روشنفکران دینی متاخر معتقدند که اسلام دین رحمانی است و خشونت برای اسلام امری عرضی است و کسانی را که میگویند اسلام دین خشونت است با برچسب زنی طرفدار مجاهدین خلق یا سلطنت طلب معرفی میکنند: «این دیدگاه [نظر ابوالفضل بهرامپور در باب زجرکش کردن مخالفان] در داخل کشور چندان واکنشی برنینگیخت، اما در خارج از کشور اپوزیسیون، از ارتجاع سلطانی گرفته تا تروریسم آلبانی، آن را به عنوان هدیهای آسمانی دانستند تا به اسلام و تشیع حمله کنند و نغمههایی را که همیشه سرودهاند، این بار بلندتر بسرایند و بگویند که "اسلام دین خشونت است" و چنین و چنان.»
از تقلیل گرایی خام اندیشانه و سیاسی این روشنفکر مسلمان و نادیده گرفتن چهل سال تروریسم جمهوری اسلامی که بگذریم بدون اظهار نظر بهرامپور هم میتوان در باب این موضوع اظهار نظر کرد. در عالم واقع میتوان به خوبی به باورمندانی که چشم بر واقعیات بستهاند نشان داد که آیا اسلام دین خشونت بوده و هست یا دین رحمت و مداراست. اگر اسلامی فراتر از ایدههایی که من یا آقای سروش در ذهن داریم در عالم خارج وجود داشته باشد- که دارد و آنچه مسلمانان بدان باور دارند وهم و تخیل نیست- میتوان از ویژگیهای آن سخن گفت.
اگر مدافعانه و صرفا کلامی به اسلام نگاه نکنیم و پای تاریخ و جامعه شناسی و دین شناسی را به میان بکشیم، شش نوع اسلام در عالم واقع مشاهده شده است (بنا به استقراء؛ در آینده انواع دیگری ممکن است پا به عرصه وجود بگذارند):
۱. اسلام متنی یعنی آنچه در قرآن و حدیث واقعا موجود (نه آنچه مسلمانان میگویند در عالم ذر وجود دارد و کسی نمیداند چیست) عرضه شده است؛ قرآن موجود را مسلمانان عین کلام خدا میدانند؛ بحث وثوق و سند احادیث دعواهای درون دینی است و کسانی که از بیرون بدان نگاه میکنند همه را میتوانند بخشی از متون دینی بدانند چون بالاخره بخشی از مسلمانان آنها را متن دینی خود میدانند. این اسلام را باید اسلام مفسران و محدثان نامید؛
۲. اسلام تاریخی یعنی آنچه مسلمانان (جوامع و دولتهای مسلمان) در تاریخ از حیث رفتاری از خود به جای گذاشتهاند؛ آمیخته شدن اسلام صادر شده از عربستان با سنتهای جوامع دیگر این اسلام را التقاطی یا ناپیراسته نمیکند چون بخشی از میراث و تجربه مسلمانان است؛
۳. اسلام تبلیغ شده یعنی اسلامی که واعظان و مبلغان و مداحان (حاملان دین) معرفی کرده و میکنند؛ این اسلام همانا اسلام عمومی شده و کوچه و خیابانی است چون مبلغان چارهای بجز خیابانی کردن آن برای مخاطبان ندارند؛ پیراستن اسلام مردم عادی از آنچه مبلغان بدان افزوده یا کاستهاند کار ناظران و محققان نیست بلکه کار مدافعان و ایدئولوگهاست؛
۴. اسلام شریعت یعنی برداشتی که فقها از متون داشته و به رشته تحریر در آورده و در دروس خود عرضه میکنند (یا همان اسلام مَدرسی)؛ آنچه سازمان دینی مسلمانان شناخته میشود ترکیبی از اسلام مدرسی و اسلام تبلیغی را نمایندگی میکند؛
۵. اسلام عرفا و صوفیان؛ و
۶. اسلام روشنفکران و احیاگران و نواندیشان دو قرن اخیر و همه کسانی که نه در متن بلکه در حاشیه نظراتی مطرح کردهاند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این شش نوع اسلام با هم برافتادگیهایی دارند اما در هریک نکاتی هست که آنها را از یکدیگر متمایز میکند. به عنوان مثال رفتارهایی در جوامع مسلمان رواج داشته که ممکن است فقها با آنها همرای نبوده باشند یا بالعکس، نکاتی در متون هست که فقها آنها را نادیده گرفته باشند یا فقها برداشتهایی کرده باشند که پایی در متون ندارند. مبلغان نیز ممکن است در سرزمینهای دیگر عناصری را به اسلام متنی یا شریعت افزوده یا از آن کاسته باشند تا با جامعه مهمان بیشتر انطباق پیدا کند. از همین جهت ما بدون داوری در این که کدام یک از آنها "اسلام واقعی" هستند همه را بخشی از اسلام به حساب میآوریم. اسلام واقعی همان چیزی است که مسلمانان از هر صنف و قشر و ملت و ناحیه بدان باور دارند که البته "اسلامهای واقعی" است.
بدین ترتیب هر کسی که ادعایی از مسلمان بودن یا اسلامی بودن دارد در این شش مقوله به نحوی قابل جای دادن است. در شش پاراگراف مختصر نشان میدهم که اسلامهای واقعی (در عالم خارج) دین خشونت بوده و همچنان دین خشونت است و آن دسته از مسلمانان که خشن نیستند یا دین خود را نمیشناسند تا بر اساس آن عمل کنند یا آن را معرفی کنند (اکثر دینداران در همه ادیان این گونهاند) یا اعمال خشونت آمیز توصیه شده را میدانند و آنها را نادیده میگیرند (نکفر به بعض و نومن به بعض هستند که خوشایند شارع نیست) و واقعیت را به گونهای دیگر جلوه میدهند.
خلطی که در دیدگاه "اسلام رحمانی" وجود دارد آن است که میان واقعیت و تفسیر خلط میکند؛ ممکن است ما تفسیر متفاوتی از متون یا رخدادهای تاریخی داشته باشیم اما نمیتوانیم واقعیات تاریخی مورد اجماع یا متن مورد وفاق و مخرج مشترک تنوعهای موجود را نادیده بگیریم.
اسلام متنی
در این که قرآن و احادیث در کنار توصیههایی به رحمانیت در میان مسلمانان (و به ندرت میان مسلمانان و غیر مسلمانان) انبوهی از توصیه به خشونت دارند شکی نیست. همه تلاش نواندیشان و روشنفکران مذهبی بر این امر متمرکز بوده که یا از این دستورات خشونت آمیز برای برپایی عدالت مورد نظر خود و حکومت دینی بهره بگیرند یا آنها را زمانمند دانسته و به حاشیه برانند. در هر صورت هر دو گروه بر وجود این دسته از دستورات خشونت آمیز در قرآن و حدیث توافق دارند.
اسلام تاریخی
کافی است بیست و سه سال دوران پیامبری محمد در مدینه و مکه و بعد رفتار خلفا و ائمه شیعه که الگوی مسلمانان به حساب میآیند مطالعه شود. در این مطالعه نیز میتوان بر رخدادهای مورد وفاق تمرکز کرد. همچنین رفتار جوامع مسلمان در طول ۱۴۰۰ سال گذشته بخشی از این تاریخ به حساب میآید. آنها هیچ ابایی در دست بردن به خشونت نداشتند. تاریخ اسلام تاریخی سراسر پر از جنگ و فتح و مرزگشایی بوده است. جنگها هم همه دفاعی نبودهاند. برای دفاع نمیتوان از هند تا اسپانیا را فتح کرد. طبق برخی روایات شیعه، امام زمان نیز قرار است با جنگ حکومت عدل جهانی برپا سازد. البته این بدین معنا نیست که غیر مسلمانان چنین نبودهاند. اسلام هم مثل دیگر ادیان دینی بشری است و منعکس کننده انواع خصوصیات بشری از جمله خشونت.
اسلام فقها
متونی که به دست فقها نوشته شده سرشار است از دستوراتی که قساوت در آنها موج میزند. احکام قضایی شریعت در همه مکاتب پنجگانه (حنبلی، شافعی، مالکی، حنفی و شیعه) همه تنبیهی (تنبیهات فیزیکی غیر قابل بازگشت) هستند از شلاق و سنگسار تا قطع دست و پا و انگشتان تا کشتن با انواع روشها. این احکام نیز صرفا راهزنان و قاتلان را در بر نمیگیرد بلکه مینوشان، تغییر دهندگان دین و عشق ورزان بیرون از چارچوب شریعت را در بر میگیرد. شریعت همیشه بخشی جداناشدنی از اسلام بوده است.
اسلام مبلغان
حاملان اسلام معمولا بعد از فتح سرزمینها به میدان میآمدهاند تا مردم را بر اساس سنتهای مورد نظر خود (با پشتوانه زور جنگجویان) به رفتارها و مراسم عادت دهند. تبلیغ اسلامی بجز در قرون ۱۹ تا ۲۱ و آن هم در کشورهای غربی که ادیان را محترم میشمردهاند متکی به زور بوده و نمیتوانسته مبلغ خشونت زدایی بوده باشد.
اسلام عرفا
بر خلاف آنچه در مورد صوفیه و عرفا تبلیغ میشود آنها همیشه اهل مدارا و مسامحه نبودهاند. آن دسته که چنین بودهاند به سرعت از صحنه عالم حذف میشدهاند. فرقههای صوفیه نیز برای بقا مجبور به دفاع و حمله بودهاند؛ صفویه که با خونریزی ایران را شیعه کردند از صوفیان بودند. در آموزههای صوفیان و عرفای مسلمان نیز ادبیات ضد خشونت (مثل مخالفت با حکم اعدام) چندان پر رنگ نیست. اما در جوامع مسلمان وقتی پای قدرت سیاسی در میان نبوده عرفا و صوفیه کمتر از همه به خشونت دست زده یا مبلغ خشونت بودهاند.
اسلام روشنفکران و نواندیشان دینی
کمتر روشنفکر دینی یا احیاگر دینی با خشونت مخالف بوده است. سید قطب و مودودی از بزرگترین مبلغان تروریسم و خشونت بودند. این جماعت در ایران نیز ایدئولوژیهایی را عرضه میکردند که مشکلی با خشونت نداشت.
بازرگان و مطهری و شریعتی اصولا مشکلی با خشونت نداشتند. همه آنها اهل شریعت بودند و میخواستند شریعت را به اجرا بگذارند در حالی که میدانستند در شریعت چه احکامی وجود دارد.
دیدگاههای اینها را نمیتوان بر اساس مقتضیات زمان توجیه کرد چون ادبیات و گفتمان ضد خشونت در دوران آنها نیز مطرح بوده است. حتی کسی مثل سروش که ظاهرا با خشونت مخالفت میورزد از ستایشگران خمینی و نهضت وی بوده است که دستی گشاده در اعدام مخالفان و تروریسم داخلی و بین المللی داشت.
اینها چون اسلام را سیاسی و اجتماعی میبینند و این اسلام را بدون قدرت تصور نمیکنند طبعا به خشونت برای "کسب عزت" نیاز داشتهاند. سروش هرگز نگفته است عزتی که همیشه بدان واسطه خمینی را ستایش کرده بدون کشتار جمعی و تروریسم و نقض حقوق فردی و انسانی ایرانیان چگونه به دست میآمد.
علیرغم همه نکات گفته شده فردی که خود را مسلمان میداند میتواند اهل خشونت گفتاری و ملی نباشد اما تعداد این اشخاص در جوامع مسلمان بسیار اندک است و در عین حال، برای اهل خشونت نبودن باید بخش قابل توجهی از کتاب مقدس، احادیث، رفتار پیشوایان و شریعت خود را نادیده بگیرند. این نوع اسلام هنوز نه حاملان و مبلغانی سازگار و جدی، نه سازمانی قدرتمند، و نه ادبیاتی فربه دارد.