اخیرا «نشر ثالث» برگردان فارسی کتاب «ایران و آمریکا»، اثر جان قزوینیان، را با ترجمه سعید کلاتی به بازار کتاب عرضه کرده است. این روزها که با چهل و سومین سال اشغال سفارت آمریکا همزمان شده است، بیمناسبت نیست که مروری بر این کتاب صورت گیرد که فصلی از آن به این رخداد اختصاص دارد.
جان قزوینیان در مقدمه نسبتا مفصل خود بر این کتاب، اشاره کرده است که از سال ۲۰۰۷ به فکر تدوین چنین کتابی بوده است؛ با این ذهنیت که روایتهای هر دو طرف ماجرا را از یک رخداد به دست دهد که متکی بر اسناد و اطلاعات و گزارشهای دستاول باشد. با همین منطق، او بهرغم آنکه از یک سالگی در آمریکا بوده است، کوشید که با سفر به ایران و دسترسی به منابع کتابخانهای و میدانی از یک سو، و نیز پژوهش در روایتهای رسانههای رسمی و غیررسمی و حتی محلی، گزارشی دوسویه از مهمترین رخدادهای بین ایران و آمریکا و سرفصلهای مهم رابطه بین این دو کشور، در اختیار مخاطب قرار دهد: «با سفر به ایران امید داشتم بتوانم اطلاعاتی را که در آرشیوهای ایران پیدا میکنم، در کنار شواهد مشابهی که در ایالات متحده پیدا کرده بودم، بگذارم و به این ترتیب به منابع هر کشور اجازه بدهم تا از طرف خودشان حرف بزنند.» (ص ۱۸)
نگاهی به بهرهگیری او از منابع و روزنامههای دو طرف که سعی داشتند رخدادهای ایران را گزارش دهند، نشان میدهد که او بهویژه در بخشهای ابتدایی کتاب، عمدتا مرتبط با بخش «بهار»، که به نوعی بهار روابط ایران و آمریکا و بهترین بخش آن است، تلاشی جدی صورت داده است تا گزارشهای رسانههای محلی را نیز در ارتباط با موضوع کتاب، بیاورد.
در این دوره البته رخدادها چندان زیاد نبودند، و اندک بودن آنها هم به او کمک کرد تا روایتهای دقیقتری ارائه دهد. نمونهوار، وقتی از بازگشت مورگان شوستر به آمریکا پس از هفت ماه طوفانی در ایران، خبر میدهد، به استقبال مردم شهرش از او همانند یک قهرمان ملی در گزارش صفحه ۹ روزنامه نیویورکتایمز مورخ ۲۵ فوریه ۱۹۱۲ اشاره میکند: «تا قبل از بازگشت شوستر به ایالات متحده در فوریه ۱۹۱۲، او به یک قهرمان ملی تبدیل شده بود. در فیلادلفیا، وقتی که پنج هزار نفر در خیابان والنات، منتهی به سالن ویترسپون صف کشیدند تا به اولین سخنرانی او در خاک آمریکا گوش کنند، تمام خیابانها و مسیرها بند آمده بود.» (ص ۱۲۷)
شوستر که به دعوت مجلس دوم مشروطه به ایران آمده بود، بعدها خاطرات خود را از این ایام در کتاب «اختناق ایران» به رشته تحریر درآورد که چند سال قبل این کتاب هم برگردان فارسی شد.
قزوینیان همین تلاش را برای به دست آوردن منابع ایرانی صرف کرده است. او در پینوشتی که در انتهای کتاب (صص ۷۵۶-۷۶۰) آورده است، اشاره میکند که با پیگیریها و سماجتهای مستمر، در نهایت توانسته است «مجوز دسترسی به آرشیو رسمی وزارت امور خارجه ایران را به دست» آورد که به نوشته او، «هرگز در گذشته به هیچ نویسنده و مورخی از خارج از کشور داده نشده بود».
توصیف قزوینیان از فرایند دستیابی به چنین مجوزی، خود خواندنی است: «ساعتها تماس تلفنی، گفتوگوهای بیشمار، نامهها و نمابرهای تمامنشدنی، بررسی سوابق سیاسی، حوادث غیرمترقبه، تغییر ناگهانی قوانین که باعث میشد چندین هفته دسترسیام به آرشیوها قطع شود، مذاکرات دقیق درباره اینکه دقیقا چه چیزهایی را میشود در فلش مموری کپی کرد و چه چیزهایی را نمیشود، که ماجرای آن خود کتابی میشود به اندازه همین کتاب و بلکه بیشتر.» (ص ۷۵۷)
البته این از خوششانسیهای او بود که در دوره اول دولت احمدینژاد (دو سال نخست) توانست به این آرشیوها دست یابد، وگرنه چه در دولت بعدی احمدینژاد و چه در دولت روحانی، تحقق چنین دسترسیهایی برای یک پژوهشگر خارجی، تقریبا ناممکن بود. نمونه آن، دستگیری محقق آمریکایی چینیتبار به جرم جاسوسی بود؛ در حالیکه او درباره تاریخ دوران قاحاریه تحقیق میکرد. اما به نظر میرسد که این فرصت جز لحظاتی، چندان بروز و ظهوری در کتاب نداشته است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
روایتی از «بهار» تا «زمستان» رابطه
قزوینیان در چینش روایت خود چشمداشتی هم به نظریه هیدن وایت در کتاب «ابرتاریخ» داشته است و بر همان اساس، کوشیده است این چینش را در چهار فصل «بهار، تابستان، پاییز و زمستان» صورتبندی کند که تصویری است تمثیلی از شروع خوب یک رابطه، و در نهایت رسیدن آن به زمستانی سخت و طولانی. بخش «بهار»روایت او را باید مهمترین بخشی به شمار آورد که در آن کشیده است کمتر در تحلیل ماجرا دخالت کند و اجازه دهد که بیشتر اسناد و روایتها سخن بگویند. اگرچه، در همین فصل هم به نظر میرسد که بخشهایی از روایتگری مولف، ارتباطی با اصل موضوع نداشته باشد؛ جایی که او در چند صفحه روایت قتل ناصرالدین شاه را مینویسد، یا در جایی دیگر اطلاعاتی درباره مظفرالدین شاه و نیز جنبش مشروطه میدهد که شاید برای مخاطب آمریکاییزبان تا حدودی قانعکننده باشد که در جریان روایتهای اصلی تاریخ آن دوره قرار گیرد، اما برای مخاطب فارسیزبان، اینگونه اطلاعات (صفحات ۹۶ تا ۱۰۱) ربط چندانی به اصل موضوع ندارد و نوعی «اطناب ممل» به شمار میآید که در بخشهای دیگر کتاب نیز به نوعی دیده میشود. روایت برآمدن رضاشاه (صفحات ۱۷۰ تا ۱۸۰) یا روایتهایی که او از دوران نهضت ملی و نفت و مصدق میدهد، نیز چندان با اصل موضوع ارتباطی ندارند؛ همچنانکه روایتها و تحلیل او از دوران اصلاحات و ریاست جمهوری خاتمی، نیز صفحات اضافهتر و حواشیای را مورد توجه قرار میدهد که چندان ارتباطی با اصل موضوع ندارد. در مقابل، به قتل ماژور ایمبری، یا چگونگی اختلافات میان رضاشاه و میلسپو بسیار کم میپردازد، در حالیکه هر یک از این دو رخداد در نوع خود از اهمیت و قابلیت تحلیل افزونتری برخوردارند. اما روایتی که او از حسینقلیخان نوری (فرزند نوری- صدراعظم معروف ناصرالدینشاه، معروف به «حاجیواشنگتن») به دست میدهد، با تصویری که در فیلم علی حاتمی از نخستین سفیر ایران در آمریکا در اذهان نقش بسته است، تفاوتهای اساسی دارد. به روایت او، «نسلهای بعدی ایرانیها، دروغهای ثبتشده از سوی اعتمادالسطنه را بدون تحقیق پذیرفتند، اما اندیشمندان ایرانی متاخرتر تلاش کردهاند تا نوری را از دست کاریکاتور حاجیواشنگتن نجات دهند و گفتند که از واشنگتن اخراج نشده بوده، بلکه وزارت خارجه ایران که از ستایشهای بیپرده او درباره دموکراسی آمریکایی ناراحت بود، او را به ایران فراخوانده است.» (ص ۷۷۶)
«پاییز»؛ فصل خوبی از رابطه با نامی بیارتباط
در بخشهای مرتبط به «پاییز»، مشخص نیست که چرا چنین نامی برای کلیت فصل انتخاب شده است، چرا که شاید بهترین دوره روابط بین ایران و آمریکا، در دوره پهلوی دوم و محمدرضاشاه بوده است. در مطالب این دوره، به نظر میرسد که نگاه نویسنده با سمتوسو و صبغهای ایدئولوژیکتر به أوضاع نگریسته است و کمتر اجازه داده است که اسناد سخن بگویند و به جای آن، بیشتر تحلیل نویسنده را شاهدیم.
بخش مهم و شاید حجیمترین بخش کتاب او که عنوان کلی «زمستان» را بر خود دارد، به روابط ایران و آمریکا در سالهای پس از انقلاب اختصاص یافته است. طبیعی است که اطلاعات و اخبار و اسناد مرتبط با این دوره زمانی، بسیار زیاد است و دادن تحلیلی بیطرفانه و دقیق از این دوره بسی دشوار. به همین دلیل است که در مقاطعی از نوشتههای او به نکاتی برمیخوریم که دقیق نیست. برای نمونه، اشاره میکند که «از اولین اقدامات[محمد] خاتمی، مصاحبه با شبکه سیانان بود. از بعد از انقلاب، او اولین رهبر ایرانی بود که با یک رسانه آمریکایی گفتوگو میکرد» (ص ۵۶۹)، در حالی که به گواه اسناد، هاشمی رفسنجانی نیز در دوره ریاست جمهوری خود با چندین رسانه آمریکایی و حتی سیانان گفتوگو کرده بود. اطلاعاتی که او درباره بحران گروگانگیری ارائه میکند نیز نکته تازهای در بر ندارد و نوری بر برخی زوایای پنهان این رخداد نمیافکند؛ همچنانکه تحلیلهای او درباره وقایع سالهای اخیر نیز چندان عمقی ندارند. میتوان گفت که مولف در فصل «زمستان» خود نه تنها به زمستانی دیگر دچار شده است، که برخی از تحلیلهای او کاملا یکطرفه، و حتی در جهت تایید آمار و اطلاعاتی است که «روایت رسمی» از برخی رخدادها بوده است. نمونه آن، تصویری است که او در صفحات ۶۸۴ تا ۶۹۰ کتاب درباره ماجرای انتخابات سال ۱۳۸۸ و جنبش سبز ارائه میدهد، که از سوق یافتن او به سمت روایتی یکطرفه و حکومتی از آن ماجرا حکایت دارد. در حالیکه به گواه اکثر شاهدان عینی، در در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ نزدیک به سه میلیون نفر به خیابان آمده بودند، در این نوشته هیچ اشارهای به این رخداد نشده است. البته بعید نیست که در ممیزی این بخش را حذف کرده باشند، اما پانوشتی که او در همین صفحه و در توضیح این بخش نوشته است، نشان میدهد که روایت او یکطرفه و نادقیق است: «بعد از چند روز، بسیاری از معترضان آرام ایران در خانههایشان ماندند، چون نمیخواستند در چیزی که معلوم بود به صورت غیرمستقیم از سوی قدرتهای خارجی تحریک شده است، نقشی داشته باشند.» (ص ۶۸۵)
اگرچه در بخش پانوشت همین صفحه توضیح میدهد که خواسته است عوامل دیگر را هم در این رخداد دخیل بداند، اینکه بدون اشاره به سخنان چهرههای برجسته انتخابات و معترضان، تنها بر باور خود تاکید کند و آن را در حکم «تحلیل نهایی» ارائه دهد و بنویسد که «هر روز این درک میان ایرانیها قدرت میگرفت که اپوزیسیون نتوانسته شاهد قانعکنندهای برای ادعایش درباره تقلب در انتخابات ارایه دهد و مردم هر روز از برخی از تاکتیکهای رادیکال برخی معترضان منزجرتر میشدند» (ص ۶۸۵)، از روایتی با سوگیریهای شناختی حکایت دارد.
در واقع، با انبوه خاطرات چهرههای برجسته آمریکایی (بههویژه روسای جمهوری، وزیران خارجه وقت، مشاوران امنیت ملی و معاونان اول ریاست جمهوری) که در دسترس است، در این فصل کمتر ارجاعی به این آثار و گفتهها داده شده است.
مشکل بزرگ دیگر را در نسخه فارسی کتاب، باید فقدان یک «فهرست اعلام» در انتهای کتاب ذکر کرد. کتابهایی از این دست عموما آثاری پژوهشی-تحقیقیاند و طبیعی است که یکی از مهمترین ضمائم کتاب، باید همین فهرست اعلام باشد که برخی پژوهشگران بتوانند مبحث و نام موردنظر خود را به راحتی در صفحات کتاب پیدا کنند. امید میرود که در چاپهای بعدی این نقیصه جبران شود.
جمعبندی این کتاب را در چرایی پیچیدهشدن روابط میان آمریکا و ایران، میتوان در توضیح کوتاه قزوینیان در همان مقدمهاش جستوجو کرد؛ آنجا که مینویسد: «در سراسر این کتاب در پس روایت من عقیده راسخی وجود دارد، اینکه شرایط خصمانه کنونی بین ایران و آمریکا صددرصد غیرضروری است» (ص ۱۹). اما با بررسی برخی نقلقولها و نیز خاطراتی که بهویژه پس از انتشار کتاب آقای قزوینیان منتشر شده است (از جمله روزنوشتهای اکبر هاشمی رفسنجانی در سالهای ۷۶ و ۷۷- دولت خاتمی)، میتوان دریافت که یکی از عوامل اصلی شکل نگرفتن ارتباط میان این دو کشور، رهبر نظام جمهوری اسلامی ایران است که از ابتدای به دست گرفتن رهبری، با نگاهی ایدئولوژیک به این رابطه نگاه میکرده است و حتی در مقطع برجام که قصد دولت روحانی حرکت به سمت بهبود رابطه و اجرای برجامهای دو و سه (روابط اقتصادی با شرکتهای بزرگ آمریکایی و دعوت از آنها برای سرمایهگذاری) بوده است، هسته سخت قدرت و رهبر، مانع گسترش ارتباطات شدند؛ ارتباطاتی که میتوانست به افقی تازه برای مردمی که به همین منظور رای داده بودند، تبدیل شود.
شناسنامه کتاب: ایران و آمریکا (از ۱۷۲۰ میلادی تا امروز)/ناشر: نشر ثالث/ مولف: جان قزوینیان/ مترجم: سعید کلاتی/ قیمت ۱۸۰ هزار تومان/۸۴۰ صفحه قطع رقعی گالینگور با روکش