سه سال قبل در صبح روز ۱۴ ژوییه آرامگاهی در منطقه لسگاتوس شهر سن خوزه کالیفرنیا، پذیرای جمعی از ایرانیانی بود تا پیکر یکی از نوابغ ریاضی تاریخ ایران را به خاک بسپرند.
او مریم میرزاخانی بود که پس از طی مراسم خاص تدفین شیعیان و نیز خواندن قرآن از سوی مهندس عبدالعلی بازرگان در جایی دفن شد که چند متر آن طرفتر فرشته بازرگان، دختر مهندس مهدی بازرگان به خاک سپرده شده بود.
عمر فیزیکی مریم میرزاخانی بسیار کوتاه بود، حدود ۴۰ سال، اما کیفیت عمر او شاید بیشتر از هر کسی و یادآور چکامه زیبای دکتر پرویز ناتل خانلری درباره عقابی که عمری کوتاه داشت اما در اوج آسمان پرواز میکرد و زاغی که عمری دراز داشت و گند و مردار زندگی او بود.
عمر در اوج فلک برده به سر
دم زده در نفس باد سحر
جایزه سالانه یک نهاد آمریکایی به نام مریم میرزاخانی
مرگ مریم میرزاخانی واکنشهای بسیاری را برانگیخت، به خصوص در داخل ایران. برای نخستین بار تصویر او بدون حجاب بر صفحه اول چند روزنامه نقش بست، امری که گفته میشود تقریبا تا پیش از آن امکانپذیر نبود. اما میرزاخانی چه با حجاب و چه بیحجاب مانکن نبود که قرارگیری او در صفحه اول نشریات جذابیتی ویژه ایجاد کند. آن مرگ بلافاصله به ایرانیان یادآوری کرد او همان دختری است که همراه یک کاروان از نخبگان المپیک ریاضی در ۲۶ اسفند ۱۳۷۶ در سفری تحصیلی به اهواز دچار حادثه شدند و هفت تن از آنان بر مرگ بوسه زدند و میرزاخانی یکی از نجاتیافتگان آن حادثه تلخ بود. حادثهای که بعدها نیز رخ داد و نخبگان دیگری از این سرزمین کهن را قربانی بیتدبیری مسئولانی کرد که کمترین امکاناتی را در اختیار این گونه افراد قرار میدادند.
مرگ میرزاخانی همچنین به همه ایرانیان یادآوری کرد که نخبگان در خارج از ایران ارج و قرب افزونتری دارند و قدر و قیمتشان بیشتر از داخل دانسته میشود.
میرزاخانی نیز به مانند سایر نخبگانی که فرصتهای تحصیلی و پیشرفت علمی در ایران برایشان فراهم نیست، به عنوان یک نخبه علمی به خارج کوچید و همان جا زندگی علمی و کاری و حتی شخصی خود را سامان داد و حتی ترجیح داد، پیکرش نیز در کشوری به خاک سپرده شود که قدر و قیمتش را بیش از کشور زادگاهش میدانستند.
پس از مرگ میرزاخانی که نخستین زن دریافتکننده جایزه ریاضی فیلد بود، یک نهاد معتبر آمریکایی جایزهای سالانه را به نام او اختصاص داد تا نام و یادش تنها لقلقه زبان در برخی مراسم ترحیم و یادکردها نباشد.
این جایزه که قدمتی ۴۰ ساله داشت به پاس خدمات و تلاشهای علمی مریم میرزاخانی به نام او تغییر پیدا کرد و در نخستین دوره خود که ۲۱ ژانویه برگزار شد، لاری گاث، پروفسور ریاضی از دانشگاه ماساچوست، جایزه ۲۰ هزار دلاری میرزاخانی را دریافت کرد.
در سایت آکادمی ملی علوم آمریکا که بانی برگزاری این جایزه است، دلایل تغییر نام این جایزه آمده که نشان از اهمیت جایگاه علمی مریم میرزاخانی دارد که نهادی با این اعتبار نام خود را تغییر داده است.
اصلاح قانون تابعیت فرزند حاصل از مادر ایرانی
مرگ مریم میرزاخانی در داخل ایران سر و صدای بسیاری کرد و طبیعی بود و البته سبب شد تا یکی از قوانین نابخردانهای که زمینه مهاجران وجود داشت اصلاح شود.
مریم میرزاخانی سخت علاقهمند بود برای تنها فرزندش، آناهیتا، که حاصل ازدواج او با یک استاد و دانشیار ریاضی دانشگاه استنفورد، به نام یان واندراک بود، امکان تابعیت ایرانی را فراهم کند. به همین دلیل چندین بار تلاش کرد اما قانون مدنی ایران چنین اجازهای را به زنان نمیداد.
برابر مواد ۹۷۶ تا ۹۹۱ قانون مدنی، "تابعیت تنها از پدر به فرزند منتقل میشود؛ چه در ایران متولد شده باشند و چه در خارج". قانونی که تبعیض و جنسیت زدگی و نگاه مردانه در آن موج میزند.
مرگ میرزاخانی به قدری تاثیرگذار بود که در همان روزهای نخستِ بعد از درگذشتش نمایندگان مجلس اصلاحیهای را بر این قانون پیشنهاد دادند. پس از کش و قوسهای فراوان و بحث و جدلهای بسیار و رفت و برگشتهای طرح پیشنهادی به کمیسیونهای اجتماعی وزنان، در نهایت قانون در روز دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۹۸ در صحن علنی مجلس طرح و با ۱۷۰ رأی موافق، ۲۱ رأی مخالف و ۴ رأی ممتنع از مجموع ۲۱۳ نماینده حاضر در مجلس شورای اسلامی تصویب و برای تایید نهایی به شورای نگهبان ارسال شد.
شورای نگهبان این قانون را دهم مهرماه تایید کرد و به فاصله پنج روز بعد و در ۱۵ مهرماه ۱۳۹۸ قانون یادشده از سوی رئيیس مجلس به ریاست جمهوری برای اجرا ابلاغ شد.
پس از مرگ مریم میرزاخانی نخبه ایرانی دیگری نیز جایزه فیلدز را دریافت کرد.او نه تنها مهاجر بود که از شرایط سختی که در ایران بر او گذشت، عملا فرار کرد و پناهنده شد.
کوچر بیکار ریاضیدان ایرانی از تبار کردستان که در دانشگاه کمبریج تدریس میکند توانست به همراه چهار تن دیگر جایزه فیلدز را بگیرد تا یادآوری دیگری باشد بر حضور نخبگان ایرانی در کشورهای خارجی.
موج مهاجرت نخبگان از ایران نمادی از انحطاطی است که تمامی شئون علمی کشور را در برگرفته است. این که سرمایههای کشوری از امکانات و بودجه ممکلت برای تحصیل استفاده میکنند و درست در زمان ثمردهی به کشوری دیگر میروند، خود گویای وضعیتهایی این گونه است. طبیعی است که بخشی مهم از این رویکرد به سیاستگذاری غلط علمی و فرهنگی در دانشگاههای ایران باز میگردد که همه چیز آن آغشته به سیاست است. در نظر بگیرید برابر آنچه در بودجه سال ۹۷ آمده، دانشگاه شریف با آن همه اعتبار علمی و دانشجوی نخبه،کمتر از ۲۰۰ میلیارد تومان بودجه گرفته است.
یک نهادی با این همه اعتبار چگونه میتواند با چنین بودجه خُردی به تقاضاهای علمی دانشجویان پاسخ دهد. کوچ امثال مریم میرزاخانی، و هزاران نخبه به خارج از ایران نمونههای آشکار شکست و انحطاط برنامهریزی علمی کشور است.