نود و پنجمین مراسم اسکار روز یکشنبه، ۱۲ مارس (۲۱ اسفند)، ساعت پنج بعدازظهر به وقت لسآنجلس (سه و نیم صبح دوشنبه به وقت تهران) برگزار میشود. ستارهها البته از چند ساعت قبل روی فرش قرمزی جولان میدهند که دیگر قرمز نیست و امسال برای نخستین بار رنگی دارد که میتوان «بژفام» نامید. جیمی کیمل، مجری امسال، به شوخی گفته است این امر نشان میدهد برگزارکنندگان اسکار اطمینان دارند که قرار نیست خونریزی رخ دهد؛ شوخیای که پس از سیلی سال گذشته ویل اسمیت به کریس راک، جلوه دیگری دارد.
صدرنشین نامزدیهای امسال فیلمی است که باید آن را غافلگیرکنندهترین فیلم سال بدانیم: «همه چیز همهجا ناگهان» ساخته مشترک دانییل کوآن و دانییل شاینارت است؛ زوجی هنری که به «دو دانییل» معروفند و تجربهشان بیشتر ساخت ویدیوکلیپ برای ترانهها بوده است. این دو کارگردان ۳۵ ساله در زمان دانشگاه در «امرسون کالج» بوستون با هم آشنا شدند و سالها است که همکاری نزدیکی با یکدیگر دارند. نخستین تجربه فیلمسازی بلند آنها «مرد چاقوسوئیسی» با با بازی پل دانو و دانیل ردکلیف بود که سال ۲۰۱۶ در جشنواره ساندنس نمایش یافت و از طرف غالب منتقدان با اقبال روبرو شد.
اما چه کسی میتوانست پیشبینی کند که فیلم دوم این زوج هنری، ستاره فصل جوایز باشد و در شب اسکار، بهشکلی باورنکردنی، نامزد دریافت ۱۱ جایزه آکادمی اسکار شود؟
«همهچیز همهجا ناگهان» روایت یک زن مهاجر ۳۳ ساله چینی-آمریکایی است که از یکسو به فکر سامان دادن به خانواده خود است و از سوی دیگر، در معرض پیگیریهای اداره مالیات آمریکا. فیلم تم علمی-تخیلی دارد و شخصیت نقش اول (با بازی میشل یو) به زودی متوجه میشود که وظیفهای تاریخی بر دوشش نهاده شده و باید با دنیایی موازی ارتباط برقرار کند تا تمامی دنیاها را در سراسر گیتی نجات دهد.
فیلمهای نیمکمدی و نیمعلمی-تخیلی معمولا دارای اقبال بسیاری در فصل جوایز دانسته نمیشوند، اما این فیلم چنان به مذاق سینماییها خوش آمده که موفق شده است مهمترین جوایز صنفهای بازیگران، نویسندگان، تهیهکنندگان و کارگردانان را به دست آورد. در سراسر تاریخ سینما، فقط چهار فیلم دیگر به چنین افتخاری رسیدهاند. همه آن چهار فیلم جایزه اسکار «بهترین فیلم» را هم گرفتند و بنابراین، بعید نیست که این بار هم چنین شود؛ بهویژه که اسکار چند سالی است میل دارد به فیلمهایی که شخصیتهای اصلیشان سفیدپوست نیستند، جایزه بدهد (یکی از دو دانیلها و البته بیشتر بازیگران این فیلم، تبار آسیای شرقی دارند).
در رتبه بعدی جدول نامزدیها، دو فیلم قرار دارند که نامزد دریافت ۹ جایزه شدهاند: «در جبهه غرب خبری نیست» و «بنشیهای اینیشرین»، به ترتیب محصول آلمان و ایرلند، و بدین ترتیب، شب اسکار امسال میتواند، شب بزرگ اروپاییها باشد (البته هر دو فیلم «محصول مشترک» با آمریکا بهشمار میروند).
«در جبهه غرب خبری نیست» را ادوارد برگر، کارگردان سوئیسی، بر اساس رمان مشهور اریش ماریا ریمارک آلمانی درباره جنگ جهانی اول، ساخته است. اما بر خلاف رمان که بیشتر میخواهد پوچی جنگ را از زاویه دید سربازی جوان نشان دهد، این محصول شبکه «نتفلیکس» پر از بمب و سروصدا است و معلوم نیست چه چیزی به دانش و نگاه ما میافزاید که «نجات سرباز رایان» و «دانکرک» و «۱۹۱۷» پیش از این نکردهاند. این محصول مشترک آلمان و آمریکا، در مراسم بفتا که به «اسکار بریتانیا» معروف است، بسیار موفق بود و هفت جایزه، از جمله «بهترین فیلم»، را از آن خود کرد. حالا در اسکار ۹۵، هم نامزد بهترین فیلم است و هم نامزد هشت رشته دیگر، از جمله «بهترین فیلم بینالمللی» و« بهترین فیلمنامه اقتباسی». اما نامزد بهترین کارگردانی نشده و از این لحاظ از «همهچیز همهجا ناگهان» عقبتر است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
در جایگاه بعدی، به «بنشیهای اینیشرین» میرسیم؛ آخرین ساخته مارتین مکدونای بریتانیایی-ایرلندی، که در زمان جنگ داخلی ایرلند در جزیرهای خیالی در این کشور میگذرد: داستانی لطیف و انسانی درباره رابطه دو دوست که یکی از آنان نوازنده محلی است و انگار ناگهان به این فکر میافتد که چطور در این جزیره دورافتاده، زندگیاش به این دوستیها خلاصه شده است، اما میخواهد با غنای تمدن بشری و میراثهایش رابطه برقرار کند. این فیلم با تصویر رابطه دوستی انسانیای که بین این دو مرد (با بازی کالین فرل و برندان گلیسون) شکل میگیرد، موفق شده است طرفداران بسیاری پیدا کند و حالا نامزد ۹ اسکار است؛ از «بهترین فیلم» و «بهترین کارگردان» تا عرصه بازیگری که در آن، چهار بازیگر فیلم در سه رشته نامزد شدهاند. اما بهترین بخت پیروزی را نه دو مرد بازیگر، که احتمالا کری کاندونِ ایرلندی دارد که نامزد «بهترین بازیگر زن در نقش فرعی» است و در شب بفتا هم پیروز بود. او نقش خواهر فارل را بازی میکند. نکته نگرانکننده برای این فیلم، این است که در هشت اسکار قبلی، فاتح این جایزه، هیچ جایزه دیگری نبرده است؛ پس آیا «بنشیها» هم قرار است مثل «پسربچگی» و «داستان وستساید»، تکجایزهای باشد؟
از سه فیلم صدرنشین که عبور کنیم، میرسیم به «الویس» و «خانواده فیبلمن» که به ترتیب هشت و هفت نامزدی دارند، و سپس «تار» و «تاپ گان: ماوریک»، هر یک با شش نامزدی.
«الویس» به کارگردانی باز لورمانِ شهیر استرالیایی که فیلمهایی مثل «گتسبی بزرگ» و «مولنروژ» را در پرونده فیلمسازیاش دارد، روایتگر قصه زندگی الویس پریسلی، خواننده بنام آمریکایی، است. در میان شش جایزهای که این فیلم نامزد دریافتشان شده است، بیشترین بخت این فیلم شاید در رشته بهترین فیلمبرداری باشد. اگر مندی واکر به این اسکار برسد، اولین زن تاریخ سینما میشود که اسکار بهترین فیلمبرداری را به دست میآورد. «الویس» بهغیر از «بهترین فیلم»، در رشتههایی همچون گریم، صدا و طراحی لباس هم نامزد است و البته آستین باتلر هم برای ایفای نقش پریسلی نامزد «بهترین بازیگر مرد نقش اول» شده است.
«خانواده فیبلمن»، ساخته استیون اسپیلبرگ، به دوران کودکی کارگردان به مثابه بچهای عاشق سینما میپردازد؛ بچهای که با دوربین دستی در تپههای کالیفرنیا با دوستانش فیلم میساخت. سینماگران معمولا عاشق فیلمهای اینچنینیاند، اما باید دید که آیا مایلاند به اسپیلبرگ بزرگی که تاکنون هر چه جایزه بوده (از جمله سه اسکار) برده است، باز هم جایزه دیگری اعطا کنند؟ این فیلم علاوه بر «بهترین فیلم»، در رشتههایی همچون «بهترین کارگردان»، «بهترین فیلمنامه غیراقتباسی»، «بهترین بازیگر نقش اول زن» (میشل ویلیامز) و «بهترین بازیگر نقش فرعی مرد» (جود هرش) نامزد شده است.
دو فیلم بعدی، در نقطه تضاد با یکدیگر قرار دارند: «تاپ گان: ماوریک» بازگشت یکی از فیلمهای محبوب دهه ۱۹۸۰ است؛ با تام کروزی که سخت است باور کنیم ۶۰ ساله شده و هنوز هم بیبدلکار، صحنههای دشوار فیلمهایش را خودش بازی میکند. این فیلم در رشتههایی مثل «بهترین فیلم»، «بهترین فیلمنامه اقتباسی» و« بهترین ترانه» (لیدی گاگا) نامزد شده است. اما بهترین بخت آن شاید در رشتهای مانند تدوین یا جلوههای ویژه باشد؛ گرچه در هر دو زمینه رقیب قدری به نام «آواتار: راه آب»، ساخته جیمز کامرون، دارد. این فیلم بر خلاف «آواتار» قبلی، چندان با استقبال گسترده منتقدان و بینندگان روبرو نشد، اما بعید نیست بتواند در همان دو رشتهای که نامزد شده است، پیروز شود.
«تار» ساخته تاد فیلد آمریکایی است؛ کارگردانی که تاکنون شش بار نامزد اسکار شده (دو بار «بهترین فیلم»، دو بار «بهترین فیلمنامه اقتباسی»، یک بار «بهترین کارگردان» و یک بار «بهترین فیلمنامه غیراقتباسی»)، اما هنوز برنده نشده است. فیلم، داستان رهبر ارکستری به نام لیدیا تار با بازی کوبنده کیت بلانشت است، و اینکه او چگونه اوج هنرمندی خود را با بحران روابط انسانیاش تنظیم میکند. فیلمی درخشان که بیش از همه مرا یاد «معلم پیانو» انداخت. اما آیا اسکاریها هم به این فیلم روی خوش نشان خواهند داد؟ بیشترین بخت را شاید در رشته «بهترین کارگردان» یا «بهترین فیلمنامه» داشته باشد؛ هرچند، برای تدوین و فیلمبرداری هم نامزد شده است.
غیر از فیلمهایی که نام بردیم، هشت فیلم دیگر نیز نامزد بیش از یک جایزه شدهاند. مهمترین آنها را باید «مثلث غم»، ساخته روبن اوستلند سوئدی، دانست. خرداد که نخستین بار این فیلم را در جشنواره کن دیدم، آن را به مثابه «فیلمی طناز درباره سرمایهداری و بشریت» ستودم و پیشبینی کردم که بخت جدی فتح نخل طلا خواهد بود. همین هم شد و اوستلوند دومین نخل طلایش را گرفت. اما دنیای کن و سینمای اروپا خیلی با دنیای اسکار متفاوت است؛ هرچند، «انگل»، ساخته بونگ جون هو، چند سال پیش این دیوار را شکست. فیلم اوستلوند هم طرفداران بسیاری در آمریکا یافته است؛ بهخصوص که به مضحکه کشاندن ثروتمندان در این سالها در سینمای آمریکا محبوب شده و مشابه آن را در فیلمهایی همچون «منو» ساخته مارک مایلاد، «پیاز شیشهای» ساخته رایان جانسون، و البته همان «انگل» میبینیم. (در میان سریالهای تلویزیونی نیز «وایت لوتوس» و «وراثت» موضوعی مشابه دارند.)
فیلم اوستلوند فقط نامزد دریافت سه جایزه شده است؛ اما از مهمترین جوایز: «بهترین فیلم»، «بهترین کارگردان»، «بهترین فیلمنامه اصلی». احتمال بسیاری دارد که او دست خالی به خانه بازگردد، مگر اینکه شاهد غافلگیری بزرگی در شب جوایز باشیم. آیا طنازی اوستلوندی خواهد توانست در مقابل قصهپردازی علمی-تخیلی مهاجرهای چینی-آمریکایی و سروصدای سربازان آلمانی به جایی برسد؟