این سالها پولها و سرمایههای سرگردان با سیماهای مختلف سمفونیهای متفاوتی را در سینما و تلویزیون مینوازند، سمفونیهایی که کوک نیستند. از یک سو بخش فیلمسازی سپاه با تاسیس «سازمان هنری رسانهای اوج» فعال شده است و با گرفتن بخش مهمی از تلویزیون و راهاندازی پروژههای پرهزینه مربوط به جنگ و گریز داخلی و خارجی در سینما و تلویزیون گرد و خاک جدیدی راه انداخته است.
از سوی دیگر پولهای مشکوک به پولشویی که گاه عجین میشود با نامهایی مانند بابک زنجانی و سید محمد امامی و سید محمدهادی رضوی که همگی دادگاهی شدهاند و در زندان هستند، راهی سینما و شبکههای خانگی شده است و پولهای سرگردان دیگری که منشا مشخصی ندارند و تنها زمانی که پروژههایشان با شکست روبهرو میشود و اتفاقی برای تهیهکنندگان و سرمایهگذارانشان نمیافتد نظرها به سمت آنان جلب میشود. البته ناگفته نماند که تهیهکنندگان و هنرمندان مستقل بسیاری کارشان به دادگاه و زندان میکشد و در کنج خانه یا زندان میپوسند اما هیچ خبری از آنان منتشر نمیشود و کسی برایشان تومار امضا نمیکند مگر زمانی که مرگشان فرا رسد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این روزها دوباره با پخش دیجیتالی فیلم «سمفونی نهم» آخرین ساخته محمدرضا هنرمند، گفتوگوهای آشکار و گمانهزنیهای پنهان در مورد این سریال که پس از جشنواره فجر فروكش کرده بود دوباره اوج گرفته است. محمدرضا هنرمند جزو کارگردانهایی ست که چند سال پس از ۲۲ بهمن ۵۷ و در کش و قوس سیاسی آن روزگار با آغاز دهه شصت و در فضایی که کارگردانهای سرشناس سینمای دوران شاه یا خانهنشین بودند یا به خارج از ایران مهاجرت کرده بودند نامشان در سینما و تلویزیون شنیده شد. این هنرمند در ۱۳۶۱ با فیلم سینمایی «مرگ دیگری»، به نویسندگی محسن مخملباف، وارد سینما شد و در کنار بهروز افخمی و مجید مجیدی و فرجالله سلحشور و دیگران سینمای اسلامی آن سالها را پایه گذاشتند. طُرفه این که «مرگ دیگری» هم درباره مرگ و ملک الموت است. خلاصه داستان چنین است:
«ژنرال نظامی در تدارک جنگی بزرگ است که طی آن هزاران نفر کشته خواهند شد. در اتاق جنگ دقایقی پیش از آن که فرمان آغاز عملیات را صادر کند با فرد ناشناسی روبهرو می شود. ژنرال که اتاق را نفوذناپذیر تصور میکرد با پرخاش و ترس با ناشناس روبهرو میشود. اما ناشناس در واقع برای گرفتن جان او آمده است. ژنرال در لحظههای کوتاهی که به مرگش مانده است زندگی سراسر جنایتش را مرور میکند.»
دهمین کار آقای هنرمند باز مربوط به «مرگ» است و البته در این میان چند کار دیگر او از جمله «زنگها» که نویسندهاش مخملباف بود و حتا «روز فرشته» که کارگردانش بهروز افخمی بود، همه در مورد مرگ و ملک الموت هستند، اما «سمفونی نهم» تفاوت معنایی با آنهای دیگر دارد.
در «سمفونی نهم» جناب ملک الموت عاشق میشود و تمام جان گرفتنهایی را هم که نشان میدهد پای عشق در میان است و بس. بله نسل خشن و چماقدار اول انقلاب حالا از نظر سیاسی کوروش و داریوشگرا شدهاند و عاشقپیشه. البته چند سالی ست که زنان هم وارد میدان شده اند و حالا این زنان «۴۰ کیلویی» با سرمایههای دستکم ۵ میلیاردی صحنهگردان هستند.
خانم جوانی که هنوز سی سالش نشده است و از ۲۵ سالگی با تهیهکنندگی چند سریال مناسبتی برای شبکه اول تلویزیون کار خود را شروع کرد، حالا به سینما آمده است بدون این که مجوز تهیهکنندگی داشته باشد. داریم در مورد خانم زینب تقوایی صحبت میکنیم.
خانم تقوایی کار خود را با تهیهکنندگی سریالی مانند «دودکش» برای شبکه اول سیما شروع کرد. تهیهکنندگی فیلم مناسبتی که در طبقهبندی سریالهای سیما، و بهویژه شبکه اول سیما که شبکه ملی هم نامیده میشود، دستکم «الف» محسوب میشود، به خودی خود محل سئوال است چه برسد به این که ایشان هیچ سابقهیی در این زمینه نداشته است و گویا تنها در ساخت مستندی مشارکت داشته اند و البته این برای جوانی که در آن زمان هنوز ۲۵ سالش نشده بود طبیعی است.
چیزی که طبیعی نیست و عجیب است این است که چرا و بر اساس چه مناسباتی به این مقام دست یافته است. همان زمان شایعه داشتن رابطه سببی یا نسبی با علی دارابی که آن زمان مدیر شبکه اول سیما بود سر زبانها افتاد، که با تکذیب آن شایعه داشتن روابط عاطفی قوت گرفت. علی دارابی که او هم مانند خانم تقوایی دکترای علوم سیاسی دارد بیشتر میخورد که استاد و شاگرد باشند نه همکار. به هر حال ورود خانم تقوایی به تلویزیون جزو معماهای حل نشده بود که با ورود به سینما این معما دوچندان شد آن هم درست زمانی که ایشان و آقای محمدرضا هنرمند قرار بود سریال «الف ویژه» به نویسندگی حامد افضلی را بسازند که آن کار متوقف شد و به گروه دیگری سپرده شد که آن هم بهجایی نرسید. در عوض این سه تن به سراغ «سمفونی نهم» آمدند.
در آغاز بودجه فیلم را ده میلیارد تومان همه جا اعلام کردند که باید ۳۰ میلیارد تومان فروش میکرد تا به نقطه سر به سر میرسید و این بسیار بعید بود. از آنجا که دستمزد بازیگران گران قیمت فیلم تا حدودی مشخص است، خانم تقوایی گفتند بازیگران دستمزد همیشگی خود را نگرفته اند و فیلم ۵ میلیارد تومان هزینه در برداشته است، که اگر همین را هم درست بگیریم باید ۱۵ میلیارد تومان فروش داشته باشد تا به نقطه سر به سر برسد. اما علیرغم تبلیغات دستودلبازانه تلویزیون نتوانست به فروش ۷۵۰ میلیون تومان برسد که سهم تهیه کننده ۳۰۰ میلیون تومان هم نمیشود و این یعنی ورشکستگی. حالا خانم تقوایی که هنوز به سئوال چگونه در بیست و چند سالگی تهیهکننده سریال «الف» در تلویزیون شدی و چگونه بدون داشتن کارت تهیهکنندگی سینما ناگهان تهیهکننده سینما شدی پاسخ نداده، باید به این سئوال اساسی پاسخ دهد که این همه پول از کجا آورده ای؟ خسارت «سمفونی نهم» را چه کسی میدهد؟
نمیتوان از حق گذشت که اکران این فیلم چند روز قبل از جنبش آبان و کشتار کمسابقه مردم کوچه و بازار و تعطیلی چند روزه مملکت و به تبع آن سینما و بقیه فعالیتها در فروش پایین این فیلم بیتاثیر نبود، اما اگر آن قیام و کشتار اتفاق نمیافتاد، باز با تمام ترفندهایی که به کار گرفتند و صحنه اروتیک بوسهی هیتلر و معشوقه و همسر سی و شش ساعتش، اوا براون، و «گی» خوانده شدن «ملک الموت» توسط «اوا» هم نمیتوانست فروش فیلم را حتا به یک میلیارد تومان برساند.
در مصاحبه مطبوعاتی این فیلم وقتی در مورد نام آن سئوال میکردند آقای هنرمند گفتند: ««سمفونی نهم» نهمین فیلم من است و همچنین سمفونی نهم بتهوون را به یاد میآورد که همه بهعنوان سمفونی مرگ میشناسند، ولی من نمیخواستم نام مرگ در عنوان فیلم باشد.» در حالی که این فیلم دهمین فیلم آقای هنرمند است و معلوم نیست چرا گفتند نهمین. هر چند «سمفونی نهم» آخرین کار تکمیل شده لودویگ بتهوون بود، اما تا کنون نام «سمفونی مرگ» در مورد این سمفونی در جایی مطرح نشده است. در عوض چون این نخستین سمفونی است که صدای انسانی دارد و شعری از فریدریش شیلر به نام «سرود شادی» خوانده میشود.
«سمفونی نهم» تنها از نظر تهیهکنندگی شکست نبود، کارگردانیاش هم شکست بود، زیرا تلفیق ژانرها کار دشواری است و از هر «هنرمند» برنمیآید. فیلمنامه هم شکست بود، چه از نظر کار اپیزودیک چه از نظر مضمون. امیدوارم حامد افضلی متوجه شده باشد که این کوروش و سعدی و قُزداری و امیرکبیری که بخواهد توسط جمهوری اسلامی تبلیغ شود دیگر خریداری ندارند. اکنون تنها چیزی که هنوز کم و بیش خریدار دارد، همین تکهپرانیهای گاه و بیگاه کمدیهای سطحی است با چاشنی سیاسی و متلکهای سخیف سکسی.