ایالات متحده در طول چند دهه گذشته، بر سیاست بازدارندگی هستهای تکیه کرد و پیوسته کوشید با حفظ قدرت نظامی خود از رفتن به سمت درگیری نظامی خودداری کند. این در حالی است که راهبرد بازدارندگی سیاست ثابتی نیست که بتوان آن را بهنحوی که همواره موثر باشد، ادامه داد؛ بلکه این راهبرد باید بهطور دورهای و منظم بهروز شود تا مدام با شرایط در حال تغییر همگام باشد.
در اواخر دهه ۱۹۴۰، راهبرد بازدارندگی هستهای بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق بهشدت توسعه یافت. هرچند در آن زمان، آنها با شتاب بسیار در تلاش برای افزایش تولید کلاهکهای هستهای بودند و برای اینکه مفهوم مخرب بازدارندگی موثر واقع شود و حریف به فکر اقدام نظامی نیفتد، هر طرف باید طرف مخالف را متقاعد میکرد که علاوه برداشتن سلاحهای پیشرفته و موثر و وسایل نقل و جابهجایی سلاحها، در صورت لزوم، برای استفاده از آنها تصمیم جدیدی دارد.
با این حال، به نظر میرسد ایالات متحده در این اواخر با بحران کاهش اثربخشی سیاست بازدارندگی خود مواجه شده است. بهعنوان مثال، دولت باراک اوباما «خطوط قرمزی» را در سوریه تعیین کرد که نباید از آنها تخطی میشد. اما هنگامی که این خط قرمزها نقض شدند، آمریکا برای نشان دادن پایبندی به تعهد خود، به اقدام نظامی متوسل نشد. با آغاز جنگ علیه گرجستان در سال ۲۰۰۸ و اوکراین در سال ۲۰۱۴، هم واشنگتن در اجرای تهدیدهایش علیه روسیه ناکام ماند.
از سوی دیگر، لوید آستین، وزیر دفاع ایالات متحده، به تازگی از اتخاذ راهبرد «بازدارندگی یکپارچه» در کشور خود خبر داد؛ مفهومی که نقش روشهای غیرنظامی همچون دیپلماسی، تحریمهای اقتصادی و عملیات رسانهای در بازدارندگی را تقویت میکرد. اما این رویکرد در دفاع و محافظت از اوکراین شکست خورد و بعید به نظر میرسد که چین را از اقدام نظامی علیه تایوان- در صورت تمایل پکن به آن- باز دارد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هرچند دیدگاهها درباره عامل شکست سیاست بازدارندگی آمریکا متفاوت است، همه در مورد فقدان تمایل ایالات متحده به عملی کردن تهدید استفاده موثر و قانعکننده از نیروهای نظامیاش، اتفاق نظر دارند.
در واقع چالش اصلی سیاست بازدارندگی آمریکا روش برخورد با این سیاست است؛ زیرا ایالات متحده از آن بهعنوان یک قدرت استفاده میکند نه بهمثابه یک راهبرد؛ یعنی میزان قدرت و برتری نظامی خود را به حریف نشان میدهد، اما این برتری نظامی را حتی در صورت لزوم، هم به یک راهبرد عملی تبدیل نمیکند.
بهعنوان مثال، در اواخر دهه ۱۹۹۰، زمانی که یوگسلاوی تحت تسلط صربها بود، ناتو تلاش کرد تا اسلوبودان میلوشویچ، رئیسجمهوری وقت یوگسلاوی، را وادار کند سیاست خود در قبال جمعیت مسلمان آن کشور را تغییر دهد. بهویژه اینکه میلوشویچ کارزاری وحشیانه و خشونتآمیز علیه مسلمانان را در استان کوزوو رهبری میکرد.
در آن زمان، ایالات متحده و متحدانش نخست میلوشویج را تهدید کردند؛ سپس برای جلوگیری از خشونت در کوزوو، از نیروی نظامی قابلتوجهی استفاده کردند. با این حال، میلوشویج تحت تاثیر حملات هوایی ناتو قرار نگرفت و همچنان در قدرت باقی ماند. هرچند حمله هوایی یادشده نخستین عملیات بزرگ رزمی ناتو محسوب میشود که هدفهای نظامی محدودی داشت.
در نتیجه، حملات هوایی ناتو که برای مدت کوتاهی پیشبینی شدند، بدون اینکه موفقیتی در پی داشته باشند، تا چند ماه ادامه یافتند. اما زمانی که ناتو نیروهای یوگسلاوی و زیرساختها در بلگراد و اطراف آن را هدف قرار داد، نخبگان صرب که میلوشویچ برای حفظ قدرت به حمایت آنها نیاز داشت، او را تحت فشار گذاشتند و سرانجام میلوشویچ ناگزیر شد از کوزوو عقبنشینی کند.
ایالات متحده در موارد متعددی به استفاده از نیروی نظامی متعهد شد اما میلوشویچ با وجود اینکه میزان قدرت نظامی آمریکا را میدانست، به تهدیدهای آمریکا توجهی نکرد. در نهایت، ایالات متحده آمریکا برای حفظ اعتبار سیاست بازدارندگی خود، با استفاده از قدرت نظامی، تهدیدش را عملی کرد.
از سوی دیگر و بدون اشاره به جزئیات، میتوان گفت که پس از تهاجم عراق به کویت، آمریکا با صدام حسین، رئیسجمهوری وقت عراق، نیز از همین رویکرد استفاده کرد و هشدار داد که در صورت خارج نشدن از کویت، از زور استفاده خواهد کرد. پس از آنکه رئیسجمهوری عراق به تهدیدهای آمریکا توجهی نکرد، ارتش ایالات متحده یک کارزار گسترده نظامی علیه ارتش عراق آغاز کرد و با هدف قرار دادن زیرساختهای عراق، نیروهای عراقی را به عقبنشینی از کویت مجبور کرد.
با این حال، راهبرد بازدارندگی ایالات متحده نتوانست ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، را از حمله به اوکراین بازدارد. ناظران بر این باورند که رئیسجمهوری روسیه جنگ علیه اوکراین را به این دلیل که نیروی نظامی بزرگی در اختیار داشت که بهمراتب از قدرت نظامی یوگسلاوی و عراق فراتر بود، آغاز نکرد؛ بلکه دلیل اصلی این بود که مسکو میدانست در صورت حمله به اوکراین، خطر برخورد نظامی واقعی ایالات متحده با روسیه وجود ندارد. در واقع، به دنبال تصرف شبهجزیره کریمه در سال ۲۰۱۴ و ناکامی ایالات متحده و متحدانش در اتخاذ هرگونه اقدام بازدارنده در قبال روسیه، باور پوتین به این عملکرد آمریکا قویتر شد.
پوتین معتقد بود که اعضای ناتو روابط شکنندهای دارند که در صورت تحت فشار قرار گرفتن میتواند به ازهمگسیختگی منجر شود و مردم اروپا هم حاضر نیستند در هیچ ماجراجویی نظامی بزرگی درگیر شوند. علاوه بر آن، پوتین میدانست که کشورهای اروپایی تا چه میزان به گاز و نفت روسیه وابستهاند و این وابستگی آنها را از برداشتن هرگونه گام عملی در برابر تهدید روسیه باز میدارد.
اکنون با تهدیدهای اخیر چین علیه تایوان پرسشهای بسیاری مطرح میشود که چگونه میتوان چین را از حمله نظامی به تایوان بازداشت. در اینجا نمیتوان گفت که ایالات متحده باید سیاست بازدارندگی را دنبال کند تا پکن را تنها از لحاظ نظامی تهدید کند. در عوض، باید منافع دولت چین و امکان استفاده از آن بهعنوان انگیزهای برای کاهش احتمال تشدید تهدیدهای نظامی و تبدیل آن به یک واقعیت عینی را بررسی و مطالعه کند.
در واقع، آمریکا برای مقابله با حریفانش به راهبرد بازدارندگی جدیدی نیاز دارد و در این راستا، باید از همه تواناییهایی که در دسترس ایالات متحده و متحدانش است، از جمله قابلیتهای نظامی، اقتصادی و سیاسی استفاده شود.