پس از هدف قرار گرفتن و کشته شدن قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در بغداد، در تمام رسانهها و حلقههای سیاسی در واشنگتن، این بحث مطرح بود که واکنش ایران چگونه خواهد بود و چه گزینههای برای انتقام گیری روی میز تهران قرار دارد؟ به همین ترتیب در باره چگونگی پاسخ واشنگتن و گزینههایی پیش روی اداره دونالد ترامپ، نیز بحث و کنکاش ادامه داشت.
رهبری ایران پیوسته تهدید می کرد که در گرفتن انتقام از آمریکا از تمام گزینه ها و ابزارها استفاده خواهد کرد، اما مشخص نکرده بود که انتقام جویی را از کجا آغاز خواهد کرد، از عراق یا از خاورمیانه یا از جای دور دست دیگر و یا حتی از خود آمریکا؟
از جانب دیگر رئیس جمهور ترامپ و مقامات بلند پایه دولت آمریکا، تأکید داشتند که پاسخ آمریکا به هرگونه حمله ایران، سریع و غیر متناسب خواهد بود، اما آنها هم در باره ماهیت و چگونگی این پاسخ توضیح مشخصی ارایه نکرده اند.
گذشته از آن، اقدامات نظامی، بیشتر بر اصل غافلگیری استوار است؛ از این جهت صحبت از سناریوهای بعدی تهران و واشنگتن، تا کنون مبتنی بر حدس و گمان بوده و نمیتواند لزوما بیانگر حقیقت باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تردیدی نیست که از بین رفتن سلیمانی، برای رژیم ایران از نگاه سیاسی و روانی و تبلیغاتی بسیار مهم است، اما آیا نبود وی در برنامهها و سیاستهای راهبردی، سپاه پاسداران و شاخه بیرون مرزی آن سپاه قدس، تأثیری خواهد گذاشت؟ آیا فرماندهی جدید، قادر به پر کردن خلأ سلیمانی و تداوم سیاستهای وی خواهد بود؟ دیگر اینکه آیا ایران به دستاوردهای که تا حال نصیب خود کرده، بسنده خواهد کرد یا این که دنبال دست آوردهای دیگری خواهد بود؟
ناظران و آگاهان امور، به این باورند که نهاد سپاه با قوت اهداف و سیاست های خود را دنبال خواهد کرد، اما شیوهها و گزینههاییکه روی دست خواهد گرفت، سرنوشت آینده اش را رقم خواهد زد. اگر سقف تنشها را بیشتر از آنچه اتفاق افتاد، بالا ببرد و بر رویارویی و انتقامگیری اصرار ورزد، ممکن است واکنش آمریکا، قوی تر از انتظار باشد و در نتیجه هم پروژه سپاه در منطقه دچار آسیب جدی شود و هم موقعیت رژیم در داخل ایران به سستی و ناتوانی گراید.
رهبری ایران در شرایط کنونی از دو طرف زیر فشار قرار دارد: طرف اول که عبارت است از سپاه قدس و متحدانش در منطقه که بر تداوم اقدام نظامی و انتقام گیری از آمریکا تأکید دارند، تا اعتماد به نفس و روحیه نهادهای نظامی را بالا نگه داشته و در میان دشمنان منطقه ای خود ایجاد ترس کنند و از گسترش انقلابهای جاری جلوگیری به عمل آورند.
اما طرف دوم، تحلیلگران و راهبردشناسان ایرانی است که بر اساس اندیشه راهبردی، به این باورند که باید دست آوردهای فعلی را حفظ کرد و نباید آنها را با توسل به اقداماتی که سرانجامش غیر قابل پیشبینی است، به مخاطره انداخت.
اما وضعیت در واشنگتن، متفاوت است و رئیس جمهور ترامپ، همراه با وزیر امور خارجه، پنتاگون و شورای امنیت ملی، احساس میکنند که در یک جایگاه راهبردی ثابت و برتر قرار گرفته اند؛ زیرا توانسته اند، قدرت خود را برای اقدام به واکنش سریع و سرنوشت ساز در دفاع از منافع آمریکا در منطقه به اثبات رسانند.
دونالد ترامپ با کشتن سلیمانی مشروعیت خود را در داخل آمریکا بالا برده و اکنون که ایران آغاز به حمله علیه منافع آمریکا در عراق کرده است، رئیس جمهور ترامپ میتواند با سرعت و قوت و با انتخاب زمان و مکان مناسب، واکنش نشان دهد.
از سوی دیگر، اگر جناح های سیاسی شیعه مذهب وفادار به ایران در پارلمان عراق، بتوانند دولت را وادار به اجرای طرح اخراج نیروهای آمریکایی از کشور کنند، واشنگتن ممکن است با نیروهای عراقی دیگر، مانند کردها و عربهای سنی مذهب، قرار داد امضا کرده و بقای خود را در عراق ادمه دهد.
افزون بر آن و پس از هدف قرار دادن پایگاه های نظامی "عین الاسد" و "الحریر" در شمال عراق، احتمال می رود که ایران به یگانهای دریایی و پایگاه های نظامی آمریکا در منطقه خلیج فارس یا کشورهای دیگر، حمله کند. البته در این صورت آمریکا ناگزیر است در پاسخ به حملات ایران، واکنش تندی از خود نشان داده پایگاهها و مراکز نظامی ایران را که در هرکجا که ممکن باشد هدف حمله قرار دهد. البته ممکن است ایران بتواند ضربه اول را به گونه درد آوری بر آمریکا وارد کند، اما ضربات آمریکا در پاسخ به آن، بسیار سخت و سریع بوده و توانایی ایران را برای ضربه دیگر، فلج خواهد کرد. چنانچه در سال ۱۹۸۳ رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، با یک ضربه نظامی، آسیب شدیدی به نیروهای دریایی ایران وارد کرد.
سناریوی دیگری که از همه خطرناکتر است، این است که ایران به گونه مستقیم یا از طریق شبه نظامیان وابسته اش، به قلمرو آمریکا حمله کند، در باره این سناریو رئیس جمهور ترامپ، اعلام کرده است که هرگونه تجاوز به خاک آمریکا، واشنگتن را وادار خواهد کرد تا با تمام نیرو، اقدام به بر اندازی رژیم ایران کند.
چنانچه پس از حمله القاعده به آمریکا در ۱۱ سبتامبر ۲۰۰۱ ، و امتناع طالبان از تسلیم دهی رهبر القاعده به آمریکا، ایالات متحده به افغانستان لشکر کشید و رژیم طالبان را سرنگون کرد.
خلاصه، تا هنوز گزینهها و سناریوهای بیشتری پیش رو قرار دارد که هر دو طرف درگیر از خطرات آنها به خوبی آگاهند و میدانند که لغزیدن به سمت هر کدام از آنها، برای تهران و واشنگتن زیان آور است، اما در فرجام، به دلیل عدم توازن قوا، هر اقدام نظامی تهران علیه منافع آمریکا، ایران را در عمق فاجعه قرار خواهد داد.
اما آیا راهی برای بیرون رفت از این رویارویی وجود دارد؟ بعضیها در واشنگتن به این باورند که هیچ تحولی محال نیست، زیرا ممکن است در اوج این هیاهو و درگیری، سناریویی یافت شود که بر مبنای آن، پنجرهای برای آغاز گفت و گو میان تهران و واشنگتن باز شود.
اما از آن جا که ایران با حمله با پایگاه های نظامی عین الاسد و الحریر در شمال عراق، بیشتر به گزینه ای جنگ و رویارویی اصرار می ورزد، پیشبینی این که سرنوشت این تنش به کجا می انجامد، نهایت دشوار است.
© IndependentArabia