چو جامه نه در خورد مردم بود
همان مردم اندر میان گم بود
«فردوسی»
«مردم ایران» پس از انقلاب سال ۵۷، در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۵۸ به پای صندوقهای رای رفتند، و در همه پرسی به جمهوری اسلامی، ۹۸.۲ درصد رای آری دادند. پس از آن، قانون اساسی بر اساس رای آحاد «مردم» ایران به تصویب رسید.
در طول بیش از چهل سال از آن روزها، مردم ایران دوران پرالتهاب و مشکلات بسیاری را از سر گذراندند. جنگ ایران و عراق، اعتراضات سیاسی، مشکلات اقتصادی و تحریمهای گوناگون، تنها بخشی از مصائبی بوده است که مردم در ایران در طول چند دهه گذشته، پشت سر گذاشتند.
در سخنرانیها و اعلامیههای حکومت بارها از واژه «مردم» استفاده شده است. اما مفهوم برآمده از این واژه در طول این سالها، همواره متفاوت بوده است. در همین اتفاقات اخیر که در پی گران شدن بنزین، اعتراضاتی در شهرهای مختلف شکل گرفت، مسئولان بارها از «مردم» در سخنان خود یاد کردند. برخی مانند حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، از آگاهی و صبوری مردم ایران و این که مانع دشمنان ایران شدند، تشکر و قدردانی کردند.معصومه ابتکار هم در توییتی نوشت: «معترضان و منتقدان هم مردم هستند… اما آشوبگران و ویرانیطلبان از مردم نیستند.»
رهبر جمهوری اسلامی ایران هم در سخنانی ابراز کرد: «یقینا برخی از مردم از این تصمیم نگران و ناراحت میشوند یا به ضرر آنهاست، اما اعتراضات صورت گرفته در روزهای اخیر و تخریب و آتش زدن کار «مردم» نیست و منتسب به «اشرار» است.»
در سالهای گذشته هم بارها، در راه پیماییها و شرکت در انتخاباتها و مشارکتهای دیگر، مسئولان حکومت از فهم و درک مردم تشکر کردهاند و در مقابل، عدهای دیگر را که همسو و همفکر با اهداف سیاسی نبودهاند، جزو مردم ندانستهاند و از آنان با عناوین مختلفی همچون خس و خاشاک، اشرار و مزدور غرب و از آن قبیل، یاد کردهاند.
اما آیا در واقع منظور از «مردم» در سخنان سران حکومت ایران، دقیقا کدام قشر از جمعیت ساکن در ایران است؟
در سالهای اول پس از انقلاب، تفاوت فاحشی میان کسانی که طرز فکر سیاسی متفاوت از حکومت داشتند، با دیگران پدید آمد. از همان سالها، کسانی که در مقابل تصمیمات مهم و تاثیرگذار حکومت پرسش و انتقادی مطرح میکردند، مورد غضب آن قرار میگرفتند. در مقابل، کسانی که امر تصمیمگیری را تنها مختص دستاندرکاران و رجل سیاسی آن روزها میدانستند (و با آن تصمیمات موافق بودند)، با مشکلات کمتری روبهرو میشدند. با تمام شدن دوران جنگ و روی کار آمدن اکبر هاشمی رفسنجانی (که رویکردی تهاجمی برای بازسازی اقتصادی در پیش گرفت) و سپس محمد خاتمی که برخاسته از میان نیروهای موسوم به «اصلاحطلبان» بود)، فضای بسته جامعه در دهه شصت، کم کم باز شد و روزنامهها و نشریات متنوع و متعددی شروع به انتشار کردند. در این میان حتی هفتهنامه طنز «گل آقا» هم منتشر میشد که به شکلی محتاطانه، انتقادات صریحی را از وضع جامعه به زبان طنز بیان میکرد. مردم اندک اندک خود را از فشار فکری و سانسور سالهای قبل آزادتر میدیدند و شاید این گفته نیز بیراه نباشد که در آن دوران، علیرغم مشکلاتی که همچنان باقی بود، فضای اجتماعی ایران به سمت کمتر شدن فاصله حکومت با مردم در حرکت بود. در آن زمان، با روی کار آمدن غلامحسین کرباسچی به عنوان شهردار تهران، مراکزی همچون فرهنگسراها گشایش یافتند. به طور نمونه، مناطقی از جنوب تهران که به میدان کشتارگاه معروف بود، ناگهان تبدیل شد به یکی از فرهنگسراهای مهم که حال شاهد حضور هنرمندان و اجراهای بیشماری بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
به همین ترتیب در شهرهای دیگر هم به تتبع از پایتخت، مراکز فرهنگی و نشریات مختلفی شروع به کار کردند. اما با فضایی که در اواخر دهه هفتاد ایجاد شد و سپس در دهه هشتاد اوج گرفت، ماجرای قتلهای سیاسی زنجیرهای، اوجگیری سانسور و سرکوب نویسندگان و هنرمندان، سرکوب اعتراضات کارگری و سندیکای اتوبوسرانان، اعتراضات خونین دانشجویی ۱۸ تیر، و بهویژه اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، بار دیگر موجی از خشم مردمی در مقابل حکومت ایران پا گرفت، و دودستگی میان طرفداران سرسخت تصمیمات و اقدامات حکومت و مخالفان آن، تظاهر بیرونی یافت.
در تازهترین اعتراضات گسترده عمومی نیز، چه در دی ماه ۹۶ و چه اکنون، دراعتراضات آبانماه ۹۸، بیش از پیش شاهد این اختلاف و شکاف در میان «مردم» هستیم.
مردمی که مورد تایید و نزدیک به سیاستهای حکومت هستند، و مردمی که احساس میکنند در بازیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بازی داده نمیشوند، مردمی که برای کوچکترین امکانات مالی و بانکی، باید از جادههای پر و پیچ و خم اداری عبور کنند، در مشاغل رده بالای دولتی و شرکتهای وابسته، سهمی ندارند، در هیچ یک از واحدهای سهمیهای کشور، جای نمیگیرند، در امتحانات دانشگاهی با سهیمه آزاد شرکت میکنند، پول شهریه را باید تمام و کمال بپردازند و دست آخر اطمینانی هم برای راه یافتن به مشاغل مناسب نداشته باشند، اما در عوض، آنچه سهم از فقر اجتماعی و اقتصادی و فشارهای ناشی از تحریمهاست، تنها به دوش بکشند.
برای مثال، در دادگاههای مفاسد اقتصادی شاهد حضور «متهمانی» بودیم که جزو «مردم» نبودند، یا شاید در وضعیت کنونی ایران و از نگاه حکومت، چنان کسانی «مردم واقعی» به شمار میآیند؛ کسانی که بیرویه به امکانات دولتی و وام و تسهیلات بانکی و مالی دسترسی داشتهاند و از آن امکانات، به صورت شخصی و خانوادگی بهرهمند شده بودند. برخی از این «مردم» را حتی نتوانستند دستگیر کنند و آنان قادر شدند تا از سد ممنوعالخروجی و تحت تعقیب بودن هم بگریزند، بیآنکه پاسخگو باشند.
اما آیا سرزمین ایران، تعلق به بخش خاصی از مردم دارد؟
بر اساس قانون اساسی مصوب جمهوری اسلامی، به گوناگونی مردم، زبانها و فرهنگها و دینها و آیینهای آنان به روشنی اشاره شده است. کشور ایران، با جغرافیای وسیعی که دارد، از اقوام و مردمی با فرهنگهای مختلف تشکیل شده است. در اصول قانون اساسی، تلاش برای بهرهمندی تمام مردم از منافع ملی، از جمله وظایف حکومت برشمرده شده است.
بر اساس اصل بیستم قانون اساسی: «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»
همچنین، بر اساس اصل بیست و سوم قانون اساسی: «تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمیتوان به صرف داشتن عقیدهای مورد تعرض و مواخذه قرار داد.»
در اصول دیگر نیز، بر مساوات و حق دسترسی همگانی به تمام امکانات، تاکید شده است. اما واقعیت امر چیز دیگری است و آن اصول، در عمل فاصله زیادی با شرایط واقعی زندگی مردم داشته است و دارد. در واقع، از بدو انقلاب تا کنون، روز به روز حلقه «مردم» نزدیک به حکومت تنگتر شده است و عده بسیار اندکی از مردم، شهروندان درجه اول محسوب میشوند. این در حالیست که انقلاب سال ۵۷ ، حاصل یک نیاز، امید، و مشارکت حداکثری برای تغییر شرایط بود؛ از جانب مردمی که در کنار هم و به شوق زندگی بهتر و آیندهای روشنتر و رفاه اجتماعی همگانیتر، دست به یک حرکت انقلابی زدند. همان مردم، در روزهای جنگ، بدون چشمداشت به جبههها رفتند و جنگیدند و هزینه دادند، در اقتصاد مقاومتی، سفرههاشان کوچکتر شد، در بیماریها متحمل نبود امکانات دارویی و پزشکی ناشی از تحریمها شدند، و نسل از پی نسل، با امید به دیده شدن و شنیده شدن، در انتخاباتها و رای گیریها مشارکت کردند و خواستار تغییر اوضاع جامعه بهگونهای مسالمتآمیز شدند.
در مقطع انقلاب ۵۷، جمعیت کشور ۳۶ میلیون نفر بود. آن جمعیت، حتی بدون احتساب ازمیان رفتگان و مهاجران، اکنون بیش از دو برابر شده است، بدین معنا که بخش بزرگی از جامعه کنونی ایران، در چهارچوبی گرفتار است که نه زمانی آن را خواسته یا پذیرفته یا امیدی به آن داشته است، نه برای آن جنگیده است، نه بهرهای از آن برده است و نه دیگر امید و اعتمادی به آن دارد. همین اکثریت مردم است که مدتهاست از جمله مغضوبان حکومت بهشمار میرود. در چنین شرایطی، فاصله میان مردم عادی و بدون برچسب نسبت به شهروندان با درجه خاص، هر روز شکل عمیق و خطرناکتری به خود میگیرد. بار تمام مشکلات، بر دوش همین اکثریت عظیم مردم عادی است و دیگران، تنها تماشاگر این دشواریها و مشقت جانفرسا هستند.
در نهایت، پرسشی بیپاسخ میماند که در چنین شرایطی، چگونه میتوان کشور را از خطرهای واقعی نظیر تجزیه و درگیریهای داخلی و جنگی دیگر حفظ کرد؛ وقتی که مردمی که اکثریت را تشکیل میدهند، «مردم» واقعی به حساب نمیآیند؟