه دادخواهی شهروندان در افغانستان بوده باشد. بیشتر اعتراضهای مدنی در افغانستان کوتاهمدت بوده است و نهایتا یک هفته دوام آورده است. هرچند برخی از اعتراضات بسیار پرسر و صدا بوده است و دولت را زیر فشار مضاعف قرار داده است، اما نفس کوتاه بودنش باعث شده است تا دولت بکوشد وقتکشی، و از پاسخگویی شانه خالی کند. در چنین مواردی، دولت اغلب کوشیده است تا با استفاده از گذشت زمان، خود را مقاوم جلوه دهد و با این تصور که مردم خسته میشوند و ناگزیرند سرانجام خاموش شوند و به زندگی عادی خود بازگردند، راه سازش نکردن در پیش گیرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
از سوی دیگر، رویکرد دادخواهی شهروندان در افغانستان نیز باعث میشود تا دولت در حالت دفاعی قرار بگیرد و به جای گفتوگو و همکاری، در صدد سرکوب شهروندان برآید.
هرچند در نهایت مردم بهناچار از دولت و تصمیمش پیروی میکنند، اما فاصله و شکافی بین ملت و دولت ایجاد میشود. عواقب این شکاف، بیاعتمادی نسبت به دولت خواهد شد؛ آن هم در شرایطی که تهدیدهای فراوان، از جمله حملات نیروهای مخالف و شورش گریبانگیر آن است.
در نظامهای دموکراتیک، همان قدر که برای پاسخگو کردن دولت به دادخواهی و اعتراضهای مدنی توصیه میشود، به پایداری و تداوم تلاشهای اصلاحطلبانه با روشهای متعارف مدنی تا زمان ایجاد تغییر و یا تصمیم مطلوب، نیز تاکید میشود. اما آنچه توصیه نمیشود، افراط و تفریطی است که با تاسف، در بسیاری از راهپیماییهای مردمی در افغانستان، از جمله در همین اعتراضات جاری در استان شمالی فاریاب، بهچشم میخورد. در فاریاب دهها فرد مسلح، با کلاشنیکوف و راکتانداز به خیابانها ریختهاند و علیه دولت مرکزی شعار میدهند. آنها همچنین خلاف قانون اساسی موجود، صندوق رای گذاشتهاند و برای خود والی برمیگزینند. در این حالت هرقدر هم که خواستهها مشروع باشد، از آنجا که خلاف قانون و در تقابل با دولت است، نتیجه نمیدهد.
چیز دیگری هم که در دادخواهی به نتیجه منفی منجر میشود، این است که شهروندان در یک روز خشم خود را ابراز کنند، شعارهای ضددولتی سر دهند و دولت را به سرنگونی تهدید کنند، و بعد از یک هفته همه مایوس شوند و قضیه را فراموش کنند. تداوم و تسلسل و روشهای مدنی مطالبات برای رسیدن به اهداف مشروع عامالمنفعه، کلید موفقیت در دادخواهی است.
دادخواهی اصولی، ایجاب میکند که شهروندان بدون توسل به زور و تهدید به سرنگونی دولت یا نظام، از طریق تجمعات مسالمتآمیز و راهاندازی گفتمان، مذاکره و گفتوگو، دولت را وادار کنند تا به خواست آنها توجه کند و بکوشد تا نگرانیشان را برطرف سازد.
بهویژه در شرایط کنونی افغانستان، دادخواهی مردم نیازمند بهکارگیری روشهای مختلف و زمانبندی طولانی است، و پرهیز از هر نوع تقابل خشونتآمیز با دولت، ضرورتی اجتنابناپذیر. برای ایجاد تغییر در جامعه، حرکت یک روزه یا یک هفتهای کافی نیست، و شورش مسلحانه و کف خیابانها هم تنها بستر برای رسیدن به مطالبات نیست.
برای دادخواهی موثر، لازم است که شهروندان به تدریج و با احتیاط، گامهای سنجیدهای بردارند و با توسل به ابزارهای گوناگون، از جمله رجوع به پارلمان، رسانهها، جامعه مدنی، گفتمان سیاسی، مذاکره با مقامهای تصمیمگیرنده در ردههای مختلف سیاستگذاری، حرکتهای مسالمتآمیز مدنی را بهکار گیرند و تا ایجاد تغییرات مطلوب، تلاش مستمر را ادامه دهند.