مدیرکل دفتر توسعه منابع فیزیکی و امور عمرانی وزارت بهداشت ایران میگوید: «در حال حاضر در کشور حدود ۵۰ هزار تخت بیمارستانی در وضعیت فرسودگی هستند.» وضعیت فرسودگی زیرساختها نه فقط بیمارستانها، بلکه تقریبا همه بخشها را در ایران در بر میگیرد؛ از ناوگان ریلی و خطوط راهآهن (تین نیوز، شبکه خبری-تحلیلی صنعت حمل و نقل، ۶ مهر ۱۳۹۳- پرتال جامع اطلاعات تخصصی صنعت حمل و نقل، ۲۱ تیر ۱۳۹۵) تا ناوگان هوایی و هواپیماها و از فرسودگی ۸۰ درصد از ناوگان حمل و نقل عمومی جادهای تا فرسودگی شبکه برق کشور، صدها خبر در مورد فرسودگی شبکههای آبرسانی در روستاها و شهرهای کشور منتشر شده است؛ مثل فرسودگی ۴۰ درصد از شبکه آب تهران (مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان تهران، عصر پرس ۱ مهر ۱۳۹۹).
اکثر توجه کارشناسان اقتصادی و اجتماعی در نیم دهه اخیر بر تورم و بیکاری متمرکز بوده است؛ چون زندگی روزمره و معیشت مردم در اولویت است. اما موضوع فرسودگی زیرساختها حتی بنیادیتر و جدیتر از بیکاری و فقر است. هیچ کشوری بدون زیرساختهای مستحکم و سراسری و نگهداری و بهبود آنها نمیتواند شغل کافی ایجاد کند و بدون ایجاد شغل کافی، درصدی از مردم زیر خط فقر باقی خواهند ماند.
پرسش این نوشته این است که چرا به زیرساختها در ایران بیتوجهی شده است. برای این موضوع چهار توضیح میتوان به دست داد:
رژیم بیبرنامه
یک رژیم سیاسی برای داشتن آینده، به برنامه نیاز دارد. نظام جمهوری اسلامی ایران برای توسعه کشور برنامهای نداشته است و ندارد و نتیجه این امر، رها کردن همه کشور است. مقامهای رژیم برای مقابله با حکومت پهلوی، برنامههای توسعه آن دوره را کنار گذاشتند تا جامعهای بر اساس معیارهای «مکتب» و الگوی «مدینه» بنا کنند. آنها نه تنها در این طرح خیالی موفق نشدند، روند برنامههای توسعه در دوران ماقبل خود را نیز مختل کردند. اگر برنامههای پنجگانه توسعه در رژیم سابق مشکل برنامهریزی از بالا و مرکزگرایی داشت، برنامههای رژیم تازه، مشکل مرکزگرایی و ولایتگرایی و فقهگرایی و ویژهخواری را با هم داشت.
تنها برنامههایی که جمهوری اسلامی در ایران به شکل سازگار و پایدار داشته است، بحرانزایی در منطقه، سرکوب مردم ایران از هر گروه و قشر، و تاراج منابع کشور بوده است. دهه اول رژیم به مناقشههای سیاسی و حذف مخالفان و جنگ گذشت. در دهههای دوم و سوم، سه برنامه توسعه در ظاهر به اجرا درآمد، اما همه طرحها ناندانی و قلک شرکتهای دولتی و سپاه و کارچاقکنی برای قشر تازه حاکم بود. در دهه چهارم، همان برنامهها هم رها شد. احمدینژاد به اجرای برنامه باوری نداشت و دولت روحانی نیز با وجود تحریمها و جهانگشاییها، منابعی برای صرف در برنامههای توسعه نداشت. برنامههای توسعه سوم تا ششم جمهوری اسلامی ایران هم عملا اجرا نشدند و روی کاغذ ماندند.
رژیم بدون آینده
نظام جمهوری اسلامی، رژیمی بدون آینده در ایران است. این گزاره وجه پیشگویانه یا ایدئولوژیک ندارد و از منظر مخالفان برانداز حکومت نیز بیان نمیشود. رفتار حکومت نشان میدهد که برای خود آیندهای نمیبیند. رژیمی که در زیرساختهای کشور سرمایهگذاری نمیکند و آنهایی را که موجودند، رها میکند تا فرسوده شوند، مشخص است که آیندهای برای خود در نظر نگرفته است. مقامهای رژیم تنها به تاراج و بسط قدرت و سرکوب لحظهای عموم میاندیشند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
وقتی بسیاری از اعضای خانوادههای مقامهای کشور از جناحهای مختلف، در حال خرید خانه و ملک در اروپا و آمریکای شمالی و استرالیا، یا ترکیه و امارات، و انتقال سرمایه به خارج از کشورند (یا قبلا این کارها را کرده اند) و فرزندان خود را برای تحصیل و اقامت به خارج میفرستند، مشخص است که آینده ای برای رژیم نمیبینند و تنها با سرکوب و فریب و تنشزایی ماندهاند. چنین جماعتی، در زیر ساختهای کشور که درآمد عاجل برای آنها ندارد و منابع بزرگ را قورت میدهد، سرمایهگذاری نمیکنند. از منافع زیرساختها همگان برخوردار میشوند؛ دیندار و غیر دیندار، سکولار و غیر سکولار، شیعه و سنی، حاکم و محکوم، مخالف و موافق، و این مورد نظر حکومتی نیست که میخواهد منابع تنها به خودیها سود برساند.
آیندهنگریهای مسموم
این طور نیست که مقامها اصلا به آینده نیندیشند. آنها به آینده ایران توجهی ندارند، اما به آینده ایدئولوژی و رژیم اسلامی و منافع خود میاندیشند. اصولا آینده نگری آنها در چند رفتار خلاصه میشود: کسب و ساخت سلاحهای کشتار جمعی برای تهدید اروپا و امریکا، تربیت طلبه ایرانی و خارجی برای بسط شیعه، ارسال موشک و پهپاد به لبنان و غزه برای حمله به اسرائیل، ساختن مسجد و امامزاده و صحن در سراسر خاورمیانه برای کنترل و بسیج نیروهای مذهبی، گروگانگیری شهروندان دوتابعیتی برای باجگیری، و آزادسازی قاچاقچیها و تروریستها و عاملان کشتار مردم ایران.
هنگامی که مقامهای رژیم در مورد سیاستهای اجتماعی خود در حوزه گردشگری در برابر انتقاد سفیر روسیه قرار میگیرند، به صراحت «زیارت» را به جای «گردشگری» مینشانند (دستیار وزیر خارجه، ایسنا ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۱). این امر نشان میدهد که آنها به هر حوزهای تنها در چارچوب تنگ مذهب و ایدئولوژی نگاه میکنند، و آینده کشور را به سیاستها و دیدگاههای خود گره میزنند.
منابع جای دیگری مصرف میشوند
ایران کشوری فقیر نیست. حتی با وجود تحریمها، ذخایر کشور با کلی تخفیف فروخته، و ارز آنها وارد میشود. اما این منابع در سه حوزه فساد، گسترشطلبی، و اتلاف ناشی از ناکارآمدی (مثل دهها هزار طرح نیمهکاره) هدر میروند. هزاران شرکت و موسسهای که مقامهای حکومتی و اعضای خانوادههای آنها دارند و انحصارات را در اختیار گرفتهاند، بخش قابل توجهی از منابع را میمکند. صنایع و بانکها و شرکتهای بزرگ، دولتی و حکومتیاند و درآمدهای آنها، بدون شفافیت، در اختیار حکومت است. سپاه و بیت و شرکتهای دولتی بخش بزرگی از اقتصاد کشور (تا هشتاد درصد) را بدون حسابرسی در اختیار دارند.
بخشی دیگر از منابع کشور صرف برنامههای گسترشطلبانه حکومت در منطقه، و نیز فعالیتهای تروریستی آن در دنیا میشود. رژیم در این حوزه برخلاف مواجهه با نیروی کار داخلی، بسیار بخشنده و سخاوتمند است. خسارتهای لبنانیها در حملات اسرائیل به نرخ روز و با دلار و به سرعت تامین میشود، اما خسارتهای سیل و زلزله به ریال و در عرض چندین دهه تامین میشود، یا اصولا نمیشود. در این مورد راه دور نروید: فقط به آبادان و خرمشهر پس از سه دهه از پایان جنگ بروید و خرابیها را تماشا کنید.
بخش سوم نیز در چارچوب بودجههای دولتی صرف اتلاف برای نیروهایی میشود که به عنوان کارمند، از صافی تنگ گزینش ایدئولوژیک رد شدهاند و بدون شایستگی و بهرهوری، از دولت حقوق میگیرند، یا صرف طرحهایی میشود که خودیها از دولت میگیرند، و همه اینها اتلاف منابع است؛ مثل بودجههایی که صرف تبلیغات ایدئولوژیک یا برنامههای مذهبی یا طرحهای کلنگخورده و رها شده میشوند.
در این شرایط، بودجه و منبعی برای تامین طرحهای پرهزینه در حیطه زیرساختها باقی نمیماند.