در فلیت استریت قدیم، خیابانی در مرکز لندن که قلب مطبوعات بریتانیا به شمار میرفت ماه اوت در میان تابستان به عنوان «فصل سفاهت» شناخته میشد - فصلی که در آن اخبار جدی جای خود را به خبرهای شگفتانگیز و در عین حال خندهآور میداد. با تعطیلی پارلمان و سفر تعطیلاتی نخستوزیر برای ماهیگیری، صورت غذایی که روزنامهها عرضه میکردند، به ناچار، شکلی متفاوت میگرفت. حتی اعراب و اسراییل هم در ماه اوت جنگ نمیکردند و رهبران چالشگر کرملین نیز برای برنزه شدن به سوچی میرفتند. بدینسان، جا برای خبرهای غیر عادی باز میشد- مثلا تولد یک گوسفند دو سر در استرالیا، پیدا کردن ردپای یک لرد فراری در قطب شمال، حرکت دو ستاره هالیوود به سوی طلاق و پیدا شدن شبح یک مارکیز قرن هجدهم در یکی از هتلهای شیک لندن.
چیزی که این تصویر«فصل سفاهت» را به یاد آورد خبری بود درباره برگزاری سمیناری یک روزه در یکی از پایتختهای خاورمیانه، که بهتر است بینام بماند، درباره «سرکوب زبانهای قومی در ایران». از آن جا که رژیم کنونی ایران استاد دشمنتراشی برای میهن ماست، شگفتیآور نیست که بعضی این دشمنان تراشیده شده، که قبلا جزو دوستان ایران بودند، سنگ پرتابشده از سوی رژیم خمینیگرای تهران را با کلوخ خشم و عناد پاسخ دهند. این دشمنان تازه تراشیده شده، همواره چند تن از هممیهنانمان را نیز برای پرتاب کلوخهای مورد نظر استخدام میکنند. بدین سان، این بار هم با نام کسانی روبهرو شدیم که حمله به ایران و زبان فارسی را به صورت یک شغل تمام وقت تلقی میکنند. از دید آنان ایران «زندان ملل» است و زبان فارسی نهنگ دائما گرسنهای است که دیگر «زبانهای مادری» در کشور را مانند ماهیان خود میبلعد.*
در سمینار مورد نظر قرار بود تکیه کار بر «سیاست بیرحمانه ایران پیش از انقلاب و پس از آن علیه زبان عربی» قرار بگیرد و بدین سان، زبان قرآن در نقش قربانی زبان عجمها یا گبرها ظاهر شود.
آیا ایران «زندان ملل» و زبان فارسی بلعنده زبانهای دیگر بوده است؟
برای کسانی که با واقعیات تاریخ ایران آشنا هستند، حتی طرح این پرسش میتواند شگفتیآور باشد؟ چگونه میتوان کشوری را که سابقه ۲۵ قرن شاهنشاهی دارد و براساس همزیستی و همدلی اقوام گوناگون و زبانها و فرهنگهای گوناگون به شکل کنونی خود به عنوان یک دسته گل واحد رسیده است، به سطح یک نبرد قومی مبتذل، از نوعی که در یوگسلاوی قدیم دیدیم، تنزل دهد؟
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
کی و کجا زبان عربی در ایران ممنوع یا محدود شد و چه کسی این کار را کرد؟ بدیهی است که این پرسش نمیتواند پاسخی داشته باشد. طی سدههای متمادی نویسندگان، فیلسوفان و دانشپژوهان ایرانی از زبان قرآن همان استفاده را میکردند که همگنان اروپاییشان از زبان لاتین. البته زبان عربی به مراتب وسیعتر از قرآن است که مجموعه واژگانش از ۲۴۰۰ لغت فراتر نمیرود. برای مقایسه میتوان گفت که یک فیلسوف عرب و فارابی فیلسوف ایرانی بیش از ۳۰ هزار لغت در آثار خود به کار بردهاند در فرهنگ متوسط فارسی، ما بیش از ۱۲ هزار واژه وام گرفته از عربی داریم. در واقع فارسی را میتوان به دو سبک نوشت: یک سبک با فارسی ناب و مانند شاهنامه فردوسی، با کمتر از پنج درصد لغات عربی و یک سبک دیگر مانند دوره نادری که ۷۰ تا ۷۵ درصد واژگانش عربی است.
تقریبا همه شاعران نامدار ایرانی، به زبان عربی نیز طبعآزمایی کردهاند -از جمله سعدی و حافظ. در بعضی موارد، مانند منوچهری، اشعار عربی شاعران ایرانی همتراز یا حتی برتر از آثار بسیار شاعران عرب است. از این گذشته شاعرانی نیز داریم که به جای سروده به زبان مادری خود یعنی فارسی، عربی را برگزیدهاند. از میان آنان میتوان از ابونواس اهل اصفهان و چهار دیلمی اهل مازندران نام برد. یک ادامهدهنده این سنت، جواهری شاعر ملی عراق است که تمامی اشعار خود را به عربی سروده است.
نقش ایرانیان در شکل دادن به دستور زبان عربی آن قدر شناخته شده است که نیازی به یادآوری در اینجا نداشته باشیم.
از این گذشته، اگر ایرانیان دشمن زبان عربیاند چگونه است که آموختن این زبان برای بیش از ۱۳ قرن جزو الزامات آموزشی آنان بوده است -الزامی که در ۱۳۰۸ خورشیدی با شکل گرفتن آموزش اجباری به هزینه دولت، در زمان رضا شاه، جنبه قانونی نیز پیدا کرد.آیا یک ایرانی که در طی سالها، بسیار ساعات را صرف آموزش عربی میکرد. دشمن آن زبان به شمار میرود؟
زبان مادری نخستین همسر محمد رضا شاه، والاحضرت فوزیه، عربی بود. در میان ۲۵ نخست وزیر دوران شاه تنها چهار یا پنج تن عربی نمیدانستند در حالی که بسیاری از آنان، از جمله احمد قوام، عبدالحسین هژیر و امیر عباس هویدا، در عربی کلاسیک به مرحله استادی رسیده بودند.
در ۱۳۲۶ کابینه قوام طرحی را برای آموزش پنج کلاس اول ابتدایی به زبانهای عربی، آذری و کردی عرضه کرد. اما این طرح، علیرغم کوششهای عیسی صدیق و دیگر وزرای فرهنگ با چهار مشکل اجرایی بزرگ روبهرو شد. نخستین مشکل فقدان پول بود. دولتی که نمیتوانست حقوق کارمندان خود را بپردازد، بودجهای برای استخدام و تربیت دهها هزار آموزگار به زبانهای مورد بحث نداشت. در آن زمان میشود گفت تا سالهای ۱۳۴۰ دولت ایران امکانات مالی، اداری و پرسنلی لازم را برای اجرای آن طرح نداشت. مشکل دوم این بود که عربی، آذری و کردی تنها زبانهای مادری غیرفارسی نبودند. در واقع ایران زادگاه و خاستگاه ۱۸ زبان مادری است از ارمنی و آشوری گرفته تا بلوچی تا طالشی و مراتی -تازه آن هم به شرط آن که «گویشها»ی گوناگون مانند لری، گیلکی، مازندرانی(مازنی) و دزفولی را نادیده بگیریم.
بدین سان از نظر تساوی حقوقی شهروندان نمیشد آموزش به زبان مادری را به عربی، آذری و کردی محدود کرد و دیگران را نادیده گرفت.
مشکل سوم یافتن نسخهای واحد مورد قبول همه از سه زبان مورد بحث بود. در ایران، در آن زمان دستکم چهار نوع متفاوت از عربی، دو نوع متفاوت از کردی و دستکم چهار نوع متفاوت از آذری یا ترکی آذربایجانی، وجود داشت.
ایرانیانی که یکی از انواع ترکی را زبان مادری خود میدانند محدود به استانهای شمال غربی ایران نیستند. در کرمان، قیچاقها نوع ترکی خود را دارند و در فارسی قشقاییها نوعی دیگر را به کار میبرند. گروههای کوچکتر در چند نقطه خراسان، ازبک، تاتار و قرقیز را ریشههای تاریخی خود میدانند. ترکمانان ایران نیز دستکم دو زبان متفاوت هر چند نزدیک به هم دارند. برگزیدن هر یک این انواع زبانها به عنوان زبان آموزشی واحد میتوانست به تلخیها، کدورتها و احیانا اعتراضات گسترده منجر شود وبه جای حل یک مشکل، مشکلی تازه بیافریند.
چهارمین مشکل، فقدان کتابهای درسی بود. فراموش نکنیم که ایران در زمینه آموزش امروزی سازمان یافته، از صفر شروع کرد. حتی تا سالهای ۱۳۴۰ بسیاری از کتابهای درسی به ویژه در قلمرو علوم، ترجمههایی بود از کتابهای درسی فرانسه. بدین ترتیب ما در سطح کتابهای درسی به زبان فارسی بسیار فقیر بودیم چه رسد به عرضه کتابهای درسی به عربی، آذری یا کردی.
البته غربگرایان افراطی ممکن است بگویند، میشد کتابهای درسی را از یک کشور عربی قرض کرد. اما گرفتاری این بود که در آن زمان تنها چند کشور عربزبان مستقل بودند -عراق و عربستان در همسایگی ما و مصر اندکی دورتر. اردن و یمن شمالی نیز استقلال ظاهری داشتند اما خود فاقد یک نظام آموزشی منظم بودند و مانند دیگر کشورهای ذکر شده نیروی انسانی آموزشی برای صدور نداشتند.
واقعیت این است که جامعه ایرانی و نظامهای مسلط بر ایران، دستکم در ۱۵۰ سال گذشته، هرگز سیاست سرکوب دیگر زبانهای مادری ایرانیان را اتخاذ نکردهاند. نخستین فرهنگ لغات کردی و نخستین دستور زبان آذری در ایران تالیف شد و به چاپ رسید.
از خاقانی شروانی گرفته تا محمدحسین شهریار که شاعر ملی ایران به شمار میآید. در سال ۱۳۵۰در دیداری که با فکرت ایروف، آهنگساز نامدار آذربایجانی، داشتم او تبریز را قلب زندگی فرهنگی خود میدانست و هنوز از تنها فرهنگ آذری-فارسی تدوین شده در ایران استفاده میکرد.
رادیو ایران از آغاز تاسیس در زمان رضا شاه به برنامههای آذری، کردی و عربی توجه داشته -سنتی که در دوران محمدرضا شاه و با گسترش وسایل ارتباط جمعی تازه مانند تلویزیون در سطحی وسیعتر ادامه یافت.
در صد سال گذشته کوششهای زیادی برای بهرهگیری از عربی و آذری و دیگر زبانهای مادری ایرانیان در رسانههای گروهی صورت گرفته است. جعفر پیشهوری، رهبر فرقه دموکرات آذربایجان و مدیر روزنامه «آژیر» برای مدتی کوتاه کوشید تا نشریه خود را به زبان آذری عرضه کند اما با سرعت ناچار شد که این طرح را به خاطر نبودن بازار کنار بگذارد. البته پیشهوری، که خود اهل گیلان بود، تسلط کافی بر زبان آذری نداشت اما به زبان فارسی روزنامهنگاری، زبردست بود. سالها بعد، رحیم زهتاب خرد، روزنامهنگار آذری برجسته دیگر، کوشید تا نشریه «اراده آذربایجان» را به زبان آذری نیز عرضه کند اما با فقدان آذرینویسان و خوانندگان، این طرح را رها کرد.
کوششها برای آفریدن مطبوعات عربیزبان در ایران نیز چندان موفقیتی نداشت. حزب سعادت خوزستان، به رهبری احمد عامری و عبدالله وزیری، چند شماره از روزنامه ارگان خود را به عربی عرضه کرد اما با نبودن خواننده و خریدار برنامه را تعطیل کرد. حسن عرب، ناشر «پرچم خاورمیانه» نیز تجربهای مشابه داشت. در سالهای۱۳۵۰ موسسه کیهان نیز برنامهای برای یک هفتهنامه به زبان عربی مطرح کرد. اما این بار هم فقدان نویسنده و خواننده علاوه بر فقدان آگهیدهنده، طرح را مدفون کرد. تنها موسسه اطلاعات غول دوم مطبوعات ایران موفق شد ماهنامه عربی خود را به عنوان «الاخا» به سردبیری نذیر فنسه، دولتمرد تبعیدی سوری، برای سالها، با نویسندگان و خوانندگان غیر ایرانی، زنده نگاه دارد -آن هم با دریافت «یارانه» سخاوتمندانه از وزارت اطلاعات شاهنشاهی.
هر زبانی که زبان مادری یک تبعه ایران باشد، زبان ایرانی به حساب میآید و شایسته آن است که از احترام و نتیجه لازم برخوردار باشد. در سالهای اخیر با حضور صدها هزار ایرانی به عنوان دانشجو در غرب، در زمان شاه و سپس استقرار میلیونها ایرانی تبعیدی در چهار دهه گذشته، ازدواج ایرانیان با اتباع دیگر ملل، زبانهای مادری بسیاری را با ایران پیوند داده است. حتی پیش از انقلاب نیز ما مدارسی به زبانهای انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی، ارمنی و ترکی استانبولی داشتیم که علاوه بر فرزندان دیپلماتها و بازرگانان خارجی، بسیاری از کودکان ایرانی را نیز تعلیم میدادند.
در بعضی موارد گروههای زبانی کوچکتر، از نظر تعداد، با تکیه بر انرژی مثبت خود مدارس و مطبوعات دیرپای به وجود آوردند. روزنامه «آلیک» (موج) به زبان ارمنی و آشوری به مدیریت ویلسون بیت منصور، به زبان کلدانی همواره از احترام ویژهای برخوردار بودند.
کسانی که بر اثر نادانی یا اغراض شخصی زبان فارسی و حتی ایرانی بودن را دشمن میدانند، بیش از آن چه به فارسی و به ایران صدمه میزنند به خود و زبان مورد نظرشان لطمه وارد میکنند. در ایران دیروز یا امروز یا آینده، اگر میخواهید به زبانی جز فارسی بنویسید یا حرف بزنید کسی مانعتان نمیشود. چطور است که هیچ یک از شوونیستهای پر سر و صدا به جای سخنرانی در این یا آن سمینار یا حضور در وسایل ارتباط جمعی ضدایرانی در پی خلق آثار ادبی نیستند؟ چرا به عربی یا ترکی یا کردی یا قیچاقی شعر نمیگویند و رمان نمینویسند؟ در دنیای بیمرز امروز آثار ادبی قابل عرضه به هر زبان که باشند جای خود را پیدا میکنند. بسیار نویسندگان ایرانی با زبان مادری فارسی ترجیح دادهاند به فرانسه، انگلیسی یا آلمانی شعر بگویند و رمان بنویسند -از جمله فریدون هویدا، فریدون رهنما، سرژ رضوانی، تقی مدرسی، مصطفی فرزانه، یاسمن رضا، شهردخت جوان و دهها آفریننده جوانتر از آنان -مانند سالار عبده- در ایالات متحده.
با کینه و عناد و دروغ نمیتوان زبان مادری را حفظ کرد چه رسد به پیش برد. من از هموطنانی که زبان مادریشان زبانی غیر از فارسی است، خواهش میکنم که اگر فکر میکنند فارسی نمیتواند نیازهای ادبی، فلسفی و علمی آنان را برآورده کند، به زبان مادری خودشان بنویسند و نتیجه را به بازار باز جهانی، از جمله خود ایران، عرضه کنند. افزودن بر فضای ادبی هر ۱۸ زبان مادری ایرانیان، افزون بر ثروت فرهنگی تمامی ایران است – ایران زادگاه، خاستگاه و میهن ماست و همه ما را به یکسان دوست میدارد.
دشمنی با زبان فارسی تاریخی طولانی دارد -از کوشش امویان برای نابودی زبان عجم تا تلاش مذبوحانه امپراتوری عثمانی که پس از قرنها پذیرفتن فارسی به عنوان زبان ادبی و اداری، ناگهان به بهانه اختلاف شیعه و سنی فارسیزبانان را دشمن معرفی کرد. در قرن نوزدهم نیز کمپانی هند شرقی برای تثبیت تسلط خود بر هندوستان طرحی بزرگ را برای حذف زبان فارسی، که طی سه قرن زبان ادبی و سیاسی آن سرزمین بود، به مرحله اجرا درآورد و با حمایت امپراتوری خورشید زبان انگلیسی را بر دومین کشور پرجمعیت جهان مسلط کرد.
دشمنی با ایران سابقهای باز هم طولانیتر دارد – سابقهای که نزدیک به چهار قرن نبرد میان ایران و امپراتوری روم را در بر میگیرد. در این نبرد طولانی و الاکلنگی گاه ایران بالا بود، گاه روم. بسیاری از نامدارترین ژنرالهای رومی، از جمله پمپی، کراسوس و مارکوس آنتونیوس در جنگ با ایران شکست خوردند. کراسوس مانند امپراتور روم جولیانوس مرتد در جنگ با ایرانیان کشته شد.یک امپراتور دیگر، والرین، به اسارت ایرانیان درآمد.
اکتاویوس اگوستوس که به گمان بسیاری بزرگترین امپراتور روم بود، در بستر مرگ به جانشین خود تیبریوس گفت: «من تنها یک نصیحت برای تو دارم: با ایران در نیافت!»
خوشبختانه سمینار مورد بحث با توجه به بحران کرونا ویروس تعلیق به محال شد.*