یکی دو سال پیش که جمهوری اسلامی را به «زامبی» تشبیه کردم، هرگز نمیدانستم که چیزی فراتر از تصویری جدلی ارائه دادهام. اما امروز، نظام خمینیگرا بهمعنای واقعی زامبی استــ یعنی هیولایی که بین مرگ و زندگی در حال هبوط است و برای نجات خود کورکورانه به همهکس و همهجا ضربه میزند.
هفتهای که اکنون به پایان میرسد هم سالگرد قیام مردمی دیماه ۱۳۹۶ را در بر داشت و هم صدمین روز جنبش آزادیخواهانه جاری در میهنمان را. بدینسان، باید پرسید: ایران اکنون در کدام نصفالنهار سیاسی قرار دارد؟
پیش از انفجار مردمی جاری، بسیاری از تحلیلگران و سیاستگذاران، بهویژه در غرب، نمیتوانستند یا نمیخواستند این واقعیت را بپذیرند که جمهوری اسلامی را نمیتوان و نباید با ایران یکی دانست. تصور آنان این بود که جمهوری اسلامی، با همه ویژگیهای ناپسندش، در هر حال لااقل در آینده قابل پیشبینی، با بهرهگیری از آمیزهای از زور و تشویق، ایران را نمایندگی میکند.کلیشهای که غالبا در پژوهشکدهها عرضه میشد حاوی این پیام بود: رژیم خمینیگرا رژیمی فاسد، سرکوبگر، ماجراجو و بیکفایت است اما هنوز امکان حفظ خود را دارد. انستیتو واشنگتن، پژوهشکدهای هوادار اسرائیل، و انستیتو آتلانتیک، یک بازوی پژوهشی ایالات متحده، با سرمایهگذاری در برنامههای «ایرانشناسی» عملا تبدیل شده بودند به بنگاههای تبلیغ برای جمهوری اسلامی. در اروپای غربی، کانادا و ژاپن نیز تصویری مشابه شکل گرفته بود.
جنبش جاری مردم ایران علیه نظام خمینیگرا تصویری تازه به دنیا تحمیل کرده است. نخست، بسیاری از پژوهشکدههای مشاطهگر بهاصطلاح «ایرانشناسان» خود را به سوی در خروجی هدایت کردند. در وزارت خارجه بسیاری از کشورها نیز مبلغان مماشات با ملایان تهران به میزهای دیگر انتقال یافتهاند.
تصویر تازه جمهوری اسلامی، که هنوز در حال شکل گرفتن است، تصویر همان زامبی است که علیرغم همه تلاشهایش، محکوم به مرگ است. از سوی دیگر، تصویر دیگری از ایران بهعنوان ملتی جوان، پر از زندگی، خلاق و مبارز در حال شکل گرفتن استــ ایرانی که به آینده مینگرد و بدینسان، خواستار پایان دادن به زندگی حیوانی است که آیتالله خمینی و جانشینانش بر ایرانیان تحمیل کردهاند.آیندهنگری مهمترین اصل تمیز بین انسان و حیوان است. حیوان فقط در اینجا و اکنون و در چارچوب امکانات غریزیاش زندگی میکند. انسان، از سوی دیگر، گذشته و امروز را مراحلی برای رسیدن به آینده میبیند. نظامهای ارتجاعی گذشتهگرا هستند و در نتیجه، جامعه را در سطح حیوانی متوقف میکنند. امروز، مردم ایران میخواهند به این توقف پایان دهند و رویای توسعه و ترقی را با همه ظرفیتهایش زنده کنند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
زامبی اسلامی کوشیده است تا با بهرهگیری از دو عامل زور و پول، جلو هبوط اجتنابناپذیر خود را بگیرد. در روزهای گذشته، آیتالله ابراهیم رئیسی، رئیسجمهوری ایران، سرگرم امضا کردن چکهای مجازی در عالم خیال بوده است. حقوق نیروهای نظامی و امنیتی، از جمله ارتش و سپاه پاسداران، ۲۰ درصد افزایش خواهد یافت. حقوق معوقه بیش از دو میلیون کارمند دولت و شرکتهای دولتی، که گاه بیش از شش ماه حقوق طلبکارند، بهزودی پرداخت خواهد شد. افزایش حداقل دستمزد و حقوق بازنشستگی و دریافتی معلولان و خانواده شهدا و جانبازان نیز اعلام شده است. رئیسی همچنین از تخصیص بودجه برای تشویق ازدواج و فرزندآوری سخن میگوید. بیش از ۵۰۰۰ شرکت کوچک و بزرگ که از دولت طلبکارند نیز قرار است لااقل بخشی از طلب خود را دریافت کنند. بهترین محاسبات نشان میدهد که حتی اگر نیمی از این وعدهها عملی شود، کسری بودجه دولتی جمهوری اسلامی از مرز ۲۰ درصد فراتر خواهد رفت.
آیا رئیسی و قیصر اقتصادی اوــ یعنی سردار دکتر محسن رضاییــ درختی کشف کردهاند که میوهاش پول است؟ بههیچوجه. آنان همان ماشین چاپ پول را که حجهالاسلام حسن روحانی، رئیسجمهوری پیشین، به کار میبرد با سرعتی بیشتر به راه انداختهاند.
دومین ترفند نظام برای پخش پول به امید فرو نشاندن آتش خشم عمومی، بازی با نرخ ارز است. از آنجا که در نظام کنونی بخش عمده درآمد دولتــ یا دستگاهی که به این نام خوانده میشودــ از صدور نفت حاصل میشود، آقایان رئیسی و رضایی از افزایش ارزش دلار یا یورو در مقابل ریال سود میبرند. هنگامی که درآمد شما به دلار و هزينه شما به ریال است، سقوط پول ملی به سود شما است. در کوتاهمدت، دستگاه حکومتی از صعود سریع ارزش دلار برای پرداخت وعدههای ریالی استفاده خواهد کرد.
با این روش که شایسته زامبیها است، رژیم میکوشد تا ناتوانیاش در عرضه آیندهای بهتر از نظر فرهنگی و اجتماعی را با عرضه سرابی ریالی بپوشاند. اما نتیجه کار شعلهورتر شدن آتش تورم است که هماکنون در مسیری کنترلناپذیر قرار گرفته است. شعارهای «از این ستون به آن ستون فرج است» و «امروز را بگذران، فردا هم میگذرد» اساس جهانبینی خمینیگرایان را تشکیل میدهد.
همزمان با به کار گرفتن پول بهعنوان حلقه نجات غریق رژیم، گردانندگان جمهوری اسلامی از حربه سرکوب و ترورــ که همواره رقم اصلی زرادخانه آنان بوده استــ بهره میگیرند. براساس بهترین برآوردها، بیش از ۵۰۰ تن در جریان جنبش جاری جان باختهاند و بین ۱۵ تا ۱۸ هزار تن زندانی شدهاند. در همان حال، پیامهای تهدیدآمیز، آشکار و پنهان، به فعالان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز هم در داخل و هم در خارج، به امید ساکت کردن معترضان و مخالفان، مرتب در جریان است.
با این حال، حتی بعضی مشاطهگران رژیم میپذیرند که هیچیک از این ترفندها عقربه تاریخ را عقب نخواهد برد. حجهالاسلام روحانی از «شکاف» بین مردم و نظام سخن میگوید، اما آنچه امروز در ایران میبینیم شکاف نیست. شکاف را میتوان پر کرد یا لااقل بر آن پلی زد. آنچه در ایران رخ داده است «برش» است، برشی که ایران را بهعنوان یک ملت از جمهوری اسلامی جدا کرده است. ایران یک واقعیت است و جمهوری اسلامی واقعیتی دیگر. اولی روزبهروز نیرومندتر و بزرگتر میشود و دومی همان زامبی است که با خالی شدن بارش کوچک و کوچکتر خواهد شد.
این تصویر از واقعیت امروز ایران هنوز بهصورت گفتمان برتر در محافل علمی و سیاسی بینالمللی درنیامده است اما بهسرعت بدان سو حرکت میکند. امروز، بسیاری از دولتهای دموکراتیک، بهویژه در اروپا، در تلاشاند تا با واقعیت ایران بهعنوان یک ملت تماس و رابطه برقرار کنند. پذیرفتن و دیدار برخی رهبران غربی با فعالان حقوق بشری، خانواده داغدیدگان و کنشگران سیاسی دوتابعیتی نخستین گام محتاطانه در این مسیر است.
تشنگی امروز بسیاری از دولتها برای ابراز «نارضایتی» از جمهوری اسلامی یادآور روزها و سالهایی است که همان دولتها مجیز جمهوری اسلامی را میگفتند و مخالفانش را نجس تلقی میکردند. پاریس، پایتخت فرانسه، از چند هفته پس از روی کار آمدن خمینی در تهران، پناهگاه مخالفان رژیم اسلامی بود اما هیچیک از مقامهای دولتی فرانسه حاضر نبودند حتی به تلفن آن مخالفان جواب بدهند. در طی سالها، بسیاری از شخصیتهای سیاسی ایران از شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر پیش از «انقلاب اسلامی» گرفته تا ارتشبد اویسی، ارتشبد عظیمی، ارتشبد آریانا و دستکم ۲۰ تن از وزیران دوران محمدرضا شاه و یک نخستوزیر اسبق، علی امینی، همگی در پاریس بودند اما هیچ مقام دولتی، احتمالا بهاستثنای ماموران امنیتی و پلیس، کمترین تماسی با آنان نداشتند. سپس، سیل بریدگان از رژیم خمینیگرا به سوی پاریس سرازیر شد: دکتر سنجابی، اولین وزیر خارجه خمینی، ابوالحسن بنیصدر، اولین رئیس جمهوری اسلامی، دریابان احمد مدنی، وزیر دفاع خمینی، حسن نزیه، رئیس شرکت نفت خمینی، و در سطحی پایینتر، رهبران مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق، اعضای کمیته مرکزی حزب توده و حتی روحانیون مخالف خمینی مانند آیتالله مهدی روحانی و آیتالله محمدتقی قمی نیز پاریسنشین شدند اما هرگز نتوانستند با مراکز قدرت دولتی تماس برقرار کنند.
در ایالات متحده و کانادا وضع مخالفان رژیم از این هم بدتر بود. واشنگتن و اوتاوا به مخالفان سرشناس رژیم تهران ویزا نمیدادند و برعکس برای نفوذیهای رژیم و فرزندان مقامهای خمینیگرا فرش قرمز میگستردند.
جنبش آزادیخواهانه مردم ایران چشم مقامهای مسکو و پکن را نیز به واقعیت امروز ایران باز کرده است. روسیه و جمهوری خلق چین اکنون دریافتهاند که جمهوری اسلامی حتی بهعنوان گاو شیرده نیز برای آنان سودبخش نیست. خودداری از سرکوب تظاهرات کوچکی که در حمایت از جنبش مردم ایران در سن پترزبورگ برگزار شد، همراه مقالاتی که در انتقاد از جمهوری اسلامی در روزنامههای زیر کنترل کرملین به چاپ رسید نشانههایی از تغییر دید محتاطانه مسکو به واقعیت ایران است. چین از این نیز جلوتر رفته است و در بیانیهای مشترک با کشورهای عرب، تمامیت ارضی ایران را به «مذاکرات» وصل کرده است. سفیر جمهوری خلق چین در تهران، چانگ هوا، میگوید شرایط برای همکاریهای نزدیکتر دو کشورــ همکاریهای خیالی که سالها است از آن سخن میگویندــ هنوز فراهم نیست.
کشورهای منطقه نیز سیاست «صبر کنیم، ببینیم» را اتخاذ کردهاندــ مذاکرات برای عادیسازی روابط با دستکم سه کشور عرب متوقف شده است. کمیسیون امنیتی مشترک ایران و ترکیه جلسات سالی دو بار خود را «تا اطلاع ثانوی» تعطیل کرده است و درخواست تهران برای مذاکره درباره منابع آب را بیپاسخ گذاشته است. ترکیه و جمهوری آذربایجان برنامه گذرگاه زنگهزور را که میتواند بخشی از مرزهای شمال غربی ایران را تغییر دهد، با حدت دنبال میکنند.
جنبش آزادیخواهانه جاری دستکم یک نتیجه بزرگ داشته است: تغییر دید جهانیان به واقعیت ایران. این دیده تازه نشان میدهد که گردانندگان رژیم خمینیگرا در مقایسه با مردم ایران هم پیرترند، هم کمسوادتر و هم کمهوشتر. رهبران خمینیگرا شبیه مردم ایران نیستند و بر اساس پیوندهای نسبی و سببی به شکل قبیلهای درآمدهاند که در حال حاضر بر ایران غلبه کرده است اما دغدغهاش منافع و مصالح ملت ایران نیست.
آتشی که جوانان ایران در راه آزادی کشور خود روشن کردهاند نه با پول خاموش میشود نه با زور. وعدههایی مانند ساختن ۱.۵ میلیون واحد مسکونی برای ۲۰ میلیون ایرانی که در واحدهای «غیرانسانی» به سر میبرند، یا تبدیل ۸۰۰ هزار آموزگار قراردادی به کارمند دائمی دولت، یا ارائه ۱۰هزار بورسیه تحصیل در کره شمالی کسی را نخواهد فریفت.
رهبران جمهوری اسلامی، مانند یک صفحه سوزنخورده، تکرار میکنند «اغتشاشات تمام شده» اما در همان حال، با اقدامهای زامبیوار ترس روزافزون خود را آشکار میکنند. ترس آنان امید همه کسانی است که خواستار بازگشت ایران به مسیر تاریخیاش بهعنوان یک سازنده تمدن و پیامآور صلح و دوستی بوده و هستند. جنبش آیندهگرای مردم ایران ممکن است تاخیر و تعجیل داشته باشد و از زیگزاگهایی هم بگذرد اما به مسیر خود ادامه خواهد داد.