آمریکاییها همواره بر این باورند زمانیکه آنها در قبال هر تحول بینالمللی اعلام موضعگیری میکنند؛ باید متحدان و شرکای آنها بلافاصله و حتی بدون در نظرداشت شرایطی که وضعیت ژئوپلیتیک منطقه تحمیل میکند، حمایت خود را از موضع آمریکا اعلام کنند. البته همانگونه که در مجله فارن افرز آمده است، برخی تحلیلگران و ناظران سیاسی در واشنگتن، این سیاست را به عنوان «خودشیفتگی راهبردی واشنگتن» توصیف کردهاند.
پس از اینکه که دولت آمریکا در قبال هر تحول جدیدی موضع خود را روشن میکند، واشنگتن در صدد بررسی مواضع متحدان و شرکای خود میبرآید و مسئله موضعگیری به آزمون عملی برای سنجش میزان وفاداری متحدان نسبت به آمریکا تبدیل میشود؛ سپس واشنگتن بر همین اساس با متحدانش برخورد میکند و شعار «تضاد بین دموکراسیها از یک سو و رژیمهای استبدادی از سوی دیگر را» سر میدهد.
برای واشنگتن دشوار است که جهان چندقطبی را بپذیرد یا اینکه به وجود سازمانهای اقتصادی و سیاسی جهانی و منطقهای اعتراف کند یا به این واقعیت اذعان کند که در کنار پیمان ناتو، پیمان دیگری به عنوان پیمان ورشو وجود دارد. همچنان ایالات متحده نمیخواهد بپذیرد که در مقابل طرح مارشال، شورای تعاون اقتصادی به وجود آمده است یا اینکه اروپا به منظور حفظ موقعیتاش در برابر توسعه روزافزون اقتصادی آمریکا به گونهای به سمت وحدت و همبستگی گام برمیدارد.
دولتهای آمریکا همواره با توجه به دلایل داخلی به نظام «تکقطبی» میبالند و آن را به گونههای مختلف در رسانهها ترویج میدهند تا پیروزیهای خود را برجسته کنند و عظمت آمریکا را مورد ستایش و تمجید قرار دهند. با این حال، جهان هرگز دارای نظام تکقطبی نبود، بلکه در هر مقطعی از زمان یک قطب نسبت به قطبهای دیگر برتری داشت. به عنوان مثال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و کاهش میزان جنگ سرد، واشنگتن ناگزیر شد برای دستیابی به پیمانهای «سالت» و «استارت۱» برای کاهش کلاهکهای هستهای یا ایجاد اتحادهای بینالمللی با هدف حمله به افغانستان و عراق، روسیه را به عنوان قدرت بزرگی مدنظر بگیرد و نمونه بارز کنونی آن، ائتلافهای اخیر آمریکا برای مقابله با پکن در دریای چین جنوبی و تلاش برای کاهش تحریکات کره شمالی است.
اشتباه عمده دولتهای ایالات متحده این است که آنها بر این باورند که باید متحدان آنها کلیه مسائل را از زاویه دید آنها ببینند؛ به همین دلیل، آمریکاییها همواره از متحدان خود میخواهند بدون در نظرداشت منافع یا نیازمندیهای کشورها و ملتهایشان در کنار واشنگتن بایستند. پس از تصمیم اوپک پلاس مبنی بر کاهش میزان تولید نفت، واشنگتن، ریاض را متهم به همسویی با مسکو و حمایت از جنگ اوکراین کرد، در حالیکه عربستان سعودی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد علیه حمله روسیه به اوکراین رای داد و ۴۰۰ میلیون دلار به مردم اوکراین کمک کرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بنابراین، واشنگتن باید از میزان خودشیفتگی خود بکاهد و در پیوند با مسائل جهان رویکرد هوشمندانهتر و متواضعانهتری را دنبال کند. باید در مورد هر پرونده به طور جداگانه به کشورهای متحد و دوست مراجعه کند، نه اینکه منتظر حمایت مطلق و قطعی آنها باشد. آمریکا باید به خاطر داشته باشد که این کشور حداقل در هر چهار سال یک بار وارد دوره تردید و تحولی میشود که طی آن اولویتهای خارجی آن دستخوش تغییر و تحول میشود و این امر به متحدان آن آسیب میرساند و آنها را نسبت به مسائل اساسی که دو جانب را به هم پیوند میدهد، نگران و آشفتهخاطر میکند. همین ناپایداری باعث میشود که متحدان آمریکا به دنبال برقراری روابط نیک و متعادل با همه قدرتهای بزرگ جهان باشند.
جالب این جا است که ایالات متحده در برخورد با کشوهاری قدرتمند جهان از روشی که خود آن را نمیپسندد، کار میگیرد؛ به عنوان مثال، در بحبوحه جنگ روسیه علیه اوکراین و در حالیکه ایالات متحده به طور گسترده و همهجانبه از کییف حمایت میکند؛ در این اواخر شماری از اسرای جنگی در نتیجه همکاری و هماهنگی میان واشنگتن و مسکو آزاد شدند. همچنان به دنبال دیدار جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا با شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین، در حاشیه نشست گروه۲۰ در اندونزی به منظور بررسی راههای توسعه همکاری میان دو کشور، به تازگی یک هیئت آمریکایی برای آمادهسازی سفر آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا به چین، وارد پکن شد.
آیا آنچه برای واشنگتن روا و مشروع است برای دیگران ناروا و نامشروع است؟
تردیدی نیست که خودداری متحدان آمریکا از همگرایی با یک طرف مشخص و ابراز تمایل به حفظ روابط حسنه با همه قدرتهای بزرگ جهان، ناشی از متزلزل بودن سیاست خارجی آمریکا و تنشهای داخلی بین جمهوریخواهان و دموکراتها است. علاوه براینکه نادیده گرفتن متحدان واشنگتن در مسائل اساسی که به آنها مربوط میشود، مانند تهدیدهای ایران و امتیاز دادن به آن کشور با هدف ترغیب آن به بازگشت به توافق هستهای، متحدان آمریکا را به توسعه روابطه راهبردی با قدرت بزرگ جهان وادار میکند.
البته دشوار است که واشنگتن متحدان خود را تنها در برابر یگ گزینه قرار دهد که در صورت داشتن رابطه با ما باید از برقراری روابط با کشورهای دیگر خودداری کنید. این در حالی است که امروز اکثر کشورهای جهان میکوشند از محدودیتها و پیامدهای «نظام جهانی دوقطبی» فاصله بگیرند و ترجیح میدهند با برقراری روابط متنوع و چندگانه خود را از زیر بار هزینه رقابت بین قدرتهای بزرگ آزاد سازند و از هر فرصتی برای تامین منافع مردم خود بهرهبرداری کنند.
پس از آنکه در گذشته ابرقدرتها منافع خود را به بهای منافع متحدان خود پیش میبردند و آنها را قربانی اهداف و منافع خود میکردند، اکنون این کشورها راهبردی را اتخاذ کردهاند که آنها را از سردرگمی در سیاست مبهم آمریکا، روسیه، چین و اروپا در مسائل خاورمیانه محافظت میکند.
به جای تلاش برای تقسیم جهان بر اساس خطوط جنگ سرد که منجر به تجدید تنش بینالمللی میشود، اکنون ائتلافها و همکاریها در هر پرونده به طور متنوعی شکل میگیرند که برای همه طرفها مفید واقع شوند.
البته به واشنگتن آسیبی نخواهد رسید اگر پرسشی که جورج بوش پسر همواره برای متحدان آمریکا تکرار میکرد «کسی که با ما نیست علیه ما است» را با سوالی کاملا متفاوت جایگزین کند: «آیا در این پرونده با ما همراه هستید یا خیر؟» تردیدی نیست که با خودشیفتگی کمتر آمریکاییها و با درک نگرانیها و علایق دیگران، جهان میتواند جای بهتری باشد.