وقتی از گوهر خیراندیش حرف میزنیم، داریم در مورد بازیگری حرف میزنیم که متولد ۱۳۳۳ است، یعنی حدود ۶۵ سال سن دارد. او و مرحوم جمشید اسماعیلخانی که در ۱۳۸۱ وقتی پنجاه و دو ساله بود بر اثر سکته درگذشت، زوج هنری کاملا بیحاشیهای بودند. آنقدر بیحاشیه که شاید بسیار اندک باشند کسانی که بدانند جمشید اسماعیلخانی شاعر هم بود و شعرهای نابی دارد که البته هنوز منتشر نشدهاند. گوهر خیراندیش، از همان ۱۷ سالگی که در ۱۳۴۹ در نمایشی به کارگردانی جمشید اسماعیلخانی، که سه سال از او بزرگتر بود، در شیراز به روی صحنه رفت و بازی کرد، تا اکنون که قریب ۱۹ سال از مرگ همسرش میگذرد، بدون هیچ حاشیهای، زندگی خانوادهای را که زمانی پنج نفری بودند و اکنون چهار نفری شدهاند، گردانده است.
سرنوشت گوهر خیراندیش، سرنوشت همه کسانیست که جزیی از حکومت نیستند، اما همیشه مجبور بودهاند به حکومت باج بدهند تا بتوانند جزیی از حکومت باشند. اگر مانند امیرحسین مقصودلو، امیر تتلو، جنجالی بودند و سوپراستار، حاشیه امنی داشتند تا بتوانند با سران حکومت دیدار کنند و ناز و عشوهای هم برای آنان بیایند. اما گوهر خیراندیش که اساسا ناز و عشوهای هم ندارد، آنقدرها هم جنجالی نیست که به این کار بیاید؛ پس باید برایش جنجال درست کرد.
اولین جنجال، در ۱۳۸۲ چند ماه پس از فوت جمشید اسماعیلخانی در شهر یزد رخ داد. طی مراسمی که جمعی از هنرمندان هم از تهران آمده بودند، قرار بود از فیلمسازان جوان تقدیر شود و زمانی که علی زمانی عصمتی، کارگردان زاده ۱۳۵۲ که آن زمان تازه سی سالش شده بود و هنوز جوان محسوب میشد، روی صحنه رفت تا جایزه را دریافت کند، با خانم خیراندیش روبوسی کرد. شهر یزد شهریست که به عنوان شهر مذهبی شناخته میشود، اما در سالن هیچ اتفاق خاصی نیفتاد و آقای زمانی پشت میکروفون رفت و چند کلامی هم صحبت کرد و بقیه مراسم کم و بیش ادامه یافت. اما درست بعد از اتمام مراسم، ماموران همیشه حاضر در صحنه آمدند و دستگیر کردند و بردند نزد قاضی القضات و پس از پادرمیانیها، ایشان به دو سال حبس تعلیقی و ۷۴ ضربه شلاق و مقداری جریمه نقدی محکوم شد و عذرخواهی کرد با اینحال، مدتی «ممنوع الکار» و «ممنوع التصویر» بود.
خانم خیراندیش مشهور بود و صاحب نام، اما مدتها خبری از آقای زمانی عصمتی نبود تا بعد از ۱۳۸۸ که با فیلم کوچههای باریک به سالنهای سینما آمد و دو فیلم دیگر هم بعد از آن ساخت. ماجرا هر چند آنچنان دردناک بود که میشد برای همیشه موجب خداحافظی خانم خیراندیش از سینما و تلویزیون شود، اما شوخی گرفته شد و همه جا، هنرمندان، وقتی همدیگر را میدیدند، به شوخی و خنده از آن یاد میکردند و تصور میکردند برای حکومت هم شوخی و خنده است. برای همین، در سال بعد، در هشتمین جشن سینمای ایران که به مدیریت ابوالحسن داوودی، رئیس وقت هیئت مدیره خانه سینما، برگزار شد، با ماجرای دست دادن شوخی کردند و محمدرضا شریفینیا با دستکشی که سر چوب زده بود، با گوهر خیراندیش دست داد و این شوخی کار دستشان داد و کار به دستگیری داوودی و سکته قلبی او کشید ،که البته سرانجام کار فیصله یافت، اما بار دیگر نام گوهر خیراندیش سر زبانها افتاد و مدتی هم «ممنوع التصویر» شد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
دو سال پیش در مراسم اختتامیه سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر، گوهر خیراندیش روی صحنه رفت تا از فیلم «۲۳ نفر»، مهدی جعفری، تجلیل کند. این فیلم که با سرمایهگذاری سازمان هنری رسانهای اوج، وابسته به سپاه پاسداران، ساخته شده است، روایت ۲۳ کودک ۱۳ تا ۱۷ ساله است که در جنگ اسیر شدند. آنها را به ملاقات صدام بردند و «ملاصالح قاری» به عنوان مترجم حضور داشت. بعد که در ۱۳۶۴ ملاصالح قاری به ایران بازگردانده شد، در اهواز به جرم همکاری با دشمن متخاصم دوباره دستگیر شد و دو سال زندانی بود. گوهر خیراندیش سنگ تمام گذاشت و دقایقی نسبتا طولانی در ستایش این فیلم و رزمندگان و اسیران جنگی سخن گفت، و در آخر کار باز به ماجرای بوسه یزد پرداخت و اینبار گفت که دیگر درس خود را گرفته است و میداند که نباید کسی را به بهانه این که پسرم بود یا پدرم بود، ببوسد که بهانه دادگاهپسندی نیست. البته ناگفته نماند که در همین مراسم و پس از سخنان خانم خیراندیش، آقایی که روی صحنه حضور داشت پشت میکروفون رفت و نقل به معنا گفت: «آن واقعه مربوط به سالها پیش است و حالا شما جواز شرعی هم دارید که هر کس را دلتان خواست ببوسید.» منظور ایشان آیه ۶۰ سوره نور ۶۰ است که واژه و قاعده «عجوزه» را وارد زبان فقهی کرد و طبق آن، زنان سالخورده میتوانند بدون حجاب باشند؛ قاعدهای که البته به دلیل بیمتر و معیار بودنش و این که حجاب اجباری از ستونهای جمهوری اسلامی ایران است، هرگز به رسمیت شناخته نشده است. در واقع، در چند دقیقه از این مراسم هم کودکان جنگ نفی شدند و نادیده گرفته شدند و کسی نگفت که مقصر اسیرکنندگان نبودند، که مقصر اصلی به جنگ برندگانِ آنان بودند، و ضمنا به زنان سالخورده و خانم گوهر خیراندیش هم توهین شد و زن بودنشان نفی شد و نادیده گرفته شد، و البته ایشان در هیچ یک از این دو مورد واکنشی نشان نداد.
کسانی که گوهر خیراندیش را از نزدیک میشناسند، میدانند که همین است که هست. خانم شیرازی مهربانی که شوخطبع هم هست، و در دنیای واقعی و نه جمهوری اسلامی سوررئال، نمونههای فراوانش را میتوان سراغ گرفت؛ گیرم سالها در جمهوری اسلامی بودن دیدگاه حقوق بشری امروزی را از آنها گرفته است. شاید با همین تصور که او شخصیت شناخته شدهایست و از حریم امنی برخوردار است، در عروسی فرزندش در آمریکا با فراغ بال با ابی، ابراهیم حامدی، عکس میاندازد و مانند مادربزرگی در عروسی دخترش میرقصد، و ناگهان فیلم آن بیرون میآید و کار دست او و بخشی از حکومت میدهد.
سیمافیلم، با صرف میلیاردها تومان پول، سریالی را برای ماه رمضان آماده کرده است به نام «زیرخاکی» که در آن گوهر خیراندیش نقش زیادی دارد و حالا نه میشود قسمتهای او را حذف کرد، نه میشود نشان داد. در آخرین واکنشها، سیمافیلم گفته است که «ما تعهد میگیریم که بازیگران و سایر عوامل نه تنها سر صحنه که خارج از صحنه هم شئونات اسلامی را رعایت کنند!» دیروز، ۶ اردیبهشت، خانم گوهر خیراندیش در صفحه اینستاگرامش متنی به همراه اذان محمدرضا شجریان پخش کرده است و ضمن تشکر از مسئولان که به حاشیهها توجه نکردهاند، خواهان برخورد با پخش کنندگان فیلم شده است. اما آیا ایشان نمیدانند این «مسئولان ذيربط»اند که خوددرگیری دارند و هر بخشش میخواهد بخش دیگر را زمین بزند؟ آیا نمیدانند که اینها خودیهای نظام هستند و ما در بهترین حالت، نخودیهای نظام هم محسوب نمیشویم، و تا جایی که به کار دوام حکومت بیاییم عزیز و محترم و هنرمند هستیم، و اگر نیاییم، میشویم: «عجوزه».
خانم گوهر خیراندیش بازیگر خوبیست و نقشهای برجستهای بازی کرده است، اما متاسفانه این الماسها زیر تلی از ذغال سنگ مدفونند. با این حال، الماس الماس است و درخشان میماند و زمان که بگذرد، آب و باد و خاک بردنیها را میبرد و ماندیها ماندگار میشوند. کاش ایشان خودشان، خودشان را بازنشسته اعلام کنند و دیگر در هیچ فیلم و صحنهای که در شان ایشان نیست، حاضر نشوند و عطای جمهوری اسلامی را به لقای آن ببخشند.