نقاطی در تاریخ وجود دارند که آن را به دو بخش پیش و پس از خود تقسیم میکنند. آبان ۱۳۹۸ یکی از آن نقاط است که پس از آن، تاریخ دیگر به عقب برنمیگردد؛ نقطه عطفی که آغاز پایان است. و اکنون حکومتی که چهل و چند سال با کشتار و تحمیق و زندان و شکنجه دوام آورده بود، به روزهای سراشیبی خود میرسد.
پس از آبان ۱۳۹۸، موضوع جهانگیری کرونا آغاز شد و احمقانهترین برخوردها در جمهوری اسلامی ایران با در قابلمه و مستعان صورت گرفت و با سخنان خامنهای و دستورش در تریبون عمومی مبنی بر ممنوعیت واردات واکسنهای آمریکایی و انگلیسی به اوج خود رسید. گورکنان فعالترین قشر جامعه شدند و مردم گروه گروه بیپناه رها شده، با طب اسلامی ناکارآمد، به سینه قبرستان رفتند. و در این میان، شلیک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به هواپیمای مسافربری و قصد سرپوش گذاشتن بر آن میخ آخر را به تابوت جمهوری اسلامی ایران زد.
تورم افسار گسیخته و عمیق شدن شکاف طبقاتی منجر به این شده است که طبقه متوسط به طبقه تهیدست فروکاهیده شود، و با این فروکاهیدگی، نمایندگانش در فرهنگ و هنر هم کممشتری شوند. کسانی که با درک درست تغییر شرایط را دریافتند توانستند بمانند و کسانی که متوجه نشدند اوضاع عوض شده است، با بهت و ناباوری به دیوار سرد مردم برخورد کردند؛ مردمی که همیشه با آغوش باز از آنان استقبال میکردند.
آقای اصغر فرهادی که یکی از محبوبترین و پرمخاطبترین فیلمسازان قصهگوی ایرانی است و بزرگترین افتخارهای سینمایی در دوران جمهوری اسلامی ایران را به دست آورده است، در کنفرانس خبری فیلم «قهرمان» در جشنواره سینمایی کن با سوال عجیب بابک غفوریآذر روبهرو شد: «چرا از امیر جدیدی که در فیلم وزارت اطلاعات بازی کرده است استفاده کرده است؟» این سوال «عجیب» بود، چون تا آن زمان مرسوم نبود چنین سوالهایی پرسیده شود. هرچند فرهادی سعی کرد به آن سوال پاسخ دهد اما پاسخ او خودش موجب شد که محمد رسولاف، کارگردان ممنوعالکار و ممنوعالخروج ایرانی، با پیش کشیدن ابتذال شر به آن بعد سیاسی فلسفی بدهد.
موضوع در مقالههای متعدد پی گرفته شد و سوال اساسی مردم این بود: «چرا آقای فرهادی در جایگاه کن که میتوانست شنوندگان جهانی داشته باشد هیچ در باب تشنگی مردم خوزستان، مرگ مردم بر اثر کرونا... نگفت؟» این بحث ادامه داشت تا آن که آزاده مسیحزاده ادعا کرد که فرهادی فیلم قهرمان را از روی مستند «دو سر برد، دو سر باخت» او ساخته است. چند روز پیش آن مستند را منتشر کرد.
همه اینها فشار زیادی روی آقای فرهادی وارد آورد، ولی موجب نشد تا ایشان «صریح و روشن» موضع بگیرد. تا این که «قهرمان» در ایران اکران شد و مانند سالهای گذشته با اقبال روبهرو نشد و سرانجام تعریف و تمجید کیهان و سپاه و ولایتمداران موجب شد که اصغر فرهادی که انسان آرامی است به خروش بیاید و در صفحه اینستاگرامی خود اعلام بیزاری و انزجار کند و بنویسد: «خیلی صریح و روشن بگویم: من از شما بیزارم!»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
فرهادی پس از این اعلام انزجار میگوید: «چگونه من را فریبکارانه منتسب به حکومتی میکنید که نظرم را به صراحت درباره مصائبی که همه این سالها موجبش شده، گفتهام؛ نوشتهها و گفتههایم درباره تمام آنها موجود است، از دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تا فاجعه تلخ و نابخشودنی مسافران کشته شده هواپیمای اوکراینی، از تبعیضهای ظالمانه بر زنان و دختران تا بردن کشور به مسلخ کرونا.»
شنیدن این حرفها از زبان آقای فرهادی جای خوشحالی دارد و موجب میشود گروهی که بادمجان دورقابچین ایشان بودند بور شوند و تعداد بیشتری از هواداران ایشان از حکومت فاصله بگیرند و به صف مردم بپیوندند. او در ادامه حرفهایش میگوید:
«اگر معرفی فیلم من از سوی ایران برای مراسم اسکار شما را به این نتیجه رسانده که من زیر سایه پرچم شما هستم، صراحتا اعلام میکنم که هیچ مشکلی با لغو این تصمیم ندارم. دیگر برایم سرنوشت فیلمی که با جان و دل ساختهام مهم نیست؛ چه در ایران، چه در بیرون از ایران. این فیلم ساخته شده است و اگر جانی داشته باشد میماند، اگر نه، فراموش میشود.»
پس از آن به شرح آزارهایی که دیده است میپردازد و در نهایت نقطه طلایی حرف خود را بازگو میکند:
«اگر تا به حال از آزارهایی که برای من پیش آوردهاید سخن به میان نیاوردهام تنها به این دلیل بوده که نخواستهام راهم را جز با کارم که به آن ایمان دارم پیش ببرم؛ هرگز گمان نکنید که از سر همراهی با شما بوده است.»
اصغر فرهادی با همین حرفهایی که زده است بعید است بتواند دوباره در جمهوری اسلامی ایران فیلم بسازد و بسیار جای تاسف دارد اگر او که اکنون تبدیل به سرمایهای برای مردم ایران شده است به هرز برود. وقت آن است که لب فرو بندد و دوربین خود را روشن کند. بیشک آغوش مردم همیشه به روی او گشوده است. مهم نیست در جمهوری اسلامی ایران فیلمش اکران نشود، اما هر فیلمی که بسازد، فیلم ماندگاری خواهد بود زیرا با دل و جان ساخته شده است.
تصور کنید اصغر فرهادی اعلام کند میخواهد در مورد شلیک سپاه به هواپیمای مسافربری اوکراین فیلم بسازد. پول و امکانات است که بر سرش میبارد. یا بخواهد در مورد آبان خونین ۹۸ یا دی ماه ۹۶ فیلم بسازد. همه اینها و دهها موضوع دیگر که هر کدام میتواند فیلمی ماندگار باشد و به سینمای در تبعید جان تازهای دهد.
او در پایان صحبتهایش مینویسد:«اما گویی این بار تلاشی گسترده از هر سوی در کار است تا این عشق و امید به سمت دلسردی برود، تعدادی با نشر خاطرههای تحریف شده و جعلی، عدهای دیگر با تهمت و ادعاهای خلاف واقع، برخی هم با انتساب من به حکومت.
«گرچه اطمینان دارم که بدخواهان همچنان به راه خود میروند، اما به احترام آنان که در پی حقیقتاند، این نوشته را منتشر میکنم و بهزودی سعی خواهم کرد در باره حواشی دیگر نیز با صراحت صحبت کنم.»
اینکه آقای فرهادی با صراحت صحبت کند خیلی خوب است، اما بهتر است با سینمایی صریح و بیپرده حرف خود را بزند. دفاع از حقوق از دست رفته زنان با زبان خوب است، اما ساختن فیلم با بازیگران تبعید شده، بدون رعایت موازین واپسگرایانه جمهوری اسلامی ایران، کاری است که به بهترین نحو از اصغر فرهادی برمیآید.
اکنون بهترین زمان است برای اصغر فرهادی که به صف بلندی که در مقابل «جمهوری اسلامی» تشکیل شده است بپیوند و با پایانی شیرین این تلخی بیپایان را پایان دهد.