انتخابات در جمهوری اسلامی ایران. در نخستین نگاه، این عبارت ممکن است بسیار نامعقول یا سورآلیستی به نظر آید. برچسب «اسلامی» در این عبارت نشان میدهد که اگر هم انتخاباتی در کار باشد، طبیعت مسلکی نظام از آغاز و یک بار برای همیشه تعیین شده است و بدینسان، هیچ انتخاب واقعی دیگری نمیتواند در کار باشد. بر اساس این برآورد، میتوان انتخابات در جمهوری اسلامی ایران را در حد یک نمایش پوچ، و حتی توهینآمیز به مردم، تلقی کرد.
با این حال، حتی این نمایش پوچ و احیانا توهینآمیز میتواند به درک ما از حال و هوای کنونی ایران، هم در داخل نظام حاکم و هم فراتر از آن، کمک کند. البته اگر واژه خاصی برای توصیف این نمایش، که هم انتخابات هست و هم نیست، میداشتیم، کار تجزیه و تحلیل آسانتر میشد. در بعضی زبانها، مثلا انگلیسی یا آلمانی، چنین واژههایی وجود دارد و بدین سان فورا میتوان فهمید که آیا با «انتخابات» روبهرو هستیم یا به شبهانتخابات. بعضی نویسندگان ایرانی، با لحنی طنزآلود، از واژه «انتصخابات»، ترکیب انتخابات و انتصاب، استفاده میکنند. این واژه طنزآلود، معرف طبیعت نمایشی است که در آن، نامزدها هم پیش از انتخابات و هم پس از آن، بایستی از سوی «مقامات»، و در تحلیل نهایی، از دفتر «رهبر» مورد تایید قرار گیرند. خود مجلس شورای اسلامی ایران نیز از مشروعیت پارلمانهایی که بهراستی انتخابیاند، برخوردار نیست. هیچ یک از سیاستهای راهبردی کشور در این مجلس مورد بحث و بررسی و سرانجامی قانونمند، قرار نمیگیرد. بدین سان، مجلس شورای اسلامی ایران را بایستی در حد یک مُهر لاستیکی برای تایید تصمیمات «رهبر» دانست.
انتخابات مجلس در جمهوری اسلامی ایران، حتی در مقایسه با انتخابات در اتحاد جماهیر شوروی سابق یا رژیم بعثی عراق، سربلند بیرون نمیآید. در اتحاد جماهیر شوروی، رایدهنده در آغاز میدانست که همه نامزدها عضو حزب کمونیست هستند و مجلسی که از آنان تشکیل میشود، وظیفهای جز تایید تصمیمات دفتر سیاسی حزب ( پولیت بورو) ندارد. با این حال، دو مجلس که به اتفاق پارلمان اتحاد شوروی را تشکیل میدادند، از دو نظر اهمیت داشتند: نخست، عرضه نظرات و خواستهای اقوام و ملل گوناگونی که «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را تشکیل میدادند، و دوم، ایفا کردنِ نقشِ سرندی برای یافتن با استعدادترین اعضای حزب کمونیست و قرار دادن آنان بر پلکان ترقی.
در عراق دوران بعث، انتخابات وسیلهای بود برای تایید ائتلافی که به ظاهر، حزب بعث را با ناسیونالیستهای ناصری، احزاب کردی و گروههای چپگرا موتلف میکرد. از سوی دیگر، انتخابات دوران حکومت حزب بعث به رهبری نظام حاکم بر عراق امکان میداد که قبایل عرب را دستکم به ظاهر، در برخی از تصمیمگیریها شرکت دهد.
انتخابات در جمهوری اسلامی ایران ویژگیهای خود را دارد. نخستینِ این ویژگیها، نشان دادن توازن قوا در داخل هیات حاکمه است. در ۴۰ سال گذشته شاهد تغییر این توازن بین دو نیروی اصلی نگاه دارنده رژیم، یعنی سازمانهای امنیتی و نظامی از یک سو و شبکههای روحانی از سوی دیگر، بودهایم. در بعضی مجالس، حضور نظامیان و امنیتیها پررنگتر از عمامه بهسران بود، و در بعضی دیگر، عمامه بهسران نقش اول را داشتند.
در انتخابات امروز، مسئله برتری عمامه بر کلاه نظامی چندان مطرح نیست. مسئلهای که مطرح است، این است که آیا رژیم ناچارست که خود را جمع و جور کند و هویت واقعیاش را به عنوان یک «امامت» یا یک نظام ولایی بپذیرد، یا همچنان میتواند روی دو تابلو، ولایت از یک سو و جمهوریت از سوی دیگر، به بازی ادامه دهد.
پیشبینی نتیجه این بحث کار آسانی نیست. از یک سو، اطلاعاتی که به ما میرسد نشان میدهد که گرایش برتر در داخل هیات حاکمه به سوی «ولایت» است. اکثریت کسانی که نامزدیشان تایید شده است، خواستار تاکید بر هویت واقعی رژیم هستند و این دوگانگی، یا دودوزه بازی، میتواند رژیم را با تکیه به اقلیت هواداران واقعی خود مستحکمتر سازد. در اصطلاح نظامی، این روش را «سنگربندی» مینامند: رژیم میبایست از هواداران نیمبند خود دور شود و نقاط قوت خود را تحکیم کند. هواداران نیمبند هر رژیم میتوانند آن را به مسیری بکشانند که سرانجامی جز سرنگونی نداشته باشد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بنابراین، نخستین پرسش این است: چه کسانی ترکیب مجلس شورای اسلامی جدید را تعیین خواهند کرد؟ در همان حال، انتخابات میان دورهای مجلس خبرگان نیز میتواند مورد توجه قرار گیرد، زیرا احتمال تغییر در سطح «رهبر» با توجه به سن آیتالله علی خامنهای، روز به روز بیشتر میشود.
پرسش دوم و شاید مهمتر، شمار و درصد رایدهندگان است: در تمامی انتخاباتهای جمهوری اسلامی ایران در ۲۰ سال گذشته، شاهد کاهش تدریجی درصد رایدهندگان بودهایم. این امر، نشان میدهد که بسیاری از ایرانیان دیر یا زود متوجه شدهاند که شرکت در انتخاباتهای جمهوری اسلامی ایران، حاصلی جز تایید سیاستهای راهبردی رژیم ندارد. در انتخابات امروز نیز میباید در انتظار کاهش تعداد رایدهندگان باشیم. نظرخواهی اخیر وزارت کشور دولت آقای روحانی نشان میدهد که تعداد رایدهندگان، در سطح کشور احتمالا ۵۰ درصد، و در تهران ۲۴ درصد خواهد بود. البته، بررسی دهها انتخابات در کشورهای گوناگون و با نظامهای سیاسی مختلف، نشان میدهد که همواره بین ۳۰ تا ۴۰ درصد از رایدهندگان، در هر شرایطی، به پای صندوقها میروند. بنابراین، در جمهوری اسلامی نیز رژیم میتواند روی دستکم ۳۰ درصد رایدهندگان حساب کند.
به گفته برخی منابع خبری در تهران، هدف کنونی رژیم این است که تعداد رایدهندگان را تا ۵۰ یا حتی ۶۰ درصد افزایش دهد. اما در این زمینه نیز نمیتوان با اطمینان سخن گفت. در داخل رژیم، افراد و گروههایی هستند که مایلند با ترتیب دادن یک انتخابات ناموفق، دستگاه رهبری را وادار سازند که پارهای اصلاحات معنادار را بپذیرد. از سوی دیگر، افراد و گروههایی نیز هستند که برای توجیه یک انتخابات ناموفق صحنهسازی می کنند. دیروز در تهران این شایعه پخش شد که ورود ویروس چینی کرونا ممکن است به کاهش رایدهندگان منجر شود، زیرا بسیاری از مردم بر اثر بیم از بیماری، از حوزههای رایگیری دوری خواهند جست.
نتیجه انتخابات هر چه باشد، جمهوری اسلامی ایران همچنان با تضاد درونی خود روبهرو خواهد بود. این رژیمی است که هم میخواهد خود را معاصر زمان خود جلوه دهد، و هم از دنیای امروز میهراسد. این رژیم، دستکم در شکل کنونی خود، نمیتواند هیچ یک از مشکلات راهبردی جامعه ایران را درک کند، چه رسد به این که راه حلی برای آنها بیابد. از این روست که آیتالله خامنهای در سخنرانی طولانی خود در آستانه انتخابات، کوشید تا رای امروز را نوعی رفراندوم در تایید رژیم قلمداد کند. در آن سخنرانی، او به هیچ یک از مسایل مهم اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور اشاره نکرد، و در عوض با حمله به آمریکا به روضهخوانی پرداخت.
به عبارت دیگر، پیام او این بود: انتخابات امروز میبایست به تایید استراتژی آمریکاستیزی بینجامد. جالب اینجاست که آیتالله ظاهرا نمیداند که خلاصه کردن تمامی زندگی سیاسی- اقتصادی- اجتماعی کشور در ضدیت با آمریکا، در عمل به سود «شیطان بزرگ» تمام خواهد شد.
پیام حیرتانگیز خامنهای این است: یا ما باید از بین برویم، یا باید آمریکا نابود شود. خامنهای، در تایید این تصور که امریکا بیشتر در خطر «فروپاشی» قراردارد، به سخنان برنیسندرز، یکی از کاندیداهای حزب دموکرات آمریکا برای ریاست جمهوری، و جیمی کارتر، رئیس جمهوری اسبق آمریکا، تکیه کرد.
پرسش این است: چند درصد از ۶۰ میلیون ایرانی که حق رای دارند، این برداشت خامنهای را از واقعیات جهان امروز میپذیرند؟ چند درصد از رای دهندگان ایرانی میپذیرند که ایران میبایست همه سختیها و مشکلات را تحمل کند، زیرا گویا نظام آمریکا بهزودی سقوط خواهد کرد؟
خامنهای میگوید: «۲۵ درصد از آمریکاییها چنان فقیرند که حتی نمیتوانند هزینه داروی مورد نیاز خود را بپردازند.» با این حال، حتی آماری که از سوی وزرات کشور دولت کنونی جمهوری اسلامی ایران ارائه شده است، نشان میدهد که دستکم ۴۰ درصد از ایرانیان فقیرند و فقط ۳۰ درصد «وضع بسیار خوب» دارند.
خامنهای از ۲۲ تریلیون بدهی ایالات متحده سخن میگوید و باد به غبغب میاندازد که جمهوری اسلامی ایران بدهی ندارد. او متوجه نیست که آمریکا با عرضه نرخ بهره نزدیک به صفر، سرمایههای بزرگ سراسر جهان را به سوی خود جلب میکند، در حالی که جمهوری اسلامی حتی با عرضه بهره ۲۵ درصد، نمیتواند هیچ بیگانهای را قانع کند که به ایران وام بدهند.
خامنهای از محبوبیت جمهوری اسلامی ایران و منفور بودن آمریکا در جهان سخن میگوید. او فراموش میکند که بیش از یک و نیم میلیون ایرانی در ایالات متحده به سر میبرند و هم اکنون صدها هزار ایرانی دیگر در انتظار گرفتن ویزا از آمریکا هستند، در حالی که هیچ کس در صف کسب ویزا برای مهاجرت به جمهوری اسلامی دیده نمیشود.
احتمالا آیتالله با سخنرانی خود، انتخابات امروز را به یک رفراندوم درباره تخیلات کودکانه خود تبدیل کرده است. ما نمیدانیم چه شماری از رایدهندگان ایرانی ممکن است بر آن تخیلات کودکانه صحه بگذارند. اما یک چیز را میدانیم. حتی اگر ایالات متحده، چنان که آیتالله میگوید، همین فردا به کلی محو شود، این پرسش باقی خواهد ماند: کدام یک از مشکلات ایران، مشکلاتی که ناشی از تسلط یک رژیم بی کفایت، فاسد و بیرحم بر ایران است، حل خواهد شد؟