دکتر ولید فارس، دبیرکل گروه پارلمانی آتلانتیک
از چند هفته به این طرف، اوضاع سیاسی و نظامی خاورمیانه در حال دگرگونی بوده و تنش بین امریکا و کشورهای خلیج فارس از یک سو و ایران از سوی دیگر، به بالاترین حد خود رسیده است. قویترین پیام آمریکا به ایران در این راستا، اعزام «ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن» با ظرفیت حمل دهها بمبافکن و هزاران پرسنل به منطقه خاورمیانه و تمرکز آن در مقابل ایران بود.
از طرف دیگر، رویای جمهوری اسلامی ایران در رابطه با خروج نیروهای آمریکایی توسط دولت ترامپ از سوریه نه تنها تحقق نیافت، بلکه به کابوسی مبدل گشت؛ زیرا ارتش آمریکا تا اطلاع ثانوی در سوریه باقی میماند، نیروهای موجود در عراق نیز تقویت میشوند، و ممکن است یکانهایی از ناوگان ششم آمریکا نیز به شرق دریای مدیترانه اعزام شوند؛ که این خود به معنای تهدید مستقیم موقعیت جمهوری اسلامی ایران در سوریه و لبنان خواهد بود.
به هر صورت، اکنون روشن شده است که دولت ترامپ، در صدد آن است که با استفاده از تمام امکانات خود، از آنچه «توسعهطلبی ایران در کشورهای عربی» مینامد، جلوگیری کرده و آن را به بازگشت به میز مذاکره و تغییر رفتار سیاسیاش وادار نماید.
در پاسخ به ضربات پی در پی دولت ترامپ، چمهوری اسلامی ایران نیز با هدف تهدید ائتلاف آمریکایی ـ عربی، به برگه «تنگه هرمز» پناه برد و تهدید به بستن آن گذرگاه آبی مهم به روی کشتیرانی بینالمللی کرد؛ همچنان که حوثیهای طرفدار آن نیز در یمن به اقدامات تهدیدآمیزی در مورد تنگه «باب المندب» متوسل شدند. در همین روند، تهران به تقویت حضور نیروهای سپاه پاسداران در سوریه و ارسال موشکهای بالستیک به نیروهای حشدالشعبی در عراق اقدام کرد، و همچنان تلاش دارد تا نیروهای شبهنظامی هوادار خود را، از افغانستان گرفته تا لبنان و غزه، برای رویارویی آینده با امریکا بسیج کند.
در همین راستا، تهران همچنین سعی دارد تا با استفاده از منطقه بلوچستان و با وابستهتر ساختن اقتصاد عراق به خود، تحریمهای تحمیلی آمریکا را دور بزند و از گسترش شدیدتر بحران در کشور، جلوگیری کند.
اقدامات یاد شده از جانب آمریکا و ایران، دال بر این است که هر دو طرف در مسیر رویارویی کامل گام برمیدارند؛ همچنان که احتمال درگیری میان اسرائیل و حزبالله در سوریه و گسترش آن به لبنان نیز دور از ذهن نیست.
روشن است که رژیم حاکم بر ایران توانست نهایت استفاده را از پولهای نقدی که در دوره اوباما به دست آورد، ببرد. توانست علیرغم امضای برجام، موشکهای بالستیک خود را توسعه دهد، نیروهای شبهنظامی خود را به چهار کشور عربی بفرستد تا امنیت و آرامش آنها را برهم زند، و بغداد و دمشق و صنعا را در دریای خون، و بیروت را در بحرانهای اقتصادی غرق کند. البته تخریب و تضعیف اقتصاد بیروت به وسیله تحرکات و اعمال خرابکارانه حزبالله در کشورهای حوزه خلیج فارس که همواره عامل اساسی ثبات اقتصاد لبنان بوده و هستند، صورت گرفت. بر این مبنا، تحمل فشارهای فزاینده آمریکا بر ایران در پی ورود ترامپ به کاخ سفید در ژانویه ۲۰۱۷، برای رژیم ایران آسان و خوشایند نبوده و نخواهد بود.
اقدامات آمریکا علیه ایران، نظام حاکم بر آن کشور را به نقطه صفر رسانده و آرزوی امپراطوریاش را بر باد داده است.
آری! دولت ترامپ با خروج از برجام، بازگرداندن تحریمها و تعمیم آن برای اولین بار به بخشهای غیر نفتی، وسپس، گنجاندن سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی، و طرح سیاست به صفر رساندن صادرات نفت، در حقیقت شریانهای حیات ایران را قطع و ضربه شدیدی بر رهبری نظام حاکم بر آن وارد کرد.
اما نظام جمهوری اسلامی ایران، بهجای رفتن به پای میز مذاکرات با ایالات متحده آمریکا و جامعه بینالمللی، بر سیاست گذشته خود پا میفشارد، ولی این بار نه بهخاطر درست بودن این سیاست، بلکه به سبب ترس از چیزی بزرگتر از آن. هراس اساسی ایران از بدتر شدن اوضاع داخلی است. مردم ایران دیگر دیوار خوف را در سراسر کشور شکستهاند، زیرا دیگر انتظار کشیدن در صفهای طولانی برای بهدست آوردن مواد غذایی در کشوری که از غنیترین کشورهای جهان محسوب میشود، این ملت را به ستوه آورده و به سیاستهای گرسنه نگه داشتن مردم و هدر دادن ثروت آن برای نیروهای شبنظامی در بیرون از مرزها، مشکوک ساخته و به تظاهراتهای خیابانی واداشته است؛ چنانچه اهواز همیشه شاهد تداوم چنان تظاهراتهایی بوده و هست.
حکومت ایران اکنون بیم از آن دارد که در صورت درگیر شدن نظامی با آمریکا و همپیمانانش، مردم نیز در داخل قیام کنند و دست به شورش و انقلاب بزنند و این وضعیت، به همه کشورها و مناطق زیر نفوذش سرایت کند. تصور کنید که نتایج آن چگونه خواهد بود. چنانکه در «انبار» شاهد بودیم که چگونه عشایر عرب اربیل، ضمن یک گردهمایی خواستار ترک شبهنظامیان ایرانی از آن منطقه شدند.
مشکل رهبری جمهوری اسلامی ایران این است که نمیخواهد از گذشته بیرون آید و با واقعیت موجود و تمثیل آن در دولت جدید آمریکا به ریاست شخصی بنام دونالد ترامپ، تعامل کند. در گذشته، روحانیان حاکم بر ایران ازسیاست دولت اوباما که بهشدت به امضای برجام تمایل داشت، به سود خود بهره بردند، اما با روی کار آمدن ترامپ، آن سیاستها دیگر پایان گرفته و روش بازی دگرگون شده است. روحانیان حاکم بر ایران از سال ۲۰۱۷ به این سو، به نتیجه تحقیقات «مولر» در خصوص مداخلات روسیه امید بسته بودند، با این گمان که چنانچه آن تحقیقات منجر به عزل ترامپ از مسند ریاست جمهوری شود، با رفتن او تحریمات هم از میان برداشته شود و آنها از شر شبح ترامپ که بر سرشان سایه افکنده رهایی یابند، اما نتیجه تحقیقات مولر، با آنکه دولت ترامپ را در دوسال گذشته در محدودهای جزئی دچار خلل کرده بود، بر وفق مراد آنان نبود.
بر همان روال، رهبری ایران بازهم در محاسبات خود دچار اشتباه است، زیرا به نتایج انتخابات ۲۰۲۰ و احتمال ناکامی ترامپ برای دور دوم ریاست جمهوری دل بسته است و به امید آن روز، در برابر تحریمها سرسختی نشان میدهد. اما روزی که تهران از خواب بیدار شود و ببیند که ترامپ برای یک دوره چهارساله دیگر پیروز شده است، شاید به جنون مبتلا شود، یا شاید به اعمال تروریستی بر ضد منافع آمریکا یا همپیمانان واشنگتن اقدام کند؛ اما در هر حال، فرجام هر اقدامی که رژیم حاکم بر ایران به آن دست یازد، هرگز به نفع آن نخواهد بود.