جامعۀ پاکستان به سمت سکولایزم در حرکت است و عامل اصلی در این معرکه، افرادِ مذهبی هستند و نقش آنان در تغییر پاکستان به یک کشور سکولار در تاریخ، با خط زرین نوشته خواهد شد.
تاریخنگاران خواهند نوشت که افراد مذهبی با سعی بلیغ و فداکاریهای خود «جمهوری اسلامی پاکستان» را به کشوری سکولار تبدیل کردند، وگرنه این کار سادهای نبود. ممکن است از آنچه میگویم شگفتزده و متعجب شوید، پس اجازه دهید توضیح دهم:
جامعه چه موقع و چرا سکولار میشود؟ پاسخ تمام این سؤالات را در تاریخ جوامع غربی میتوان یافت. آنجا میان خدا و انسان، کلیسا قرار گرفته بود. تعبیر و تأویلهای کلیسا عین دین شمرده میشد، جایی برای اختلاف و تردید وجود نداشت، و مخالفت هرکس با کلیسا، شورشی علیه خدا محسوب میشد. کلیسا حتی پژوهشهای علمی را نیز صبغۀ دینی داده بود و دیدگاههای ناقص علمی خود را جزو عقاید و باورهای دینی قرار داده بود. در دنیای علم و دانش، وقتی تحقیقات تازهای پدید آمد و نظریات گذشته رد شد، کلیسا نیز آن را شورشی بر ضد دین قلمداد کرد. گالیله به دلیل بیان نظریهاش دربارۀ گردش زمین به دور خورشید مورد عتاب قرار گرفت، و «جوردانو برونو»، فیزیکدان معروف، به اعدام محکوم شد و در آتش سوزانده شد، زیرا به احتمال وجود حیات در سیارههایی غیر از زمین باور داشت.
کلیسا در کنار حرص و طمع، قدرت زیادی هم داشت. ثروت بیشماری در اختیار کلیسا قرار گرفته بود، اما به مردم گفته میشد که شتر میتواند از سوراخ سوزن عبور کند، ولی یک ثروتمند هرگز به بهشت وارد نخواهد شد. یکی از نشانههای قدرت کلیسا این بود که امپراتور هنری چهارم، باید به پیشگاه پاپ در قلعۀ کانوسا پابرهنه ظاهر شود. جامعه کاملاً درمانده شده بود. کلیسا از کلیه حقوق و صلاحیت تفسیر و تأویل دین برخوردار بود و بر آن پایه، آگاهی و شعور انسان را به سخره گرفته بود. بنابر این و در واکنش به آن وضعیت، جامعه بهتدریج به سوی سکولاریزم حرکت کرد و زمانی پیش آمد که دین از صحنۀ زندگی اجتماعی مردم خارج شد و حق دخالت در آن را از کف داد. هماکنون در غرب، دین یک امر شخصی است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اگر دقت کنید، متوجه خواهید شد که جامعۀ پاکستان نیز در حال گذار از این وضعیت است. آنجا کلیسا بین انسان و خدا حایل شده بود، اینجا افراد دینمدار و متدین جبههای بین فرد و خدا تشکیل دادهاند. حکومتهای غرب در آن در برابر کلیسا زمان ناتوان بودند، در اینجا نیز دولت در مقابل افراد مذهبی درمانده است. معضلی که زمانی جامعۀ اروپایی با آن روبهرو بود، درست مشکلی است که جامعۀ ما اکنون با آن درگیر است. چگونه امکان دارد که نتیجه متفاوت باشد؟
دین، نام خیرخواهی بود، اما ما دیگر شاهد خیرخواهی-از منظر دین- نیستیم. کشمکش و تنش عجیبی زیر نام دین جریان دارد. هویت مساجد دیگر نه از آنِ دین، بلکه از آنِ فرقههاست. هیچ فرقهای را سراغ نداریم که آموزهها و باورهای مذهبی آن توسط یک فرقۀ دیگر زیر سؤال نرود، تا حدی که خرید «آنلاین» حیوانات قربانی را نیز جایز نمیشمارند.
در دوران معاصر، ذهنِ پرسشگر انسانی سؤالاتی را مطرح میسازد، اما واقعیت این است که هرکسی با امری مرتبط با دین، کم یا بیش اختلاف نظر داشته باشد، تعلق خاطر دینی او را زیر سؤال میبرند و محکومش میکنند. در نتیجه، مردم از گفتمان دینی دور میشوند. من خودم را مسلمان مینامم و همین هویت من است و مرا بسنده است، اما حتی دوستانی که خود را «اسلامگرا» مینامند، اکنون از مباحث و گفتمانهای دینی همانند تیر گریزان هستند و میگویند، در این عالم جنون، نمیتوان حرفی از منطق و عقلانیت زد. روزنامهنگاران با مهربانی به یکدیگر توصیه میکنند که هنگام نوشتن و سخن گفتن، از اشاره به امور مذهبی پرهیز کنند، تا به مصیبت و مشکلی دچار نشوند. این چیست؟ این صدای پای سکولاریزم است.
معلوم است که اینجا از نام اسلام فقط دارد استفاده میشود. قابل درک نیست که چگونه «پاکستان» با وجود «کامل بودن دین»، آزمایشگاه اسلام قرار داده شد. تجربهها در جاهایی انجام میشود که هیچ امر یقینی و ثابتی وجود نداشته باشد.
در آینده، تاریخ گذشته نشان خواهد داد که هیچ کس در اینجا به فکر تطبیق و اجرای اسلام نبوده است. توجه تمام افراد، به آزمایش بوده است و نقش افرادِ دینمدار در هر تجربهای پررنگ بوده است و از آن سود میبردهاند. ذوالفقارعلی بوتو تجربیات خاص خود را داشت و ژنرال ضیاءالحق هم تجربیات خودش را. ژنرال ضیاءالحق با این شعار که «اگر اسلام را میخواهید، در آن صورت عالیجناب ضیاءالحق تا پنج سال آینده نخست وزیر خواهد بود»، پیروزیاش را در برابر رقیب خود رقم زد.
به جای تنظیم و تعدیل امور در پرتو اسلام، از اسلام برای خواستههای شخصی خود بهره جستند. گاه برای امور سیاسی و زمانی هم برای مسایل راهبردی. اگر بخواهند از ذوالفقارعلی بوتو خلاص شوند، جنبش نظامی الهی و پیامبر اسلام را روی کار میآورند، اگر قرار باشد سد راه «بینظیر» شوند، شعار «حکمرانی زنان جواز ندارد» را سر میدهند، و اگر تصمیم بر آن شد که نواز شریف به قدرت برسد، یک حیلۀ شرعی دیگر را دستاویز میسازند، و باز اگر خواستند نواز شریف را عزل کنند، لشکر کفنپوشِ طاهرالقادری، رهبر مذهبی و متصوف، وارد اسلام آباد میشود، و هنگام درگیر شدن با اتحاد جماهیر شوروی، فضایل جهاد خصوصی بیان میشود و به جوانان سادهلوح گفته میشود که روسها ملحد و بی دین ولی آمریکاییها اهل کتابند، بنابر این در برابر ملحدین میباید تا با اهل کتاب رفتار نیکو داشته باشیم. با تغییر زمان، تفسیر و تأویل دین نیز دچار تحول میشود.
به جای پیاده کردن دین در زندگی اجتماعی، به افراد مذهبی راه کسب و تقسیم قدرت، زیر نام دین نشان داده شد. در کشمکش اقتدارگرایی، خیرخواهی و تسامح کجا رفت؟ اوضاع چنان شده است که هر مخالف سیاسی، دشمنِ دین شمرده میشود و برگزاری همایشی برای حمایت و دفاع از اسلام اهمیت مییابد. دولت هرگز موضع «شورای عقیدتی اسلامی» را جدی نگرفته است و این اداره، به ابزاری برای پذیرش و سازگاری با افراد مذهبی از هر فرقهای تبدیل شده است.
وزارت امور دینی، از پول زایرین حج، سود* اخذ میکند و از آن میزانِ بهره، در جریان مراسم حج برای زایران تسهیلات فراهم میشود. تحت نام دین، اینجا خیرخواهی کم، ولی استثمار مردم بیشتر صورت میگیرد. مردم بیشتر از دین، به شناسنامههای دینی علاقه دارند. از یک سو نواز شریف با شعارِ «تنفیذ شریعت» وارد میدان سیاست میشود و از سوی دیگر، عمران خان با شعارِ برپایی «دولتِ مدینه» در برابرش قد علم میکند. هرکسی که با روحانیت مخالف باشد، مُهر «مأموریت یهود« بر جبینش میزنند و شخصیتش را ترور میکنند و بیاعتبار میسازند.
جای تعجب نیست که در این شرایط ناگوار، جامعۀ ما سکولاریزم را بپذیرد. اگر چنین شد، نقشِ روحانیت در این تحول انکارناپذیر و برجسته خواهد بود و سکولاریزم میباید به آنها افتخار کند.
* سود یا ربا در فقه اسلامی به شدت نهی شده و تنها گناهی است که از آن در قرآن به عنوان «جنگ با خدا» نام برده شدهاست.
© IndependentUrdu