امپراتوران مغول با کاخهای باشکوه و رفاه و جلال در یادها ماندهاند اما سلطانه بیگم ۶۰ ساله، از نوادگان بهادرشاه ظفر، آخرین امپراتور مغول، در یکی از فقیرترین محلههای شهر کلکته هند در خانهای محقری با فقر و تنگدستی زندگی میکند. روزنامه هندی تایمزاف اندیا، در گزارشی از زندگی سلطانه بیگم نوشته، خانه او را بیشتر شبیه به یک «سرپناه محقر» توصیف کرده است تا محل زندگی یک بازمانده از سلطنت مغول.
سرزمین پهناور هند امپراتوریهای بزرگی به خود را دیده و خاندانهای سلطنتی پرقدرتی بر آن حکومت کردهاند، اما سرنوشت نوادگان این سلسلهها، بهویژه پس از سقوط، همواره فراموشی بوده است. یکی از نمونههای زنده این فراموشی سلطانه بیگم است که حتی برای بقا هم بهسختی تقلا میکند. او در خانهای کوچک و فرسوده در محله فقیرنشین هاورا در شهر کلکته سکونت دارد و همراه با فرزندانش بدون هیچ حمایتی از سوی دولت هند، با دشواری و کمبود شدید درآمد روزگار میگذراند.
سلطانه بیگم که روزگاری در سایه نام بزرگ نیاکانش زندگی میکرد، امروز حتی برای تامین هزینههای ابتدایی زندگی هم مشکل دارد. او مجبور است برای آب آشامیدنی به شیر آبهای عمومی مراجعه کند و حتی آشپزخانه کوچکش را هم با همسایگانش شریک شود.
پس از سقوط امپراتوری مغول در سال ۱۸۵۷ و تسلط بریتانیا بر هند، نوادگان این خاندان بهسرعت از صحنه قدرت کنار زده شدند. ارتش بریتانیا اموال و کاخهای مغولها را تصاحب کرد و بسیاری از بازماندگان آنها به زندگی در فقر محکوم شدند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
سلطانه بیگم یکی از قربانیان این تاریخ فراموششده است. پس از مرگ همسرش، میرزا بدر بخت، او دیگر هیچ منبع درآمد پایداری نداشت و مجبور شد با یک مستمری ناچیز زندگی کند. این مستمری که تنها شش هزار روپیه (معادل حدود ۷۲ دلار) در ماه است، کفاف نیازهای اولیه او و فرزندانش را نمیدهد.
با وجود درخواستهای مکرر سلطانه بیگم از دولت هند برای حمایت، او تاکنون هیچ پاسخی دریافت نکرده است. دولت کنونی هند که خود وارث تاریخی سرزمینی است که زمانی در دست مغولها بود، از این بازمانده امپراتوری هیچ حمایتی نکرده است و تنها برخی سازمانهای غیردولتی و فعالان حقوق بشر تلاش کردهاند شرایط زندگی او را بهبود بخشند، اما این کمکها مقطعی و ناکافی بودهاند.
Rather than parading a hollow sense of superiority over the #Moghals, extend your care where it truly matters. Sultana Begum, the great-granddaughter-in-law of Bahadur Shah Zafar, the last Moghal emperor, now languishes in a Kolkata slum. If your pride in the Moghal legacy is… https://t.co/stOBPEHa9Y pic.twitter.com/ecYbsdZaZD
— Zahack Tanvir - ضحاك تنوير (@zahacktanvir) February 22, 2025
روزنامه تایمزاف اندیا با انتقاد از بیتوجهی به سلطانه بیگم بهعنوان آخرین بازمانده امپراتوری مغول، نوشت که او زندگی تلخ او تنها داستان یک فرد نیست؛ بلکه روایت زوال یک امپراتوری و سرنوشت بازماندگان آن است. این روزنامه افزود: «کسی که روزگاری وارث یکی از بزرگترین سلسلههای سلطنتی هند بود، امروز در فقر و فراموشی روزگار میگذراند.»
تایمزاف اندیا افزود: «داستان سلطه بیگم یادآور این حقیقت تلخ است که تاریخ گاهی چنان ورق میخورد که حتی نامهای بزرگ هم در غبار زمان گم میشوند.»
بهادرشاه ظفر؛ آخرین امپراتور مغول و سرنوشت تلخ او
بهادرشاه ظفر، آخرین امپراتور مغول هند، سال ۱۷۷۵ در دهلی متولد شد. او در سال ۱۸۳۷، در حالی که امپراتوری مغول تنها سایهای از گذشته باشکوه خود را یدک می کشید، به تخت نشست. در آن زمان قدرت واقعی در دست بریتانیا بود و مغولها تنها در قلعه سرخ دهلی نفوذ محدودی داشتند.
نقاشی لحظه تاریخی تسلیم شدن بهادرشاه ظهر به ارتش بریتانیا در سال ۱۸۵۷-IndiaHistorypic/Xبهادرشاه ظفر هرچند امپراتوری مغول را در سالهای فروپاشی رهبری کرد و بر قلمرو باقیمانده از اجدادش نفوذ سیاسی اندکی داشت، از او بهعنوان شخصیتی برجسته در فرهنگ و هنر هند یاد میشود. ظفر شاعری چیرهدست بود و از او اشعاری پرعمق درباره عشق، اندوه، و ناپایداری دنیا به جا مانده است. او در خوشنویسی و موسیقی هم مهارت داشت.
شعر سعدی با دستخط بهادرشاه ظفر-ویکیپیدیادر سال ۱۸۵۷، با آغاز قیام مردمی هند علیه بریتانیا، انقلابیون بهادرشاه ظفر را رهبر نمادین خود اعلام کردند. اگرچه او در هدایت قیام نقش واقعی نداشت، بریتانیا او را بهعنوان نماد این شورش هدف قرار داد و پس از سرکوب شورش، بهادرشاه ظفر را دستگیر و به رانگون (میانمار امروزی) تبعید کرد. بهادرشاه ظفر که بازمانده یک امپراتوری قدرتمند و باشکوه بود، در تبعید و در فقر و تنهایی درگذشت.
او در یکی از آخرین اشعارش، سرنوشت تلخ خود را چنین بیان میکند:
«لگتا نہیں ہے دل میرا اجڑے دیار میں
کس کی بنی ہے عالمِ ناپایدار میں؟»
دل من در این دیار ویران آرام نمیگیرد،
در این دنیای ناپایدار، چه کسی به کامیابی رسیده است؟