از سال ۱۳۸۴ که مهدی کروبی به نقش مجتبی خامنهای در انتخابات مهندسی شده آن سال اشاره کرد و پاسخی که از علی خامنهای گرفت («ایشان آقا است و نه آقازاده»)، مشخص بود که هم او به کرسی ولایت فقیه نظر دارد، هم بخشی از نیروهای درون حاکمیت به او در حکم جانشین خامنهای نگاه میکنند. خود علی خامنهای نیز وی را به اندازه کافی جاهطلب و خونریز برای کسب این مقام تلقی میکند. توجه داشته باشید که هواداران خامنهای از او با عنوان «آقا» یاد میکنند. خامنهای بر خلاف خمینی در سالهای اولیه رژیم، هیچگاه رسما فرزندانش را از تلاش برای کسب قدرت منع نکرده است.
مجتبی خامنهای در دو دهه اخیر کوشیده است نه تنها شرایط فقهی رهبری را، مثل اجازه اجتهاد و حوزه درس خارج، به دست آورد، بلکه از مجرای «بیت رهبری» بر نفوذ خود بر سازمان سرکوب و ماشین تبلیغات تحت نظر این نهاد بیفزاید. پیر و فرسوده و بیمارتر شدن علی خامنهای، فضا را برای مداخلههای او (مثل شرایط احمد خمینی در سالهای پایانی خمینی) آمادهتر کرده است.
با همه این توصیفات و تلاشهایی که برای زمینهسازی رهبر شدن او انجام میگیرد (آیتالله خوانده شدن او در سایت رسا آخرین آنها است) پرسش این است که شانس عملی و واقعی مجتبی برای کسب کرسی ولایت فقیه چقدر است. در این نوشته به چیزهایی که در این مورد میدانیم و چیزهایی که نمیدانیم اشاره میکنم.
آنچه میدانیم
در مورد فرایند تعیین جانشین برای علی خامنهای چهار موضوع بسیار روشن است:
۱. کسانی که بالاترین مقامهای نظامی و امنیتی و سیاسی را در ایران در اختیار دارند، موضوع رهبری را به دست حوادث نمیسپارند. آنها شش دهه است کوشیدهاند ایران را اشغال کنند، منابع آن را به خود اختصاص دهند، و برای بسط امپریالیسم شیعی برنامه دارند؛ و بدیهی است که همه اینها را به دست رهبر آینده با مواضع و شخصیتی نامعلوم، با قدرتی که دارد، رها نمیکنند.
۲. با توجه به اینکه جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۴۰۱ با برنامههای گسترش سلاحهای کشتار جمعی، ترور، سرکوب و گسترشطلبی در منطقه تعریف میشود، در قیاس با روحانیت و دستگاههای تبلیغاتی، نیروهای نظامی و امنیتی دست بالاتر را در تعیین رهبر خواهند داشت. جمهوری اسلامی ایران سال ۱۴۰۱ از حیث کیفی و کمی با جمهوری اسلامی ایران سال ۱۳۶۸ تفاوت دارد. روحانیت شیعه امروز تنها یکی از عوامل تعیینکننده سیاستها و خط مشیها است و نه تصمیمگیر نهایی.
۳. رهبر آینده حتما در شرایط امروز در هیولایی که در ۳۳ سال گذشته در پاستور ساخته شده است، نقش دارد. به هسته مدیریتی این هیولا با انبوهی از اطلاعات سری و پنهانی، کسی از بیرون راه داده نخواهد شد. بر خلاف انتقال رهبری از جماران به پاستور، این بار رهبری در نهادی که در پاستور فربه شده و زمام همه امور و منابع کشور را در اختیار گرفته است، خواهد ماند؛ حتی اگر برخی مهرهها در آن تغییر یابند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
۴. رهبر آینده در روز انتصاب، به احتمال بسیار زیاد در دهه پنجاه زندگیاش خواهد بود، چون نیروهای امنیتی برای پیشبرد بدون دردسر برنامههای خود، به ثبات رهبری برای یک دوره ۳۰ تا ۴۰ ساله نیاز دارند. این همان ثباتی است که آنها در برابر دمکراسیها، بدان افتخار میکنند. آنها نمیخواهند در یک تا دو دهه آینده دوباره درگیر بحران جانشینی شوند. سابقه اجرایی در این میان اهمیتی ندارد، چون علی خامنهای در مقام رئیس جمهوری عملا نقش اجرایی نداشت و بیشتر درگیر مسائل امنیتی بود و حلقه نزدیکانش نیز بیشتر عوامل امنیتی بودند. کسانی که نمیخواستند واقعیت علی خامنهای را در آن سالها ببینند، به دمخور بودن او با شاعران و روشنفکران و پیپ کشیدن وی اشاره میکردند.
موارد دوم تا سوم، شانس مجتبی برای رهبری را افزایش میدهند: او خانهزاد پاستور و فرایند بسط قدرت و ثروت آن است، ۵۳ سال سن دارد، و رابطه نزدیکی نیز با نیروهای امنیتی داشته است که میتوانند ۸۶ عضو خبرگان را با یک پیامک در صبح تصمیمگیری در مورد رهبر آینده «قانع» کنند.
آنچه نمیدانیم
در مقابل عوامل شناختهشده و افزایشدهنده بخت مجتبی برای رهبری، باید به عواملی که نمیدانیم و ممکن است بخت او را کاهش دهند، نیز اشاره کنیم:
۱. چهار تن از سران قوا، شخصیتهایی روحانیاند که حدود چهار دهه در مقامهای اجرایی حضور داشتهاند. اینها عبارتند از علی جنتی (رئیس مجلس خبرگان و دبیر شورای نگهبان)، صادق لاریجانی ( رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام)، غلامحسین محسنی اژهای (رئیس قوه قضاییه)، و ابراهیم رئیسی (رئیس قوه مجریه). دو تن از اینها را نه صرفا روحانی، بلکه باید امنیتی تلقی کرد. نظر این چهار تن حتما در تعیین یا تسهیل رهبر شدن هر نامزدی نقش خواهد داشت. مشخص نیست که نظر این چهار تن، که مشخص است دو تن از آنها با رفتارهایی که دارند، به رهبری نظام هم چشم دارند (لاریجانی و رئیسی)، در مورد رهبر شدن مجتبی چه خواهد بود.
۲. از نقش موثر مجتبی در سازمان سرکوب (جمع کردن اعتراضات سال ۸۸ و سرکوب آبان ۹۸) و ماشین تبلیغات (نگاه کنید به اظهارات محمد سرفراز، رئیس سابق سازمان صدا و سیما و همکارانش در مورد فرایند عزل نابهنگام او) خبر داریم، اما روشن نیست که او تا چه حد در هدایت و مدیریت خزانه چند صد میلیارد دلاری بیت نقش موثر دارد. آنهایی که میخواهند رهبر آینده را تعیین کنند، به منابع تحت کنترل او نظر خواهند کرد. البته ثروت هیچ نهادی بدون نظارت و پاسخگویی، به اندازه دستگاه رهبری نیست.
۳. و در نهایت، مشخص نیست که آیا اعضای شورای امنیت ملی و سازمان اطلاعات سپاه و فرماندهان این نیرو میتوانند بر مجتبی اجماع کنند، یا خیر. اگر اینها با کسی مخالف باشند (مثل حسن خمینی)، او حتما رهبر نخواهد شد؛ حتی اگر از بیت خامنهای باشد. مجتبی در ماههای اخیر یکی از نزدیکان خود را در نهادهای امنیتی (حسین طائب) به دلیل ناکارآمدی در برابر عملیات موساد در ایران، از دست داده است. نیروهای قدیمیتر اسلامگرا، مثل موتلفه، نیز بعید است رهبری فردی مثل مجتبی را بپذیرند، اما آنها در مجلس و دولت به حاشیه رانده شدهاند.
وقتی آنچه در مورد فرایند تعیین و تسهیل جانشینی میدانیم و آنچه نمیدانیم، در کنار هم قرار دهیم، نتیجه این است که مجتبی یکی از نامزدها و رقبای جدی است، اما در اینکه نیروهای طرفدار و همراه او بتوانند او را به خط پایان برسانند، تردیدهایی وجود دارد. رقیب او برای نیروهای امنیتی و نظامی، ابراهیم رئیسی است که وفاداریاش به نظام را با کشتار ۶۷ اثبات کرده است. او به اندازه مجتبی چهرهای منفور در میان اکثر مردم ایران است (نتایج نظرسنجیهای دانشگاه مریلند در مورد محبوبیت او در سال ۱۴۰۰ ارزشی ندارند، چون در آشپزخانه سپاه طبخ شدهاند) اما تنها موضوعی که برای تصمیمگیران اهمیت ندارد، افکار عمومی است.
حذف رقبا
نکاتی که گفته شد، قرار نیست پرده از توطئهای برای تعیین رهبر آینده نظام حاکم بر ایران بردارد، چون کارهایی که انجام میشود نه توطئه، بلکه فراهم کردن مقدمات به دست نیروهای طرفدار افرادی خاص، یا کنار گذاشتن افرادی دیگر برای تضعیف نامزدهای احتمالی دیگر است. برای نمونه، بر هم زدن هر ساله سخنرانی حسن خمینی در مراسم سالگرد مرگ پدربزرگ او هدفی جز دادن سیگنال به مقامهای تعیینکننده برای حذف او از فهرست نامزدهای رهبری آینده ندارد. اگر چنانکه نیروهای آتشبهاختیار ادعا میکنند، هاشمی رفسنجانی در استخر فرح حذف شده باشد، این حذف مشخصا برای حذف یکی از رقبای کسب کرسی رهبری آینده بوده است. با از دست رفتن بیشتر قوای دماغی خامنهای در سالهای آینده (اگر عمر بیشتری داشته باشد)، شاهد یارگیری و حذفهای بیشتری، در پیوند با افزایش احتمال رهبری مجتبی خامنهای یا رقبای او خواهیم بود.