مراسم تحلیف مسعود پزشکیان در روز سهشنبه نهم مردادماه، بیش از آنکه مراسمی در بزرگداشت رابطه ملت و دولت و تعهدات رئیسجمهوری به کشور و مردم ایران باشد، مراسم تجلیل از حماس و مقاومت و تعهد حکومت به آرمان فلسطین بود و کمتر از ۱۰ ساعت پس از برگزاری این مراسم، اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی دفتر حماس، در قلب پایتخت جمهوری اسلامی و در امنیتیترین بخش تهران ترور شد.
حالا درست یک روز بعد از این مراسم میتوان گفت که جمهوری اسلامی مراسم تودیع با اسماعیل هنیه و نه تحلیف مسعود پزشکیان را برگزار کرده بود.
اسماعیل هنیه و محافظ شخصی او ساعت ۲ بامداد در مجموعه سعدآباد تهران هدف حملهای قرار گرفتند که ماهیت واقعی آن تاکنون مشخص نشده است.
از نخستین سخنران مراسم تحلیف یعنی محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، گرفته تا مسعود پزشکیان، هرکدام دقایقی طولانی از سخنانشان را به ابراز حمایت بیچونوچرا از حماس، محور مقاومت و آرمان فلسطین اختصاص دادند و صحن مجلس و مراسمی را که صدها مهمان خارجی در آن حضور داشتند، به برنامهای تبلیغاتی برای حماس و جبهه مقاومت تبدیل کردند.
فریادهای حسابشده نمایندگان مجلس که گهگاه با سر دادن شعارهای «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر آمریکا» صحن مجلس را پر میکرد، مانوری تبلیغاتی به منظور ابراز قدرت برای شرکتکنندگان در برنامه و بینندگان آن در سراسر جهان بود.
اسماعیل هنیه در فهرست آن دسته از اعضای حماس بود که اسرائیل همواره مترصد شکار آنهاست، با این حال زندگی پنهانی نداشت و در قطر در پناه و حمایت این شیخنشین زندگی میکرد. او فروردینماه به ترکیه سفر کرد و چند ماه قبل هم سفری به تهران داشت.
با این حال انتخاب اسرائیل برای مکان و زمان این حمله میتواند اهمیت ویژهای داشته باشد؛ سرافکنده کردن مقامهای جمهوری اسلامی ایران درست ساعاتی پس از برگزاری مراسم تحلیف رئیسجمهوری جدید و به رخ کشیدن شکاف و خلاء امنیتی بزرگی که در نظام وجود دارد.
اسرائیل مسئولیت این حمله را به عهده نگرفت تا جمهوری اسلامی را به چالش اقدام متقابل وارد نکند. اما به جز اسرائیل چه فرد یا کشوری میتواند پشت چنین حمله دقیق و حسابشدهای باشد که به استناد بیانیه سپاه پاسداران، در آن تنها اسماعیل هنیه و محافظ شخصیاش کشته شدند؟
آنگونه که از دادههای اندک منتشرشده در خبرگزاریهای نظام برمیآید، در این حمله خون از دماغ هیچ ایرانی نیامد، به این دلیل که اتاق استراحت خصوصی اسماعیل هنیه هدف حمله قرار گرفت و تنها محافظ شخصی او که آنجا حضور داشت، کشته شد.
این حمله میتواند اشراف اطلاعاتی، دقت و جدی بودن اسرائیل در مقابله با تهدیدهای پیدا و پنهان علیه این کشور را نشان دهد و همچنین وجود خبرچینهایی در درون نظام جمهوری اسلامی را آشکار کند که اطلاعاتی چنین ارزشمند را در اختیار اسرائیل میگذارند.
این ترور پیام دیگری نیز داشت؛ به سخره گرفتن راهبرد گفتوگو و مذاکره دولت مسعود پزشکیان که آیتالله خامنهای در مراسم تنفیذ به آن پرداخت و در مراسم تحلیل پزشکیان بر آن صحه گذاشت.
اما کشوری که دولت آن به دنبال گفتوگو و یافتن راهحل برای بیرون آمدن از بحرانهای بین المللی و رفع تحریم و مذاکره است، چطور میتواند همزمان با افتخار داعیه رهبری گروههای شبهنظامی و نیابتی در منطقه را نیز داشته باشد؟
چطور میتوان خواسته حداقل ۷۰ میلیون ایرانی را برای داشتن زندگی آرام و باعزت و در امنیت و خواستار حضور در صحنه بینالملل را نادیده گرفت و سرنوشت کشور را به سرنوشت گروههایی پیوند داد که با ملت ایران و خواستههای صلحآمیز آنها قرابتی ندارند؟
اینک جمهوری اسلامی که در نخستین روز شروع به کار دولت چهاردهم با بزرگترین چالش سیاسی و امنیتی خود مواجه شده است، چه خواهد کرد؟
به گمان من، اسماعیل هنیه و تمامی گروههایی که از آنها به عنوان محور مقاومت نام میبرند، عواملی برای تداوم نظام جمهوری اسلامیاند.
حکومتی که پشتوانه مردمی ندارد و بیش از ۶۰ درصد واجدان شرایط رای دادن در انتخابات آن شرکت نکردهاند، نه با مردمش آرمان مشترکی دارد و نه از نگاه آنان صاحب مشروعیت است.
جمهوری اسلامی که حکومتی عقیدتی و فرقهگونه است، هرگز بقایش را در خطر جنگ با اسرائیل و آمریکا آزمایش نخواهد کرد.
پیش از این نیز قاسم سلیمانی، بالاترین مقام نظامی این حکومت و فرمانده سپاه قدس، در عراق ترور شده بود اما «انتقام سخت» جمهوری اسلامی به حمله به پایگاه عینالاسد در عراق محدود و منحصر شد.
دونالد ترامپ در یکی از سخنرانیهایش گفته بود که ایرانیها این حمله را پیشاپیش به دولت آمریکا اطلاع داده بودند. اسماعیل هنیه از قاسم سلیمانی مهمتر و عزیزتر نبوده است که به دلیل ترور او در پایتخت، کیان نظام جمهوری اسلامی را به خطر بیندازند.
حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل نیز شرایطی مشابه داشت. پس از آنکه کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق هدف حمله قرار گرفت و تعدادی از فرماندهان برجسته سپاه از جمله محمدرضا زاهدی در آن کشته شدند، جمهوری اسلامی به کشورهای غربی و آمریکا فرصت کافی داد تا موشکهای شلیکشده از ایران را پیش از ورود به آسمان اسرائیل، رهگیری و منهدم کنند.
هرچند اسرائیل نیز در واکنشی دیگر مرکزی نظامی در اصفهان را هدف قرار داد، اما از جزئیات این حمله نیز اطلاعات دقیقی منتشر نشد.
فلسطینیها و آرمان آنان دستاویزی برای جمهوری اسلامی است تا از این طریق برای خود سپری ایجاد کند.
مردمی که آواره بودند و جنگ ۹ ماهه در غزه بر مصیبت و دربهدری آنها افزود، از بد حادثه، نظامی مدافع آنها شده است که به زنان و کودکان خود در خیابانها رحم نمیکند و گلولههایش چشمان و سینههای فرزندان این مرزوبوم را دریده و آنان را به خاکوخون کشیده است.
در اسرائیل نیز دولتی تندرو بر سر کار است که میخواهد به هر ترتیب جنگ غزه را ادامه دهد و کشتهشدن ۴۰ هزار فلسطینی، مجروح شدن هزاران نفر و آوارگی ۲ میلیون نفر از ساکنان غزه برایش اهمیتی ندارد. سوءاستفاده دولت تندروی نتانیاهو از بیثباتی ناشی از وضعیت سلامت بایدن و بیتصمیمی در ارکان سیاسی این کشور فضا را برای انجام اقداماتی فراهم کرده است که میتواند آتش جنگ را به سراسر خاورمیانه بکشاند. به نظر میرسد تلاش نتانیاهو در یک سال گذشته آن بوده است که پای ایران و آمریکا را به رویارویی نظامی بکشاند و فعلا فضای کنونی دولت بایدن را برای تحقق این برنامه مناسب میبیند.
حامیان حماس نیز با طناب پوسیده نظام جمهوری اسلامی به ته چاهی رفتهاند که امروز پس از کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران یا کشته شدن فواد شکر در روز سهشنبه در لبنان، مرگ آنها غیر از آنکه شهادت خوانده شود، در محیط پیرامونشان تغییری ایجاد نخواهد کرد.
میثاق ملت و دولت از آن جهت ارزش دارد که یک دولت در قبال جان و مال شهروندانش احساس مسئولیت میکند.
دولتی که با پشتوانه مردمی روی کار میآید، منافع ملی و حقوق شهروندانش بیش از هر چیز دیگر برایش اهمیت دارد و از این رو است که تبعه برخی از کشورها، نسبت به شهروندان کشورهایی که بیصاحب و بیسرنوشت رها شدهاند، حقوق بالاتری دارند.
لبنان، سوریه، عراق، یمن و مناطق فلسطینینشین از جمله کشورهایی شدهاند که به دلیل اختلافها و سوءاستفاده جمهوری اسلامی از فقر و نیاز آنان، بی سرنوشتیشان برای آنان شر مضاعف آفریده است.
این حکومت، مردم ایران را نیز به دو گروه تقسیم کرده است؛ گروهی که با این نظام حشرونشر دارند، در زمره خواص و برگزیدگاناند و دهها میلیون ایرانی دیگر، فاقد حق مسلم شهروندی، اعتبار، احترام و تساوی حقوق با کارگزاران نظام می باشند.
از این منظر است که گفتوگو و مذاکره با این نظام راه به جایی نمیبرد، چرا که میثاق آنها برای اداره کشور در جهت خدمت به ملت و رفاه عمومی و بیرون آمدن از انزوای کنونی نیست و ادامه جنگ در کشورهای بحرانزده و مناطق بیسرنوشت مانند غزه نیز به ادامه حیات این حکومت کمک می کند.
پرونده زندگی اسماعیل هنیه را در تهران بستند و «انتقام سخت» آنها نیز در حد حملاتی محدود و حسابشده میماند یا آنکه گروههای شبهنظامی مزدور آنها، حملاتی را به اسرائیل ترتیب میدهند و باز هم جان شهروندان بیسرنوشت کشورهایی که اتباع دولتی قوی و مستقل نیستند، برای حفظ نظام جمهوری اسلامی هزینه خواهد شد؛ همانگونه که در مقابل چشمانشان، اسماعیل هنیه بهای شعارهای پوچ و توخالی نمایندگان در صحن مجلس را پرداخت.