بهرغم اقدام اسرائيل در ترور فواد شکر در حومه جنوبی بیروت و ترور اسماعیل هنیه در تهران، در ماهیت درگیری اسرائيل و محور مقاومت تا کنون تغییری ایجاد نشده است. این درگیری همچنان ادامه دارد، فارغ از اینکه جمهوری اسلامی، حزبالله لبنان، جناحهای وابسته به محور مقاومت در عراق و حوثیهای یمن به اسرائیل پاسخی بدهند یا نه.
راهبرد «وحدت میدانها» برای حمایت از حماس در جنگ غزه ثابت و پایدار است، حتی اگر ترور فرمانده ارشد حزبالله و رییس دفتر سیاسی حماس رخ نمیداد. با این حال، پاسخ به اسرائيل، هم ساده و هم پیچیده و خطرناک است. پاسخ به اسرائيل به این دلیل ساده است که تصمیم آن از ابتدا گرفته شده و باید به آن عمل شود، اما عواملی ازجمله اصرار بر ادامه هدف راهبردی، لزوم تلاش برای حفاظت از منافع ملی و تواناییهای نظامی و خودداری از هر اقدامی که به جنگ منطقهای بینجامد، آن را پیچیده و دشوار میکند، بهویژه اینکه جز نتانیاهو که جنگ را به نفع خود میبیند، هیچ طرف دیگری خواستار شعلهور شدن آتش جنگ در منطقه نیست.
با توجه به نقش قدرتهای بزرگ ازجمله ایالات متحده، روسیه و چین، علاوه بر واکنشی که حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، آن را «پاسخی قوی و موثر» میخواند، پاسخ به اسرائيل مستلزم عملیات نظامی گستردهای است، نه اینکه به یک حمله بزرگتر از درگیریهای روزانه بسنده شود، زیرا آنچه اسرائيل انجام داد عملیاتی ویژه و فراتر از چارچوب قواعد درگیری میان دو طرف بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
هرچند همه در منطقه و جهان میکوشند پاسخ به اسرائيل را از نظر زمان، شیوه، میزان و ماهیت ارزیابی کنند، اما هنوز همه چیز در هالهای از ابهام قرار دارد. تنها چیزی که در این میان مشخص است نقشی است که جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی وابسته به آن ایفا خواهند کرد. همانگونه که حسن نصرالله اعلام کرد «جمهوری اسلامی ملزم به ورود به میدان جنگ نیست»، اما جبهههای حمایت از جنگ غزه پیوسته تاکید میکنند که تا زمان پایان یافتن جنگ در نوار غزه مبارزه علیه اسرائيل ادامه خواهد داشت. البته هدف از جنگ کنونی تلاش برای آزادی فلسطین نیست، بلکه کشمکش برسر سرنوشت حماس در نواز غزه و کرانه باختری است.
محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی برای بقای حماس و تحت فشار قرار دادن اسرائیل به توقف نبرد و برقراری آتشبس در نوار غزه به جنگ ادامه میدهد. در مقابل، دولت نتانیاهو، راستگراترین دولت در تاریخ اسرائیل، جنگی به راه انداخته است که هدف از آن نابودی حماس است. بنابراین، درگیریهای جاری بخشی از مبارزه برسر تعیین سرنوشت آینده منطقه است، زیرا طرح «روز بعد» در نوار غزه، درواقع طرح «روز بعد» برای منطقه است. بر پایه گفتمان رادیکال، بقای حماس در غزه به معنای پیروزی «محور مقاومت» در راه آزادی فلسطین است، در حالی که حذف حماس به معنای پایان مقاومت در سرزمین فلسطین و پیروزی تلآویو است که بزرگترین پاداشش فراهم شدن زمینه کنترل کرانه باختری به دست اسرائيل خواهد بود.
با این حال، اسرائیل در طول ده ماه گذشته نتوانسته است به اهداف مورد نظرش در غزه دست یابد، اما حماس موفق به ادامه مقاومت شده، مدیریت مذاکرات آتشبس و مبادله گروگانها در دستانش باقی مانده و با انتخاب یحیی سنوار به ریاست دفتر سیاسی حماس به ترور اسماعیل هنیه پاسخ داده است. آدری کورث کرونین، مدیر موسسه استراتژی و فناوری کارنگی ملون، در مقالهای که در فارین افرز (Foreign Affairs) منتشر شد، نوشت: «حماس ثابت کرده است که حذف آن با نیروی نظامی اگر غیرممکن نباشد دشوار است.» اولین نتیجه جنگ نامتقارن در غزه این بود که با آغاز حمله زمینی، نیروهای مسلح به نفع حماس نقش ایفا کردند و این چیزی بود که حماس آن را میخواست.
چند روز پس از وقوع عملیات طوفانالاقصی و در نخستین روزهای آغاز جنگ غزه، ایتامار رابینوویچ، دیپلمات سابق، استاد دانشگاه و مذاکرهکنند ارشد درمورد سوریه، نوشت که جنگ غزه «نخستین جنگ اسرائیل و ایران» است. این عنوانی است که گویا مبارزه سرنوشتساز جاری را، که به یک کشمکش وجودی تبدیل شده است، بهشکل فشرده بیان میکند. اگر حماس در نواز غزه باقی نماند، جنگ حمایتی از طریق راهبرد «وحدت میدانها» بیهوده میشود. اگر حماس شکست بخورد و غزه سرزمین مقاومت باقی نماند پروژه منطقهای جمهوری اسلامی با شعار «حذف اسرائیل» مفهومش را از دست خواهد داد.
از سوی دیگر، اگر حماس در غزه و درنتیجه در کرانه باختری بماند، پروژه «اسرائیل بزرگ» به ماموریتی غیرممکن تبدیل میشود. تا زمانی که «محور مقاومت» در راستای مبارزه برای فلسطین از دریا تا رودخانه از حماس حمایت کند، طرح راست افراطی اسرائيل که تشکیل هرگونه کشوری را برای فلسطینیها رد میکند و بر لزوم توسعه اسرائيل از دریا تا رودخانه اصرار دارد، مفهومش را از دست میدهد. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی منطقه را در معرض خطر یک انتخاب رادیکال قرار داده است. به این معنا که یا «محور مقاومت» آینده منطقه را تعیین میکند یا اسرائیل بر این آینده مسلط خواهد شد. یا خاورمیانه تحت عنوان محور مقاومت زیر سلطه جمهوری اسلامی خواهد بود یا سرنوشت آن را اسرائیل رقم خواهد زد. در هر دو حال، وضعیت پیش رو بهشدت دشوار خواهد بود، زیرا نه جهان عرب، که مردم آن در این سرزمین زندگی میکنند، با توجه به قدرت، مواضع منافع و اصولشان اجازه وقوع چنین تحولی را میدهد و نه کشورهای قدرتمند که برای گسترش نفوذ در خاورمیانه رقابت میکنند به اسرائیل یا ایران اجازه میدهند که منطقه را آنگونه که میخواهند تغییر شکل بدهند.
در حال حاضر، حتی با محاسبات صحیح یا نادرست هم هیچکس نمیداند تشدید تنش فعلی به کجا میانجامد، اما همه معتقدند که تنها راه خروج از این بنبست برقراری آتشبس در نوار غزه است. علاوه بر نتانیاهو که در مصاحبهاش با مجله «تایم» گفت: «آماده ماجراجویی برای آغاز یک جنگ منطقهای» است، افراد دیگری هم وجود دارند که تصور میکنند برای خروج از بنبست بهتر است به سبک دوایت آیزنهاور، سیوچهارمین رییسجمهوری آمریکا، که میگفت: «برای حل یک مشکل آن را بزرگ کنید»، عمل شود. این بازی بسیار خطرناک است، زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که تشدید جنگ به حلوفصل منجر شود و نباید تجربیات گذشته را که آینده منطقه را به ویرانی کشاند بار دیگر تکرار کرد.
برگرفته از ایندیپندنت عربی
© IndependentArabia