دونلد تاسک، نخست وزیر سابق لهستان و رئیس شورای اروپا، که از انگلستان طرفداری می کند، گفته است تخمین میزند که شانس لغو برگزیت حدود ۳۰ درصد است.
با توجه به این که بریتانیا در سه سال گذشته بسیار تلاش کرده است یک « برگزیت خوب» و قابل اجرا فراهم آورد، اما ناکام ماند، این گفته درست به نظر میرسد. محاسبه سرانگشتی آقای تاسک ارزیابی بازارهای مالی را منعکس میکند. جنبش برگزیت آشکارا توان خود را از دست میدهد، و در هنگامه مغایرتها و تضادهای داخلی گیج میخورد.
به نظر میرسد که گوئی بریتانیا برای یک دوره سه ساله آموزش از راه دور در این مقوله که برداشتن دو هندوانه با یک دست یک محال منطقی است، تقاضا داده بود. ما نزدیک است گواهینامه خود را دریافت کنیم.
حتی در این صورت، طلوع حزب جدید برگزیت به رهبری نایجل فاراژ دلیلی برای برگزیتیها فراهم آورده است که باور کنند روحیه ۲۰۱۶ دوباره تقویت میشود – هرچند آن روحیه در همهپرسی بسیار ناقص فقط پیروزی اندکی نصیب آنها کرد.
حزب برگزیت در نظر سنجیها در مورد انتخابات اروپائی جلوتر است، و نسبت به ثمر بخش بودن فعالیتهایش اطمینان دارد. این به معنای تأیید آن نیست، فقط قبول مهارتهایی است که دارد، هر چند گاهی از زرنگیهای فرد با تجربهای مانند آقای فاراژ ناشی میشود. او با کارزارهای انتخاباتی، مجادله یا مناقشه بیگانه نیست و نباید دست کم گرفته شود.
او با موفقیت خانه قدیمیاش، یوکیپ، را به عنوان یک حزب افراطی به حاشیه کشانده است (نکتهای طنزآمیز از مردی که پوستر “نقطه شکست” را به ما نشان داد نیست)، و بیشتر جنگ داخلی اعلام نشده محافظه کاران را انجام داده است. رأی برگزیت به روشنترین شکل پیرامون او گره خورده است. کاش رقیبانش مهارتهای او را میداشتند.
به نظر میرسد آقای فاراژ اینک در نظرسنجیها به اندازهای که حزب قدیمیاش، یو کیپ، در ۲۰۱۴ داشت حامیان زیادی دارد. در این رابطه، معقول است که پرسیده شود حزب ریمین (طرفدار ماندن در اتحادیه اروپا) در کجا ایستاده است.
احزاب ریمین زیاد هستند: لیبرال دمکراتها، سبزها، بریتانیا را تغییر دهید، و نیز SNP، Plaid Cymru، شین فن، SDLP، و دیگران.
سه حزب سراسری بریتانیا که بدون تردید و مشروط به همهپرسی حرف آخر، خواهان ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا هستند، حتی نتوانستهاند با یک اتحاد موقت برای انتخابات نزدیک پیتر بورو موافقت کنند.
در یک سیستم انتخاباتی که در آن رأی دهندگان روی یک ورقه رأی گیری نام گزینه خود را مینویسند، و کاندیدائی که بیشترین تعداد آرا را کسب کند برنده میشود، این وضع میتواند به این معنا باشد که حزب برگزیت، محافظه کار یا کارگر- بر اساس یک اقلیت رأی- تصادفاً کرسیهائی به دست آورد- که به نادرستی به عنوان ماموریتی برای شکلی از برگزیت تعبیر شود، جائی که چنین تعهدی اساسا وجود ندارد. انتخابات پیتر بورو- که در آن یک کرسی پارلمانی به معنای ۷۵ هزار رأی الکترال است- هرگز قرار نبود یک همه پرسی نیابتی قانع کننده برای طرفین باشد.
برای انتخابات اروپا، سیستم نمایندگی تناسبی، بحث در باره یک جبهه واحد را کمرنگ میکند، اما هنوز این خطر وجود دارد که آراء طرفداران ماندن در اتحادیه اروپا کم شود در حالی که آراء مخالف در اطراف آقای فاراژ متمرکز شود.
با این حال، در حالیکه ممکن است انتقادهائی بر سبزها، لیبرال دمکراتها و تغییر بریتانیا وارد شود - به دلیل ناتوانی در تشخیص اینکه مشترکات آنها در مورد اروپا از اختلاف نظرهایشان بیشتر است- غایب اصلی از حزب ریمین ( در هر دو مفهوم “ حزب”، کارگر است.
به گفته ریچارد بورگون، یکی از شخصیتهای ارتجاعیتر کابینه سایه، حزب کارگر «نمیتواند برگزیت را متوقف کند». او میگوید شکاف واقعی در بریتانیا بین کارگران و ثروتمندان است، نه طرفداران خروج از اتحادیه اروپا یا ماندن در آن. در این مقوله او نظر رئیسش جرمی کوربین را بازتاب میدهد که به نکته ظریفی در باره برگزیت اشاره کرده است، اهمیت آنرا در یک بریتانیای سوسیالیست که در آن منافع بسیاری بر منافع شماری کمتر ارجحیت خواهد داشت زیاد نمیداند.
به نظر میرسد رهبری حزب کارگر، که از مهملات جاری در باره اروپا و همهپرسی حرف آخر راضی نیست و ترجیح میدهد تمامی مساله کمرنگ و منتفی شود.
اما نمایندگان حزب کارگر، برخی بیشتر از دیگران، تشخیص میدهند که هیچ مقداری از سوسیالیسم بریتانیا برای تأمین مشاغلی که در هر شکلی از برگزیت از دست خواهد رفت کافی نخواهد بود – از جمله همکاری کارگر- برگزیت که آقای کوربین تبلیغ میکند( که البته هرگز در باره آن با اتحادیه اروپا مذاکره نشده، چه رسد به اینکه توافقی به دست آمده باشد).
کاهش تولید ناخالص داخلی، دستمزدها، درآمدهای مالیاتی و افزایش بیکاری، که یک دولت کارگر بدون تردید برآن خواهد شد این مشکلات را از طریق اقدامات رادیکال و ضربتی و سرمایهگذاری عظیم عمومی درمان کند. با اینحال، به هیچوجه مسلم نیست که چنین درمانهائی کار خواهد کرد. ممکن است پرسیده شود چرا یک دولت کارگر فرا برگزیت، با متوقف ساختن آن، پولها و اعتبارات ارزشمند عمومی را برای حفظ مشاغل خرج خواهد کرد، مثلا، واگذاری مالکیت یک کارخانه اتومبیلسازی به مردم، وقتی که سرنوشت آن در نخستین گام میتواند با برطرف ساختن علت بسته شدن کارخانه روشن شود.
از مردم بریتانیا همچنین میتوان پرسید آیا آنها خروج از اتحادیه اروپا تحت هر شرایط مشخصی - کارگر، ترزا می، بوریس جانسون- عملی شود یا نه؟
آن گونه که آقای کوربین اغلب گفته است، حزب کارگر یک حزب دمکرات است که به اعضای آن تعلق دارد، نه رهبرانش، نمایندگانش در پارلمان یا هر کس دیگری. او می داند که اکثریت عظیم اعضایش بیشتر از هر چیز دیگر، و احتمالا بیشتر از آن که عاشق او باشند از برگزیت متنفر هستند. هرچه باشد، طرفداری از اروپا در میان گروه جوان از گارد قدیمی فعالان نیرومندتر است. به هر طریق، آقای کوربین اعضایش را، به شیوهای که نیل کینوک و تونی بلر عادت داشتند، و او مخالف بود به چالش میگیرد.
آقای بورگون کاملا در اشتباه است: حزب کارگر یک حزب « ریمین» و حزب طرفدار دومین همهپرسی نیز هست. حتی ممکن است – در صورت موافقت اعضا- شریکی همراه در یک اتحادیه ملی ریمین با دیگر احزاب سیاسی مترقی باشد و، فقط، در این مساله بسیار مهم کار کند. آنها سپس به یقین محافظهکاران و حزب برگزیت را شکست خواهند داد.
اگر آقای کوربین، آقای بورگون و بقیه کابینه سایهاش ابتکار عمل را به دست نگیرند، ائتلاف جدیدی در مورد باقی ماندن در اتحادیه اروپا هدایت نکنند و اوپوزیسیون جناح راست، ضد مهاجران و ضد اروپای فاراژ را شکست ندهند، آنگاه اعضای حزب کارگر باید چنین کنند. حزب کارگر یک نهاد دمکراتیک است، با اعضای قابل ملاحظه. وقت آن است که آنها حرف بزنند- و عمل کنند. ممکن است دیگر فرصتی برای متوقف ساختن برگزیت یا آقای فاراژ باقی نماند.