قانونی دانستن شهرک های یهودی نشین در سرزمین های اشغالی از سوی دولت ترامپ نه تنها اصول سیاست خارجی ایالات متحده را زیر سوال می برد بلکه این امر به باور بسیاری از کارشناسان، پایان عصر صلح آمریکایی و یا "پکس امریکانا" را رقم می زند.
از هنگام پایان یافتن جنگ جهانی دوم تا کنون، ایالات متحده با توجه به برتری نظامی، اقتصادی و سیاسی خود همواره در تلاش برای تأمین صلح نسبی در سراسر جهان بود و در پرتو همین تلاش ها، واشنگتن توانست مانع وقوع جنگ سوم جهانی شود. ایالات متحده در مدت بیش از 6 دهه گذشته، توانست نقش موثری در جلوگیری از تنش و درگیری میان کشورهای مختلف داشته باشد و در شکل گیری نهادهای سیاسی و اقتصادی بین المللی به میزان بالای سهم بگیرد.
اظهارات اخیر مایك پومپئو، وزیر امور خارجه آمریكا در مورد قانونی دانستن شهرک های یهودی نشین در سرزمین های اشغالی که به معنای اعتراف واشنگتن به حاکمیت اسرائیل بر کرانه باختری می باشد، نه تنها برای سازمان ملل، اتحادیه اروپا و كشورهای عربی تعجب آور و غیر قابل پذیرش بوده بلکه بسیاری از نمایندگان کنگره را نیز به شگفتی وا داشته است. در همین راستا اتاق های فکر و سیاست خارجی آمریکا با اشاره به این تغییر سیاست، هشدار دادند که اظهارات مایک پمپئو نه تنها به ملت فلسطین و روند صلح خاورمیانه صدمه می زند بلکه مخالفت ایالات متحده با الحاق شبه جزیره کریمه به فدراسیون روسیه و الحاق تبت به خاک چین را فاقد اعتبار می کند. افزون بر آن؛ این اقدام واشنگتن باعث می شود تا کشورهای جهان با در نظرداشت پیوندهای دینی و تباری، قملرو خود را تا آن جا که می خواهند توسعه دهند و هیچ نیروی بازدارنده ای وجود نداشته باشد تا مانع این خودسری ها شود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مایکل موران، کارشناس استراتژی در مقاله ای که در مجله "فارن پالیسی" به نشر رسانده، نوشته است: از آغاز قرن بسیت و یکم تا کنون ایالات متحده برای این که نقش خود را به عنوان یک عامل موثر در تحولات و سیاست های بین المللی نشان دهد، اقدامات اندکی را روی دست گرفته است. تهاجم نظامی آمریکا به عراق در سال 2003، آتش تنش ها و اختلافات را در سراسر منطقه شعله ور ساخت و اعتماد نادرست واشنگتن به بازارهای مالی بین المللی منجر به رکود اقتصادی در سال 2009 شد و در نتیجه، زمینه ای بازگشت پدیده پوپولیسم در بسیاری از نقاط جهان فراهم گشت. سپس دونالد ترامپ با سر دادن شعار "نخست آمریکا، به کاخ سفید راه یافت.
التبه تصمیم دولت ترامپ در مورد به رسمیت شناختن شهرک های اسرائیلی در کرانه باختری، نقطه ای عطفی در سیاست خارجی ایالات متحده به شمار رفته و پایان نفوذ بین المللی این ابر قدرت جهانی را رقم می زند. حمایت آمریکا از اقدامات نا عادلانه اسرائیل، کلیه ای تعهدات بین المللی ایالات متحده پس از جنگ دوم جهانی همچون دفاع از کشورهای اروپای غربی، استقرار سربازان آمریکایی در کره جنوبی و محدود کردن رقابت های تسلیحاتی را از اعتبار ساقط می کند.
البته دونالد ترامپ در آینده به این نتیجه خواهد رسید که کناره گیری از تلاش برای پایان دادن به درگیری های پیچیده بین المللی منجر به کاهش نفوذ و قدرت بین المللی آمریکا می شود و در مقابل، سایر بازیکنان بزرگ بین المللی از این فرصت، بهره برداری می کنند و آمریکا هرگز نمی تواند جایگاه سابق خود را به عنوان بزرگ ترین ابر قدرت در سطح بین المللی حفظ کند. به عنوان مثال، عقب نشینی آمریکا از تحولات سوریه، زمینه گسترش نفوذ روسیه و ترکیه را در سوریه فراهم کرده است.
تردیدی نیست که دخالت در برخی از درگیری ها، اشتباه بزرگی به شمار می رود، طوری که آمریکا در سال 1960، در باتلاق جنگ ویتنام فرو افتاد و در سال 2003 با لشکر کشی به عراق، واشنگتن بزرگ ترین اشتباه تاریخ را انجام داد.
از سوی دیگر، رشد اقتصادی در ایالات متحده پیوند مستقیم با ثبات جهانی دارد و اقداماتی که منجر به آشفتگی در هر کشوری شود، سرانجام اقتصاد جهانی، به ویژه اقتصاد ایالات متحده را آسیب پذیر می سازد. در گذشته، بریتانیا از دخالت ها و عقب نشینی های که در برخی از کشورها انجام داده بود، به این حقیقت دست یافته بود که دخالت نابجا و کناره گیری بی موقع در تحولات و درگیری های بین المللی می تواند پیامدهای ناگوار سیاسی و اقتصادی را در پی داشته باشد.
ایالات متحده در مقایسه با بریتانیا که پس از جنگ دوم جهانی به شدت آسیب دیده بود، تا کنون در اوج قوت و اقتدار خود است و در تمام عرصه های اقتصادی، نظامی و فناوری در مقام نخست قرار دارد، بنابر این، کناره گیری آمریکا از تحولات بین المللی در این شرایط جز هراس بیجا از خطر گروه های مذهبی افراطی، توجیه دیگری ندارد.
در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1992، ایالات متحده فرصت یافت تا تبدیل به ابرقدرت بی رقیب جهان شود، اما تصمیمات اخیر کاخ سفید، آمریکا را در انزوا قرار می دهد.
پس از بحران اقتصادی سال 2009، باراک اوباما تصمیم گرفت در موارد بسیاری از مسائل بین المللی محتاطانه عمل کند، همین امر منجر به افزایش نقش فرانسه در لیبی شد و جمهوری آلمان توانست نقش مشابهی در واکنش به تهاجم روسیه به اوکراین بازی کند. اما اوباما نتوانست، ژاپن، چین و هند را متقاعد به پرداخت بخشی از هزینه های نظامی کند که ایالات متحده را با چالش رو به رو کرده بود. افزون بر آن، اوباما نتوانست هیچ اقدام مثبتی برای اصلاح صندوق بین المللی پول و بانک جهانی انجام دهد.
در پیوند به تصمیم اخیر ایالات متحده در مورد شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری، شمار زیادی از ناظران در واشنگتن باور دارند که هدف دونالد ترامپ از این اقدام، بهره برداری برای انتخابات پیش رو است و ترامپ می خواهد به این ترفند، رأی هوادران رژیم اسرائیل را به دست آورد. البته دونالد ترامپ، پیش از این تصمیم، اقدام به انتقال سفارت ایالات متحده از تل آویو به بیت المقدس کرد، سپس بلندی های جولان را به عنوان بخشی از خاک اسرائیل شناخت.
با آن که تصمیم اخیر کاخ سفید می تواند برای بنیامین نتانیاهو تا حدی سودمند باشد، اما این تصمییم، تنش میان فسلطین و اسرائیل را به شدت افزایش می دهد.
از سوی دیگر، این تصمیم گیری، می تواند آینده سیاست خارجی ایالات متحده را دچار چالش کند و منجر به افزایش رقابت ناسالم میان کشورهای جهان شود.
© IndependentArabia