امیر امانالله خان، سردار سازندگی و تغییر در افغانستان، در ۲۵ آوریل ۱۹۶۰ در زوریخ سوییس، از دنیا رفت. ملا محمد عمر که خود را امیرالمومنین جهان اسلام میدانست، در ۲۴ آوریل ۲۰۱۳ در پاکستان مرد. در فاصله ۶۲ سال میان مرگ امانالله خان و ملا عمر، افغانستان بدترین دوره معاصر خود را سپری کرده است. در این مقاله بهصورت مختصر سیر تاریخی افغانستان از وفات امانالله خان تا مرگ ملا عمر را با خوانندههای این متن به اشتراک میگذارم تا یک بار دیگر ببینیم که در فاصله ۶۲ سال، افغانستان چگونه حرکت به سوی قهقرا را بهسرعت پیمود.
در سالی که شاه امانالله در زوریخ سوییس چشم از جهان فرو بست، افغانستان یکی از امنترین کشورهای منطقه بود که بهسوی رشد سیاسی-اقتصادی گام برمیداشت. محمد ظاهرشاه، آخرین شاه افغانستان، در اوج قدرت بود و بهتازگی اصلاحات سیاسی را آغاز کرده بود. آزادی احزاب و فعالیتهای سیاسی باعث شد تا چندین حزب سیاسی منتقد سلطنت در افغانستان شکل بگیرد. در حوزه اقتصادی نیز گامهای سریعی برای پیشرفت افغانستان برداشته میشد. کمتر از یک سال از سفر تاریخی آیزنهاور، رئیسجمهوری امریکا، به افغانستان میگذشت و او در این سفر در مورد نفوذ خزنده اتحاد جماهیر شوروی به شاه افغانستان هشدار داده بود. ظاهرا شاه با سیاست نداشتن وابستگی و بیطرفی، در تلاش بود که موقعیت ژئوپولتیک افغانستان به خوراک جنگ سرد تبدیل نشود. با این حال، سیاستهای جهانی به رویکرد بیطرفانه و غیروابسته افغانستان در آن روزها کار نداشت. ابرقدرتهای جهان که در دهه ۱۹۶۰ در اوج جنگ سرد بودند، افغانستان را نیز بخشی از استراتژی جنگ سرد میدانستند. با این حال، کارشناسان امور افغانستان دهه ۱۹۶۰ را بهترین و پررونقترین دوره تاریخ معاصر افغانستان میدانند.
در ژوییه سال ۱۹۷۳، سردار محمد داوود خان علیه ظاهر شاه، پسر عمویش، کودتا کرد. این کودتا بدون خونریزی به پیروزی رسید و محمد ظاهر شاه که در آن زمان در ایتالیا برای درمان کمردرد و جراحی چشم به سر میبرد، نخواست در مقابل سردار محمد داوود قرار بگیرد. همان بود که یک ماه بعد استعفای خود را بهطور رسمی اعلام کرد. با قدرت گرفتن سردار محمد داوود، اصلاحات سیاسی متوقف شد. فعالیت رسانههای مستقل نیز ممنوع شد و سیستم تکحزبی برقرار شد. سردار محمد داوود خودش حزبی به نام نهضت ملی را تاسیس کرده بود و این حزب در قدرت بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سردار محمد داوود خان آدم بهشدت جاهطلبی بود، به همین دلیل سمتهای ریاستجمهوری، نخستوزیری، وزارت دفاع و خارجه را با هم برای خودش نگه داشت. کودتای سردار محمد داوود خان به کمک افسران وابسته به حزب دموکراتیک خلق افغانستان، که اکثرا در شوروی آن زمان تحصیل کرده و گرایشهای مارکسیستی داشتند، صورت گرفته بود. به همین دلیل در دوره پنج ساله حکومت سردار داوود خان، نقش افسران مارکسیست در ارتش افغانستان پررنگتر شد. رابطه داوود خان با شوروی نیز حسنه و نیک بود و این کشور پروژههای بسیار بزرگی را در افغانستان آغاز کرد. چون سردار محمد داوود خان بیشتر از رئیسجمهوری و به دیکتاتور شبیه بود. بنابراین، توسعه سیاسی در دوره او شکل نگرفت.
با این حال، او را میتوان چهره بلامنازع توسعه اقتصادی دانست. او طرح توسعه اقتصادی ۵ ساله، ۷ ساله و ۲۵ ساله را در دستور کار قرار داد. تقریبا بخش عمدهای از کارخانهها و امکانات اقتصادی که امروز در افغانستان وجود دارد نتیجه فعالیتهای او است. او طرح چندین سد برای آبیاری و تولید برق را نیز در افغانستان آغاز کرد. اما در دوره سردار محمد داوود خان، نخستین هستههای مقاومت سیاسی زیر چتر نهضت اسلامی نیز شکل گرفت. پاناسلامیستهای افغان که بیشتر آنها در دانشگاههای مصر درس خوانده و با افکار اخوانالمسلمین آشنا شده بودند، در پی شکلدهی دولت اسلامی در افغانستان بودند. در سال ۱۳۵۴، تعدادی از اعضای نهضت اسلامی قیامی علیه دولت سردار محمد داوود به راه انداختند. اما بهسرعت سرکوب شدند و رهبرانش به پاکستان فرار کردند.
در اواخر حکومت جمهوری داوود خان، رابطه شوروی و سردار محمد داوود خان هم کمکم به سردی گرایید. سردار که شم سیاسی قوی داشت، متوجه نفوذ تدریجی روسها در بدنه دولتش شد. او خواست تا افراد نفوذی در دولتش را کنار بگذارد. اما برای این کار دیر شده بود. هرچند سردار محمد داوود توانست در روزهای مانده به کودتای ۷ اردیبهشت، تعداد زیادی از رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را زندانی کند، اعضای دیگر این حزب توانستند در سحرگاه ۷ اردیبهشت کودتای نظامی علیه سردار داوود را به راه بیندازند. محمد داوود خان و تمامی اعضای خانوادهاش در این کودتا کشته شدند و مارکسیستهای افغان پایان دوره فئودالیسم و آغاز قدرت طبقه کارگر را بهطور رسمی اعلام کردند.
هرچند این کودتا را حرکتی مردمی و مربوط به تودهها معرفی میکردند، اما مردم به این ادعاها باور چندانی نداشتند. بیشتر مردم، بهخصوص افراد آگاه، دست قدرتمند روسها را پشت این رژیم میدیدند. به همین دلیل، حکومت در پی قلعوقمع روشنفکران افتاد. هزاران تن از شهروندان افغانستان بدون کوچکترین گناهی، تنها به جرم آگاهی، به جوخههای مرگ سپرده شدند. سالها بعد، دهها گور جمعی از کشتارهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان کشف شد.
آمریکا که کودتای ۷ اردیبهشت را کودتایی روسی میدانست، درصدد انتقامگیری برآمد. آمریکاییها که داغ شکست ویتنام را هنوز به دل داشتند، در پی انتقامگیری از روسها برآمدند. در ۶ دی ۱۳۵۸، ارتش سرخ شوروی به افغانستان حمله کرد و این کشور را زیر کنترل مستقیم گرفت. امریکا نیز به کمک پاکستان، به گروههای جهادی افغانستان کمک تسلیحاتی کرد. در نتیجه، افغانستان ۱۴ سال درگیر جنگ داخلی بود که نتیجه آن ۲ میلیون کشته، ۵ میلیون آواره و مهاجر، ۳ میلیون مجروح و معلول و کشوری ویرانه بود.
روسها در سال ۱۹۸۹ از افغانستان خارج شدند و مجاهدین به جنگ ادامه دادند تا دولت دکتر نجیبالله را سرنگون کنند. در دوره ۱۴ ساله حکومت مارکسیستی در افغانستان، با وجود سرازیر شدن میلیاردها دلار کمک روسها، در عمل کوچکترین حرکتی برای توسعه اقتصادی یا توسعه سیاسی اجتماعی صورت نگرفت. فقط کابل و یکی دو شهر دیگر افغانستان که از صحنه جنگ دور بودند رشدی نسبی داشتند. از سوی دیگر، مجاهدین نیز جز جنگ هیچ رویکرد خاص دیگری نداشتند. حتی مدارسی که در اردوگاههای مهاجران در پاکستان ایجاد شده بود با برنامه درسی قدیمی و منسوخی فعالیت میکرد.
در ۲۸ آوریل ۱۹۹۲، مجاهدین سرانجام توانستند حکومت دکتر نجیبالله را سرنگون کنند و خود بر اریکه قدرت تکیه بزنند. با قدرت گرفتن مجاهدین و آغاز جنگهای داخلی میان آنان، باقیمانده آثار تمدن در این کشور از بین رفت و افغانستان به یک ویرانه کامل تبدیل شد. مجاهدین در دوره چهار ساله حکومتشان جز جنگ و درگیری با هم هیچ دستاوردی نداشتند. شهرها ویرانتر از گذشته شد و صدها هزار تن دیگر هم ناچار شدند به کشورهای دیگر مهاجرت کنند. در میانه سال ۱۹۹۴، گروهی در قندهار سر برآوردند که خود را طالب میخواندند. آنان به مردم وعده آرامش و رفاه و نجات از جنگ میدادند.
اما با سقوط شهرهای افغانستان یکی پس از دیگری، مشخص شد که طالبان نسخه خشنتر مجاهدین و عقبماندهتر از هر گروه دیگر در افغانستاناند. طالبان با خشونت بیحدوحصر توانستند سراسر افغانستان بهجز چند استان در شمال را تصرف کنند. در دوره سلطه آنان، زنان در خانهها محبوس شدند و به هیچ عنوان حق خروج از خانه را نداشتند. طالبان اختیار موی سر و ریش مردم را به دست گرفتند. هزاران تن را مثله کردند و زمینهای زراعتی زیادی را به کشتزار سوخته تبدیل کردند. بدتر از همه، افغانستان مرکز تروریسم جهادی جهان شد و اکثر سازمانهای تروریستی افراطی در افغانستان برای خود پایگاه و جایگاهی برای آموزش تروریست داشتند.
در این میان، ملا محمد عمر که رهبر و بنیانگذار گروه طالبان بود، با حمایت تعدادی از آخوندهای طرفدارش، لقب امیرالمومنین را بر خود نهاد و همه جهان اسلام را ملزم به بیعت با خود دانست. حتی اسامه بن لادن، رهبر القاعده، نیز با ملا عمر بیعت کرده بود. حمله تروریستی به آمریکا در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و تخریب دو برج تجارت جهانی در نیویورک، نگاهها را دوباره به افغانستان معطوف کرد. آمریکا اعتراف کرد که واگذاشتن افغانها به حال خود باعث شد تا کشورش با بزرگترین حمله تروریستی تاریخ روبهرو شود. در نتیجه، آمریکا به افغانستان حمله کرد و ملا عمر و طرفدارانش ناگزیر از افغانستان فرار کردند.
دو سه سال پس از سقوط طالبان، این گروه برای جنگ با دولت افغانستان و نیروهای خارجی دوباره با کمک پاکستان مسلح شد. ولی رهبری طالبان این بار به دست ملا عمر نبود. ملا عمر تا زمان مرگش در۲۴ آوریل ۲۰۱۳ از گوشهای به گوشهای دیگر فراری بود. البته بیشتر مدت را در پاکستان میگذراند. او در سال ۲۰۱۳، بهصورت مرموزی مرد ولی هوادارانش تا سال ۲۰۱۵ مرگش را پنهان کردند.
شش سال پس از مرگ او، طالبان بار دیگر بر افغانستان استیلا یافت. آنان تمامی دستاوردهای۲۰ ساله افغانستان را بهیکباره کنار گذاشتند. دموکراسی به تاریخ پیوست، آزادیهای مدنی همه خاطره شد و دوباره ریش و موی سر و لباس مردم در محدوده اختیار و کنترل طالبان قرار گرفت. زنان به پستوی خانهها رانده شدند و حقوقشان به فراموشی سپرده شد. حالا ملا عمر زنده نیست تا ببیند که پیروانش چگونه آرزوی او برای تبدیل افغانستان به کشوری عقبمانده را برآورده میکنند.
امانالله خان، شاه ترقیخواه افغانستان، نیز درست ۶۲ سال قبل فوت کرد و هرگز ندانست که افغانستان در قرن ۲۱ به اندازه آغاز قرن ۲۰ عقبمانده است و هنوز هر کس که ریشش را بتراشد شلاق میخورد.