جنگ غزه تبعات و آثار مهمی از خود بهجا گذاشته است که بسی گستردهتر از میدان جنگ است. اما چند پرسش را در آغاز باید مطرح کرد. پرسش نخست اینکه آیا بهرهبرداری از پیامدهای این جنگ چگونه و با چه ابزاری صورت خواهد گرفت؟ پرسش دوم اینکه آیا همبستگی و یکپارچگی مردم فلسطین که در درون و بیرون فلسطین، چه در داخل خط سبز، چه در نوار غزه و چه در میان آوارگان، به صورت بسیار روشن متبلور گشت، آیا کما کان ادامه خواهد یافت یا متلاشی خواهد شد؟ یا اینکه اختلاف و چند پارگی در میان رهبران فلسطینی افزایش خواهد یافت؟ پرسش دیگر این است که آیا تلاشها و تحرکاتیکه کشورهای عربی و جامعه جهانی به راه انداختند، بن بست موجود را خواهد شکست و راهی را به سوی حل و فصل بحران فلسطین خواهد گشود یا خیر؟
از سوی دیگر هر دو طرف جنگ به گونه مبالغه آمیزی ادعای پیروزی میکنند. در حالی که این جنگ برنده و بازنده حقیقی ندارد و خسارات و منافع آن متقابل و دو طرفه است؛ بنیامین نتانیاهو ادعا میکند که این جنگ معادله را به سود اسرائیل تغییر داده و دستاوردهای بیپیشینهای برای این کشور به بار آورده است. در حالیکه رفتار حکومت، ارتش و دستگاه امنیتی اسرائیل در این جنگ از سوی برخی از سیاستمداران، نظامیان و رسانههای اسرائیل مورد انتقاد قرار گرفته و حتی آلوف بن، سردبیر روزنامه «ها آرتس»، جنگ غزه را «جنگ بیمعنی» خوانده است.
از سوی دیگر، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس، با سپاسگزاری از ایران به خاطر کمکهای مالی و نظامیاش، از «نصرت الهی» که نصیبش شده سخن میگوید. تهران، حزبالله و جهاد اسلامی، این نصرت الهی را به هنیه تبریک گفتند، اما تشکیلات خود گردان فلسطین تا به حال در این باره به گونه علنی اظهار نظر نکرده است.
صرف نظر از ادعاهای طرفین جنگ، گریز از مواجهه با واقعیتها بسیار دشوار است. اولویت نتانیاهو در شرایط کنونی این است که با بهرهبرداری سیاسی از دستاوردهای این جنگ ویرانگر، بقای خود را در قدرت تضمین کند و از محکوم شدن به زندان به دلیل فساد و خیانت در امانت، خود را نجات دهد. اما اولویت حماس این است که رهبری مردم فلسطین را نه تنها در غزه بلکه در بیرون و درون فلسطین به دست گیرد، به ویژه پس از منزوی شدن سازمان آزادیبخش فلسطین و تشکیلات خود گردان در کرانه باختری به رهبری سازمان فتح.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اولویتهای دو طرف درگیر هر چه باشد، واقعیتها بزرگتر و چالش بر انگیزتر از آن است. هرچند هر دو طرف میخواهند، از دستاوردهای شان به عنوان نقطه آغازی در مسیر سیاسی خود استفاده کنند. اما چنین به نظر میرسد که آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا و کشورهای عربی، گفتمان واحدی در رابطه به حل بحران مطرح کرده اند که به گفته جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا عبارت است از: «جهت دادن فضای سیاسی به سمت و سوی راه حل تشکیل دو کشور.»
این در حالی است که جناح راست حاکم در اسرائیل، به ویژه شخص نتانیاهو مخالف راه حل تشکیل دو کشور است. به گفته مارتن اندیک در «فارن افرز»، نتانیاهو طرفدار تشکیل سه دولت است: اسرائیل، کرانه باختری و غزه. از سوی دیگر حماس هم مخالف تشکیل دو دولت و خواستار تشکیل یک دولت است. آن هم در سر زمین فلسطین تاریخی که از دریای مدیترانه تا رود اردن امتداد دارد. حماس ادعا میکند که آنچه در این جنگ انجام داده «یک جهش نوعی در تاریخ مبارزات مردم فلسطین است» که بایست نقطه آغازی باشد در مسیر مقاومت مسلحانه تا آزادی کامل فلسطین. آنچه حماس میگوید، داستان مبارزات نسلهایی است که تا کنون بیش از یک قرن از آن میگذرد. ولی با توجه به توازنات قوا در منطقه و جهان، معلوم نیست چه قدر وقت دیگر را در بر خواهد گرفت و چه نتائجی در پی خواهد داشت. البته نتیجه قطعیاش، تضعیف تشکیلات خود گردان فلسطین در رامالله است.
بازگشت مسئله فلسطین به صحنه
برداشت رائج در زمان کنونی این است که جنگ غزه، مسئله فلسطین را یک بار دیگر در صحنه سیاسی مطرح کرد و نه تنها توجه فلسطینیها و اعراب، بلکه توجه قدرتهای بزرگ جهان را بر انگیخت. سفر آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا به خاورمیانه و دیدار وی با مقامات اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین، اشاره به این دارد که آمریکا هر قدر برای گریز از خاورمیانه تلاش ورزد و همه اهتمامات راهبردی خود را برای رویارویی و رقابت با چین و روسیه متمرکز کند، باز هم نمیتواند از خاورمیانه صرف نظر کند.
واقعیت این است که فلسطین از صد سال پیش یعنی از زمان صدور اعلامیه بالفور تا کنون، قضیه محوری اعراب بوده است. به خاطر آن چندین بار میان اعراب و اسرائیل جنگ صورت گرفت و زیر نام آن در بسیاری از کشورهای عربی کودتاها رخ داد که در نتیجه آن، نظامیان در کاخهای قدرت جایگزین شدند و سرنوشت مردم را در دست گرفتند و به بهانه آزادسازی فلسطین و مسلح کردن ارتشهای عربی، آزادیهای مدنی را مصادره کردند. دموکراسی، توسعه و آموزش و پرورش به فراموشی سپرده شد. در این مدت، قضایا، مسائل و گرفتاریهای متعدد دیگری در جهان، نیز پدید آمد که از جمله مداخلات ایران و ترکیه در جهان عرب بود.
دو نوع مکتب مبارزاتی
رهبران فلسطینی که برای آزادی فلسطین مبارزه میکردند، پیرو دو مکتب بودند: یکی مکتب مبارزه مسلحانه تا آزادسازی کامل فلسطین، دوم مکتب مبارزه برای انتقال از قضیه به دولت. گروهی که پیرو مکتب اول بودند، تا به حال در مسیر آزادسازی کامل فلسطین، گام بر میدارند و امیدوار هستند که از طریق زور به هدف خود نائل خواهند شد. اما پیروان مکتب دوم به رهبری سازمان فتح، راه اسلو را در پیش گرفتند تا نخست مسئله فلسطین را به تشکیلات خود گردان انتقال دهند، سپس از طریق آن به تشکیل دولت فلسطین دستیابی پیدا کنند. اما این رؤیا در واقعیت به کابوس تبدیل شد و فلسطینیها نه تنها به آرزوهای خود دست نیافتند، بلکه سازمانهای فلسطینی، دولت لبنان را نیز تبدیل به مسئله لبنان کردند. حال شعار حقیقی برای مرحله پس از جنگ غزه، حرکت در مسیر معکوس است؛ یعنی تبدیل کردن تشکیلات خود گردان، به مسئله فلسطین.
© IndependentArabia